جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گفتوی امام هشتم با رأس الجالوت و امان دادن به او

زمان مطالعه: 3 دقیقه

امام علیه السلام به رأس الجالوت رهبر مذهبی یهودیان گفتند: گوش فرا ده فلان سفر از زبور داوود را بخوانم رأس الجالوت گفت: بفرمائید امام علیه السلام سفر اوّل را تلاوت نمودند تا به نام محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام رسیدند و به اوگفتند: تو را به خدا سوگند می دهم آیا این نام ها درزبور نمی باشد؟ همان امانی را که به جاثلیق دادم به تو می دهم. رأس الجالوت گفت: درست است، آن چه فرمودید عیناً در زبور وجود دارد.

حضرت فرمودند: تو را سوگند می دهم به آن ده آیه ای که خداوند بر موسی بن عمران علیه السلام نازل کرد آیا اوصاف حضرت محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلامدر تورات وجود دارد که عدالت و فضیلت از صفات برجسته ی آن ها است؟ رأس الجالوت جواب داد آری هر شخصی که آن را انکارکند به خدا و پیامبران اوکافر شده است. حضرت رضا علیه السلام فرمودند:

اکنون فلان سفر از تورات را توجّه کن. وقتی آن جناب تورات را می خواند، رأس الجالوت از خواندن آن حضرت در شگفت بود. همین که رسید به نام محمّد صلی الله علیه و آله

رأس الجالوت گفت: راست است این اِحْماد- اِلْیا و دختر اِحْماد و شِبّر و شبَیْر (یعنی محمّد صلی الله علیه و آله – علی- دختر محمّد فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام) حضرت رضا علیه السلام تا آخر آن را قرائت فرمودند بعد از تمام شدن تلاوت رأس الجالوت گفت: به خدا سوگند ای فرزند محمّد صلی الله علیه و آله اگر مانع نمی شد ریاستی که بر تمام یهود پیدا کرده ام، هر آینه از دستور تو پیروی می کردم. سوگند به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داوود نازل کرده هیچ شخصی ندیده ام تورات و انجیل و زبور را بهتر از شما تلاوت کند و نه بهتر بلکه شیرین تر و شیواتر از شما تفسیر نماید! حضرت رضا علیه السلام تا ظهر با آن ها مناظره می نمودند و در این هنگام امام علیه السلام فرمودند من نماز ظهر را می خوانم و سپس به مدینه خواهم رفت و چون به فرماندار مدینه وعده داده ام تا جواب نامه ی دوستش را بنویسد. انشاء ا… فردا صبح زود خواهم آمد.(1)


1) امام علیه السلام چگونه با سرعت در آن زمان به مدینه رفتند و برگشتند؟ امام دارای قدرتی است که خداوند به او داده و می تواند در مدت بسیارکوتاهی به هر جا بخواهد برود و برگردد و ما توضیح آن را از قرآن چنین بیان می کنیم: در قرآن کریم هم در سوره ی نمل به این موضوع اشاره شده، وقتی سلیمان از جن و انس خواست که هر چه زودتر بلقیس و تخت پادشاهی او را به نزد او بیاورند، یکی از اجِنه به سلیمان گفت: تا تو از جایت بلند شوی من تخت او را آورده ام (قال عفریت مِنَ الجن انا اتیک بهِ قَبْلَ انْ تَقومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنی عَلَیْهِ لَقَوی مُبین) ولی یکی از بندگان خاص خدا که نزد او علم کتاب بود (اصف بْنِ برخیا نام داشت) به سلیمان گفت: تو قبل از این که چشمت را به هم بزنی من خود او و تاج و تختش را پیش تو خواهم آورد و اصف ابن برخیا با دانشی که به نص قرآن ازکتاب در نزد او بود به یک چشم به هم زدن بلقیس و تاج و تختش را به نزد سلیمان آورد. و خداوند در قرآن می فرماید: “قال الذی عِنْدَه عِلم مِنَ الکِتابِ انا اتیکَ بهِ قَبْلَ انْ یَرتَذَ اِلیکَ طَرفُک فَلما راهُ مُسْتَقَراً عِنْدَه قالَ هذا مِنْ فِضل رَبی لَیْبْلونی ااشْکرامْ اکفر و من شَکرفانما یَشْکُرُ لِنَفِسِهِ وَ مَنْ کَفَر فِان رَبّی غَنی کَریم. ” معنی این دو آیه چنین است: از آن میان عفریتی از اجنه گفت: من چنان می توانم و قادرم که تخت او را پیش از آن که تو از جایگاهت برخیزی آن را به نزد تو آورم. و آن شخصی که به علم کتاب الهی دانا بود (آصف بْنِ برخیا) گفت: من پش از آن که تو چشم بر هم زنی تخت را به دین جا آرم (و همان لحظه حاضر نمود) و چون سلیمان آن سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت این توانایی از فضل خدای من است تا من را بیازماید که نعمتش را شکر می گویم یا کفران می کنم و هرکه شکر نعمت حق کند شکر به نفع خویش نموده و همانا خداوند بی نیاز وکریم و مهربان است. و ناگفته نماند که در عصر ما عده ای از علما و عرفاء قادرند از یک نقطه به نقطه دیگر با مسافت طولانی را دربسیارکوتاهی طی کنند که به آن “طی الارض ” می گویند. منتهی این رازی است که بین خود آن ها و پروردگارشان می باشد که آن را به هیچ شخصی نمی گویند مگر با رازدارانی مانند خودشانا و داستان آمدن امام نهم علیه السلام از مدینه به طوس و برگشتن ایشان به مدینه هم طبق دو آیه ای که گفتیم برای همه ی پیامبران و امامان ما علیهم السلام و علمای بزرگ و عرفاء کاری بسیار آسان است.