هشام بن ابراهیم راشدی در مدینه قبل از آن که امام رضا علیه السلام را به مرو ببرند، از نزدیکترین اصحاب امام بود ضمناً مردی دانشمند و هوشیار بود تمام کارهای آن حضرت به دست او بود.
و هرچه که مردم برای امام می فرستادند مخصوصاً وجوهات همه به دست او می رسید. پس ازآن که امام را به مرو آوردند هشام خود را به فضل بن سهل نزدیک نمود و فضل نیز او را بسیار مقرّب گردانید او اخبار امام رضا علیه السلامرا بدون کم وکاست برای ذوالرّیاستین فضل بن سهل نقل می کرد.
مأمون دربانی امام علیه السلام را به او سپرد، هر شخصی را که خلیفه اجازه می داد و مایل بود، می توانست به خدمت حضرت علّی بن موسی الرّضا علیه السلام برسد.
متأسّفانه او (هشام بن ابراهیم) بر اثرگرایش به سوی دربار (بر اثر ضعف ایمان) به ویژه جاسوسی برای فضل بن سهل بر امام سخت می گرفت و نمی گذاشت که ارادتمندان امام به خدمت ایشان برسند.
از آن جمله دختر عموی مأمون که از ارادتمندان امام هشتم علیه السلام بود و از فضل بدگویی می کرد و معایب فضل را اِفشا و آشکار می کرد و مأمون هم به او خیلی علاقه داشت و او هم متقابلا مأمون را خیلی می خواست برای همین یک درب از خانه ی آن به مجلس مأمون قرار داده بودند که هر وقت می خواست می توانست با
مأمون ملاقات کند. روزی فضل بن سهل شنید دختر عموی مأمون از او بدگویی می کند به مأمون گفت درست نیست درب خانه ی زنان در میان مجلس رسمی خلیفه باز شود مأمون فرمان داد آن درب را بستند.
معمولاً یک روز مأمون به خدمت حضرت شرفیاب می شد و روز دیگرامام علیه السلام پیش مأمون می آمدند.
اوّلین روزی که بعد از مسدود شدن درب، حضرت رضا علیه السلام وارد شدند مشاهده نمودند درب ورودی مأمون به خانه ی دختر عمویش بسته شده امام فرمودند چرا این درب را بسته ای؟ مأمون جواب داد: فضل بن سهل صلاح دانسته.
امام علیه السلام فرمودند: در این صورت باید فاتحه ی خلافت را خواند. فضل چکاره است که در مورد ناموس خلیفه ی مسلمانان مداخله می نماید؟
مأمون پرسید نظر شما چیست؟
امام علیه السلام فرمودند: درب را بازکن تا هر وقت خواستی بتوانی بر دختر عموی خود وارد شوی، مبادا گفتار فضل را قبول نمایی! در موردی که او جایز نیست، در آن دخالت نماید.
همان موقع مأمون دستور داد درب باز شد و دیوار را خراب کردند و راه بین او و وختر عموش باز شد.
فضل که این خبر را شنید غمگین شد. سپس در صدد برآمد که مدرکی از امام رضا علیه السلام به دست آورد که شاهد بر مخالفت آن حضرت با مأمون باشد.
روزی فضل بن سهل(1) با هشام بن عمر به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدند فضل
گفت: ما درجایی خلوت خدمت شما رسیدیم تا آن چه دراین نامه است به مرحله ی عمل در آوریم.
در آن نامه قسمت های غلیظ وشدیدی به آزادی بردگان و طلاق زنان و آن چه کفّاره بردار نبود یاد کرده بودند. آن ها به امام گفتند: می دانیم که حقّ با شماست و خلافت ازآن خانواده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله است آن چه ما از زبان می گوییم ازدرون دل بر می خیزد، اگر ما دروغ بگوئیم بندگان ما آزاد و زنان ما رها ورفتن 30 بار رفتن به کعبه ی معظّمه برگردن ما باشد و ما متعهّد می شویم که مأمون را به قتل برسانیم و حقّ را به صاحبش برسانیم. (که شما باشید)
امام علیه السلام به سخنان آن دوگوش ندادند و توجّهی ننمودند و با کمال تنفّر و بی زاری هر دو نفر را خارج نمودند، و فرمودند: شما کفران نعمت کرده اید هرگز برای شما و من آسودگی نخواهد بود اگر به چنین کاری راضی باشیم. فضل فهمید که اشتباه کرده و چون او و هشام نتوانستند در امام رخنه کنند، لذا سخن خود را تغییر داد وگفت: من می خواستم شما را امتحان کنم.
امام فرمودند: شما دروغ می گویید شما همان عقیده راداشتید ولی نتوانستید من را با خودتان همراه کنید. آن دو نفر به خدمت مأمون شتافتند و به اوگفتند: که ما به خدمت علیّ بن موسی رفتیم او را آزمایش نمودیم و می خواستم که ببینیم آیا او به شما سوء نیّتی دارد یا نه. مأمون گفت: موفّق باشید آن ها خارج شدند مأمون خودش به خدمت امام رسید و سخنان فضل و هشام را نقل نمود و سفارش کرد که جان خودش را ازخطر آن دو حفظ نماید وقتی جریان را از حضرت رضا علیه السلام شنید فهمید امام علیه السلام درست می گویند و آن ها دروغ می گفتند.
1) فضل بن سهل: وزیر مأمون عبّاسی ایرانی الاصل و از بندگان آزاد شده برمکیان بود او دشمن فضل بن ربیع (وزیر امین عباسی) بود در خلال بازگشت از مرو به بغداد که امام رضا علیه السلام و مأمون عبّاسی هم حضور داشتند در سال 202هـ. ق درگرمابه کشته شد البتّه کشته شدن او را به مأمون نسبت می دهند. (فضل بن ربیع: حاجب و پرده دار منصور عباسی وزیر هرون بعد از سرکوب وکشتار برمکیان و امین عبّاسی او را در وزارت ابقاء کرد او امین را به مقاومت علیه مأمون تشویق می کرد. هنگامی که مأمون بر برادرش پیروز شد او را به خودش واگذاشت او پس از مدّتی در سال 208 هجری قمری در طوس درگذشت. حسن بن سهل: “ابومحمّد سرخسی ” وزیر مأمون عبّاسی و پدر همسر او “پدر پوران همسر مأمون ” برادر فضل بن سهل ابتداء زرتشتی بود و بعد مسلمان شد او از امیران و متولّیان مأمون بود به شاعران و ادیبان احترام می گذاشت در سرخس خراسان به سال 236هـ. ق وفات یافت).