دسته بندی: داستان هایی اخلاقی

زمان مطالعه: 2 دقیقه یسع بن حمزه گفت: در مجلس حضرت رضا علیه السلام با ایشان صحبت می کردم عدّه ی زیادی در خدمت ایشان بودند از حلال و

زمان مطالعه: < 1 دقیقه سلیمان بن جعفر می گوید: روزی خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم در جلوی ایشان مقداری خرما بود. امام علیه السلام با علاقه ی تمام

زمان مطالعه: < 1 دقیقه موسی بن نصر رازی از پدرش نقل می کند: که گفت: شخصی به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله

زمان مطالعه: < 1 دقیقه یکی از اهالی بلخ درباره ی غذا خوردن امام هشتم علیه السلام با غلامان و خدمتگزاران خود چنین می گوید: روزی در خراسان در خدمت

زمان مطالعه: < 1 دقیقه یعقوب بن اسحاق نوبختی گفت: امام رضا علیه السلام به شخصی برخوردند آن شخص عرض کرد: ای پسر رسول خداصلی الله علیه و آله من

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حضرت رضا علیه السلام برای اِستحمام وارد گرمابه ای شدند. مردی در آن جا از ایشان تقاضا نمود که امام علیه السلام بدن او را

زمان مطالعه: < 1 دقیقه موسی بن سیّار می گوید با حضرت امام علیه السلام رضا علیه السلام بودیم نزدیک دیوارهای طوس رسیده بودیم ناله وگریه ای شنیدم جستجو کردیم

زمان مطالعه: 2 دقیقه غفاری گفت: مردی از آل ابورافع که منسوب به غلام پیامبرعلیه السلام بود، از من طلبی داشت، زیاد سخت گرفته بود و پافشاری می کرد

زمان مطالعه: 2 دقیقه روزی مأمون بیمار شد و در آن بیماری با خود پیمان بست که اگر بهبودی حاصل کند و شفا یابد، “مال کثیری ” صدقه دهد،

زمان مطالعه: < 1 دقیقه مأمون عبّاسی عادت به خوردن گِل داشت. و این عادّت از سر او نمی رفت به طوری که دچار مرض مهلکی شده بود و هرچه