ابوفراس باکمال شهامت با پانصد سواره و با شمشیرهای برهنه وارد بغداد شد و به بدگویی بنی امیّه و بنی عباس پرداخت و ازآن سوی بغداد خارج گردید.
او در سال 320هـ. ق دیده به جهان گشود ودرسال 357هـ. ق درگذشت. در زمان او آل عبّاس خلیفه بودند و آل بویه سلطنت می کردند و آل حَمْدان امارت داشتند و سبب قصیده ی ابوفراس که در مدح اهل بیت سروده شده این بود که اِبْنِ سکْرَه قصیده ای سروده بود که در آن به علویان طعنه زده شده بود، چون ابوفراس آن طعنه ها را شنید خونش به جوش آمد و قصیده ای سرود و سواران خود را بر انگیخت و فرمان داد پانصد سوار یا بیشتر شمشیر از نیام بکشند و آن گاه وارد بغداد شد و قصیده ی خود را باز خواند و از دیگر سوی شهر بغداد بیرون رفت.
تنی چند از ادیبان و عالمان از جمله ابن خالویه و محمّد بن امیرحاج حسینی برای این قصیده شرح هایی نوشته اند.
اینک مقداری از ترجمه ی قصیده را می آوریم: تن در باد رفته و حقّ مظلوم گشته و نصیب و بهره ی خاندان پیامبر میان دیگران تقسیم گردیده است، و مردم که آنان را توده ی محکوم می بینی هم چون گوسفند و شتر در بندند… بنی عبّاس گردن فرازی نکنند زیرا به گمان آن ها حکومت واقعی از اولاد(1) علی است.
ای بی پدران شما عبّاسیان که بر آنان فخر می فروشید تا بدان جا که گویی آیا پیامبر خدا پدر بزرگ شما بوده است؟
شما حتّی یک روزدرشرف نسب با آنان همپایه نگشته و درهیچ مقامی با ایشان برابر نبوده اید و….
نه ریشه و عِرق (رگ و ریشه ی خانوادگی) شما را به تبارآنان شباهتی است. و نه کنیزکی که شما را شیر داد. چون فاطمه ی زهراء علیها السلام مادرگرامی آنان است پیامبر برای اعلام ولایت ایشان به روز غدیر برخاست و خدا و فرشتگان و امّت ها بر این گواهند.
تا آن که خلافت به چنگ دیگری افتاد وکشاکش بر سر آن میان گرگ ها و کرکس ها درگرفت.
کار را به شورا کشاندند گویی نمی دانستند که به راستی صاحب حقّ ولایت کدامین شخص است….
آن گاه بنی عبّاس سر برداشتند که خلافت از ایشان است در حالی که حقّی بر آن نداشتند….
آیا دانشمند امت عبدالله بن عبّاس(2) یا عبیدالله یا قثَمْ نعمت او را انکار می کنند…؟
چرا از اسیران آنان که بی سبب به اسارت گرفتید گذشت نکردید در صورتی که جدّ آن ها (رسول اللّه) در جنگ بدر اسیر شما را بخشید.(3) چرا تازیانه خود را از سر دیباج(4) و دشنام خود را از دختران پیامبران خدا باز نگرفتید.
بنی امیّه را هر چند گناهان بزرگ بود ولی در این میدان به پای شما نرسیدند….
در مقام مقایسه هرگز رشید(5) چون موسی نیست. و بر داوَریِ منصفانه اصلاً مأمون آن ها چون رضا نمی باشد پس ازبیعت با رضا به قتلش آسوده شدند. لختی(6) از روز بصیرتی یافته بودند ولی دوباره کوردل وکورباطن گشتند. نه با وجود و خیر خواهی ابومسلم(7) نسبت به خود ازاو درگذشتید و نه سوگند و قسم های هبیری(8) را ازبی وفایی شما مصون داشت نه به امانی که به مردم موصل داده شد وفا کردید و نه ازگرمای خورشید حلم و خرد نشان دادید. (و قصیده ی بسیار جالبی است که از ادامه ی آن خودداری می شود).
(توضیح: (حَمْدانْ): نباید با همدان ایران اشتباه شود. حَمْدانی منسوب به حَمْدان. زیرا حمدان منطقه ای است در سوریه و جزیره (موصل عراق) و آل حمدان که 60 سال امارت کردند. مؤسّس آن ها عبدا… بن حمدان بوده، حمدانیان در زمان
سیف الدّوله در اوج عظمت بودند و علوم و معارف اسلامی درعصر وی رونق یافت و پایتخت آن ها شهر حلب بود (حلب هم اکنون جزء سوریه است). آن ها شیعه مذهب و از دوستان اهل بیت بودند و در سال 991 به دست فاطمیان منقرض شدند.)(9)
1) یعنی آن ها به حکومت بر حقّ علی علیه السلام یقین ندارند و این که حکومت حق ازآن علی علیه السلام است، برای آن ها ظنّ وگمانی بیش نیست.
2) عبدالله بن عبّاس پسر عموی پیامبر و امیرآلمؤمنین علیه السلام و عبیداللّه و قثَمْ برادران عبدا… بودند که این دو برادر (عبَیدالله و قُثَمْ) امام حسن علیهم السلام را تنها گذاشتند، زیرا معاویه آن ها را فریب داد.
3) منظور عبّاس بن عبدالمطّلب عموی پیامبر و امام علی علیه السلام که در جنگ بدراو را دست بسته نزد پیامبر آوردند و او اسلام آورد و به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله آزاد شد.
4) محمّد بن عبدالله معروف به دیباج که منصور عبّاسی او را به تازیانه بست.
5) اشاره به هارون و امام موسی کاظم علیه السلام است.
6) لختی از روز بصیرتی یافته بودند ولی دوباره کوردل گشتند. اشاره با اوئل خلافت مأمون است که بگفته ی خودش می خواست خلافت رابه بنی هاشم بدهد و حقّ را به اهل حقّ برگرداند لذا امام رضا علیه السلام را ولیعهد قرار داد ولی این مدّت کوتاه بود زیرا او پشیمان شد و تغییر عقیده داد و ناجوانمردانه و به طرز مرموزی امام علیه السلام را به شهادت رسانید.
7) ابومسلم خراسانی بزرگ سردار معروف ایرانی که با کمک مردم خراسان خاندان بنی امیّه را برانداخت و به پیروان او سیاه جامگان می گفتند. ولی عبّاسیان با نیرنگ و ریا و این که منسوب به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند حکومت را به دست گرفتند با این که ابومسلم خدمات زیادی به آن ها نمود ولی منصور دوانیقی دوّمین خلیفه ی عبّاسی ناجوانمردانه به کمک سربازان مزدورش او را قطعه قطعه کرد و به عوض قدردانی او را به دیار نیستی فرستاد.
8) یزید بن عمر بن هُبَیْرَه از عمال و کارگزاران بنی عبّاس که با ایشان به پیکار برخواست و سفّاح او را امان داد و با او پیمان بستند ولی بر خلاف عهد و پیمان به او بی وفایی کردند و وی را به قتل رساندند.
9) توضیح درباره ی ابوفراس- ثعالبی- حسن بن خالویه و محمد بن امیرحاج حسینی را در آخر کتاب بخوانید.