مأمون بعد از اینکه امام رضا علیه السلام را به ولایتعهدی برگزید بزرگان بنی عبّاس ناراحت شدند و برای او نامه ای نوشتند وازکار او سخت عصبانی بودند. مأمون در جواب آن ها پاسخ های روشنی داد که جالب و خواندنی است.
اینک قسمت هایی از نامه آورده می شود:
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و به خواری آنان که نمی پسندند درود خدا بر محمّد و آل محمّد باد.
مأمون نامه ی شما را خواند و فهمید به تدبّرکار و چکیده ی پندارتان آگاه شد و… و ظاهر و باطن شما را به خوبی شناخت و بر آن چه محتوای نامه ی شما بود پیش از نگارش خود شما آگاه بود که در مدارای با باطل و منصرف ساختن جلوه های حقّ از جای واقعی آن و ناچیزگرفتن کتاب خدا و آثار الهی و تمام آن چه محمّد صلی الله علیه و آله راستین برای شما آورده است….
همانا خدای تعالی محمّد علیه السلام را پس از فترتی در ارسال رسل به رسالت برگزید و… پس پیامبر ما صلی الله علیه و آله امینی را از بین بهترین وکم دارایی ترین خانواده ای آن قبیله بود نخستین کسی که به او ایمان آورد خدیجه دختر خویلد بود… سپس امیر مؤمنان علی بن ابی طالب که هفت سال داشت ایمان آورد و از این رو به قدر یک چشم برهم زدن چیزی را با خدا شرک نشمرد و بتی را نپرستید و ربایی نخورد و لحظه ای درجهالت های جاهلیان مشارکت ننمود و… هیچ یک از مهاجران هم چون علیّ بن ابی طالب با پیامبر خدا به پایمردی نایستاد و… او صاحب ولایت در حدیث غدیر خم و مخاطب گفته ی پیامبر است که فرمود:
تو نسبت به من چنین باشی که هرون(1) با موسی جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او همان شخصی است که درب خانه ی خدا به روی اوگشوده شد، سپس درب های مسجد به روی دیگران بسته شد.
و… او تنها شخصی ازبنی هاشم بود که وارد شُوری(2) شد و به جان خودم سوگند
اگر می توانستند او را بیرون کند راهی برای منع ورود او می یافتند و او را بیرون می نمودند، چنان که عبّاس (جدّ بزرگ بنی عباس) اخراج شد و اما آن چه در خصوص بیعت با علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام که خواسته اید که آیا بیعت از روی بصیرت و بیداردلی بوده یا از روی هوای نفس و بدون تفحصّ وکنکاش، این را بدانید که بیعت مأمون به ولایتعهدی علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام از روی بصیرت و بیداردلی کامل و با دقّت و بصیرت و بعد از برّرسی کامل برای من حاصل شده که در سراسر پهنه ی گیتی هیچ شخصی که از نظر فضل و زهد و ورع ازاو بهتر نیافتم که تمام علما اعم از عامّه و خاصّه (بنی عباس که سنّی بودند و بنی هاشم که شیعه بودند) به آن اقرار دارند.
پس بیعت گرفتن برای او در جهت هماهنگ با خرسندی پروردگار عزَّوجلَّ بود و من نهایت کوشش خود را به کار بستم و در راه خدا موجبی برای سرزنش هیچ ملامتگری نمی بینم.
به جان خودم سوگند اگر بیعت من بیعتی از روی دوستی و علاقه ی شخصی من بود پسرم و پسران دیگرم وجود داشتند که در دل آن ها را بیشتر از او (علی بن موسی) دوست دارم و در چشمم عزیزتر از او هستند ولی من اراده ی کاری نمودم و خداوند اراده ی کار دیگری داشت پس امر من بر امر خدا سبقت نگرفت.
ازاین رو مراد و مقصود من از بیعت گرفتن برای علیّ بن موسی الرّضا با توجّه به لیاقتی که او به خوبی خود داشت وگزینشی که من کردم جز آن نبود که خون های شما را حفظ کنم و با ادامه دوستی بین ما و ایشان خطر را از شما دورسازم.
اما آن چه پیرامون لغزش من در خصوص ابوالحسن (علیّ بن موسی) که خدایش رو سپید گرداند یاد کردید:
به جان خودم سوگند، به نظر من انتخاب او نه تنها لغزش و سقوط من نبوده است) بلکه برخاستن و برپا ایستادنی بود که امیدوارم به مدد آن از پل صراط به سهولت و سلامت بگذرم که همه (از آن مکان) بیمناک هستند و از ترس و خوف روز محشر از میوه ی امن و نجات تناول نمایم و من هیچ اِقدامی را درنظر خویش ازآن بهتر و برتر نمی دانم مگر آنکه همان انتخاب را همانند او تکرارکنم ولی ازکجا چنین امری برای من مقدوراست؟ و ازکجا چنین سعادتی برای شما پیدا خواهد شد؟ امّا این که از من عیبجویی کرده اید که مجوس(3) را بر شما حاکم ساخته ام و از این به رنج آمده اید و حکومت بوزینگان و خوکان را بر خود رواتر از آن دانسته اید وگفته اید: که جز من حکومت هیچ شخص دیگر را بر خود نمی پذیرید.
به جان خودم سوگند درست است که آن ها قبلاً مجوس بوده اند ولی بعد مانند پدران و مادران خودِ ما در روزگار قدیم اسلام آوردند ایشان مجوسانی هستند که اسلام آورده اند و مسلمان شده اند و شما مسلمانانی هستید که مرتّد(4) گشته اید. اگر
از تبهکاری ها و رسوایی هایی که مرتکب می شوید و یاوه هایی که به زخم زبان می بافید دست شستید چه بهتر وگرنه سرکارتان با شمشیر است.(5)
1) اَنْتَ مِنّی بمَنْزِلَةِ هرونَ مِنْ موسی اِلأ اَنَّه لا نبّیَ بَعْدی (تو به منزله ی هارون هستی از برای موسی مگر این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد- یعنی تو جانشین من هستی و امام ورهبر مسلمین می باشی.
2) اشاره است به شورایی که عمر خلیفه ی دوّم قبل از مرگ تعیین کرد که این شورا شش نفر بودند: 1. علی بن ابی طالب 2. زبیر بن عوام 3. سعد ابی وقّاص 4. عبدالرحمن بن عوف 5. عثمان بن عفّان 6. طلحة بن عبدالله که به وسیله ی عبدالرّحمن عوف و با همدستی که با عثمان داشت، عثمان انتخاب شد و منظور مأمون در این نامه این است با این که عبّاس جدّ ما از بنی هاشم بود ولی او در شورا جایی نداشت و علی ابیطالب جزء شورا بود (برای توضیح بیشتر به شرح خطبه ی شقشقیّه ی نهج البلاغه ی فیض الاسلام مراجعه شود). چون مأمون مادرش ایرانی و اهل خراسان بود، لذا علاقه ی خاصّی به ایرانیان داشت و بیشتر فرماندهان او ایرانی بودند وایرانیان هم بیشتر از اعراب علاقه به اهل بیت و ائمّه داشتند و او هم در ولیعهدی امام رضا علیه السلام از احساسات ایرانیان استفاده فراوان برد که متأسّفانه از احساسات آن ها سوء استفاده کرد و ژن عربی او بر ایرانی بودنش غلبه کرد. مطالبی که در پایین می خوانید حکایت ازکینه ی درونی مأمون بر علیه امام رضا علیه السلام دارد و این که پیشنهاد ولایتعهدی از جانب مأمون برای ترور شخصیّت امام بوده. مأمون برای این که به خلافت عبّاسیان مشروعیّت ببخشد اوّل پیشنهاد خلافت و سپس ولیعهدی را به امام علیه السلام تحمیل نمود. اینک به سخنانی از او می پردازیم: مأمون می گوید: این مرد از ما پوشیده بود و مردم را به سوی خود می خواند پس خواستیم او را ولیعهد خود سازیم تا دعای او برای ما باشد و به ملک و خلافت ما اعتراف کند وکسانی که شیفته ی او هستند معتقد شوند که او در ادّعایی که می کند (زهد و پارسایی) نصیبی نیست واین امر (خلافت) ما را سزاست نه او را. (او برای ترور شخصیّت امام هرکاری که خواست انجام داد ولی چون موفّق نشد تصمیم به ترور جسمانی و فیزیکی امام هشتم علیه السلام و سایر مخالفان بر آمد و هر شخصی را که از او احساس خطر می کرد به دیار نیستی می فرستاد.).
3) اِنَّ الذینَ امَنوا وَ الذینَ هادُوا وَ الصابِئینَ وَ النصاری وَ المَجُوسَ… (سوره ی حجّ، آیه ی 17). مجوس به پیروان زردشت می گو یند، مرحوم دهخدا درباره ی معربات آن چنین می گوید: مجوس یا منجگوش یعنی شخصی که دارای گوش کوچک است، چون اوّلین پیرو دین مجوس مردی بود که گوش های او کوچک بود و یا معربِ موی گوش یا سیخ گوش و نام شخصی است که در آیین زردشت بدعت ها گذاشته. در ادبیّات فارسی و عربی، مجوسی و زردشتی هر دو استعمال شده، شهرستانی در “ملل ونِحَل ” می گوید: زردشتی و مجوسی با هم تفاوت دارند، ولی در بیشترکتاب ها آن دو نام را یک گروه می دانند.
4) مُرْتَدّ: از مصدر اِرتداد یعنی از دین برگشته و در اصطلاح به شخصی می گویند که عمدا یکی از ضروریّات دین را انکارکند، یا به پیامبر و أئمه ی اطهار علیهم السلام و فاطمه ی زهرا علیها السلام توهین نماید، ویا از دین اسلام برگردد. اگر شخص مرتدّ عقیده خود را به طور علنی و آشکارا اظهار نماید و بر عقیده ی خود پافشاری کند در زمان حضور معصوم علیهم السلام به دستور ایشان و در زمان غیبت به دستور مرجع تقلید اعلم و یا حاکم شرع، شخص مرتد باید اعدام گردد. مثلاً مانند سلمان رشدی که یک مسلمان انگلیسی هندی تبار مقیم لندن بود وکتابی به نام آیات شیطانی نوشت که در سراسر آن به پیامبر صلی الله علیه و آله که پیامبر خود او، و همه ی مسلمانان جهان بود توهین های زشتی نموده؟ تا آن که رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی قدس سره او را محکوم به اعدام نمودند. بعد از فتوای تاریخی امام خمینی قدس سره تمام علمای اسلامی و سازمان کنفرانس اسلامی هم ارتداد او را تأئید کردند و تمام مسلمانان جهان از فتوای امام استقبال نمودند و این فِتوی هیچ وقت لغو نخواهد شد؟ و او چندین سال است که مخفیانه زندگی می کند. چون مسلمانان غیرتمند هر جا او را مشاهده نمایند خواهند کشت. (مصادیق توهین به دین و سایر موارد ارتداد و صدور حکم برای مرتدّ در زمان معصوم علیه السلام به عهده ی ایشان و در زمان غیبت با تشخیص و تأیید و تنفیذ ولایت فقیه است) این حکم مخصوص مسلمانان است. پس اگر یک یهودی یا مسیحی به پیامبر ما توهین کند او چون دین اسلام را قبول ندارد به او نمی توان مرتد گفت. البتّه درکشور اسلامی نباید اقلّیت های مذهبی بر علیه اسلام تبلیغ سوء نمایند در غیر این صورت مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت و مجازات خواهند شد. ما مسلمانان هم با این که یهودیان و مسیحیان و زردشتیان را قبول نداریم ولی به پیامبران آنان احترام می گذاریم ما حقّ توهین به هیچ یک از پیامبران گذشته را نداریم. لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِنْ رُسُله (بین هیچ یک از پیامبران تفاوتی نیست). برای توضیح بیشتر به کتاب شَرْح لمعه یا تحریر الْوسیله امام خمینی قدس سره احکام مرتد مراجعه شود.
5) متن کامل نامه ی مأمون به برزگان بنی عباس درکتاب ناسخ التّواریخ جلد 12 دوران امام رضا علیه السلام چاپ اسلامّیه سال 1353 از صفحه ی 92 تا 115 خوانندگان محترم به آن کتاب مراجعه نمایند.