دسته بندی: داستان هایی درباره معجزات امام رضا

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حضرت جواد الائمه علیه السلام فرمودند: چون پدرم از طرف مأمون ولیعهد شدند مدّتی باران نیامد. چاپلوسان و متعصّبین و خشک مقدّس ها دربار عبّاسی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه ابن شهر آشوب درکتاب مناقب چنین می گوید: بعد از آن که مأمون و سپاهیانش با خفّت و خواری ازکاخ خود که “شاهجان ” نامیده

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حضرت به اباصلت فرمودند به بالای بام برو خواهی دید که زنی بدزبان و بدکار افراد شروررا تشویق به شورش می کند. نامش سمانه است

زمان مطالعه: < 1 دقیقه عبدالسّلام (اباصلت) گوید: به مأمون خبر رسید که حضرت رضا علیه السلام مجالس گفتگو برپا کرده و مردم از دانش او بهره و سود می

زمان مطالعه: < 1 دقیقه اسحاق بن موسی برادر علیّ بن موسی امام هشتم علیه السلام گفت: چون عمویم محمد بن جعفر در مکّه بر علیه خلیفه خروج کرد و

زمان مطالعه: 2 دقیقه شیران در تقاضای خود اصرار داشتند حضرت فرمودند نه خدا خواسته به دست او حادثه ی ناگواری جاری شود (اشاره به شهادت خود نمودند) به

زمان مطالعه: < 1 دقیقه روزی مأمون آشکارا چنین گفت: من می خواستم نادانی علیّ بن موسی را (نعوذبالله) وسیله و دست آویزی قرار دهم برای خلع او تا مردم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه هنگامی که مجلس آراسته شد حمید بن مهران بدون مقدّمه شروع به جسارت و توهین کرد و چنین گفت: یا ابوالحسن از تو حکایت ها

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حمید بن مهران باز بی ادبی را ادامه داد و دوباره شروع به جسارت نمود وگفت ای پسر موسی ازحدّگذراندی باران طبیعی را معجزه ی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه مأمون گفت راست گفتی این مرد پنهانی مردم را به امامت خود دعوت می کرد ما خواستیم با دادن ولایتعهدی مردم را به خلافت ما