دسته بندی: داستان هایی درباره معجزات امام رضا

زمان مطالعه: < 1 دقیقه ای مرد بزرگ! چندین سال است آرزوی دیدن شما را دارم و دوستدارشما هستم و پیوسته به ستایش اجداد پاک شما مشغولم و ذکر و

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حضرت ناراحت و خشمگین شدند و به آن مرد نفرین کردند و فرمودند: خداوندا باغ و باغبان هر دو را بسوزان! آن مرد به باغ

زمان مطالعه: < 1 دقیقه در مسیر راه خراسان سیصد نفر همراه حضرت رضا علیه السلام بودند به جایگاهی در منطقه ای کوهستانی رسیدند درکوهی غاری بود و در آن

زمان مطالعه: < 1 دقیقه هنگامی که آن حضرت به خراسان (طوس) تشریف می آوردند هنگام گذر از نیشابور کنار چشمه ای فرود آمدند و اثر قدم های حضرت امام

زمان مطالعه: < 1 دقیقه باغ هایی در آن جا بود حضرت باغبان را طلب کردند و فرمودند ما به انگور میل داریم برای ما انگور بیاور عرض کرد فصل

زمان مطالعه: < 1 دقیقه با خود گفت شاید باغ من نباشد و یا خواب می بینم چون از دوستان بنی امیّه و بنی مروان بود به خاطر آورد که

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه و همان طورکه حضرت عیسی علیه السلام امراض صَعْب الْعَلاج(1) پیسی و ناشنوا و لال را به گفته ی قرآن شفا می داد. “اُبْرِیء الاکْمَهَ

زمان مطالعه: < 1 دقیقه روزی حضرت به آن مرد گرمابه دارکه اسمش رجب بود، فرمودند: گرمابه را گرم و حوض ها را پر از آب کن تا امشب به

زمان مطالعه: < 1 دقیقه سپس حضرت به صاحب حمام فرمودند او را بیرون ببر و از محل اقامت من یک دست لباس بردار و به او بپوشان و او