جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستان گفتگوی مأمون و صوفی دزد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

محمّد بن سنان می گوید: در خراسان خدمت حضرت رضا صلی اللّه علیه و آله و سلّم بودم، مأمون آن حضرت را در طرف راست خود نشانده بود، هفته ای دو روز در روزهای دوشنبه و پنجشنبه بار عام داشت و به شکایات مردم رسیدگی می کرد، مردی صوفی را پیش مأمون آوردند که دست به سرقت زده بود وقتی چشم مأمون به آن مرد افتاد، آثار زهد و پارسایی از سر و رویش آشکار بود و بر پیشانی او اثر سجده دیده می شد. مأمون به آن مرد گفت: چقدر زشت است با این ظاهرآراسته و آن کار زشت دزدی، آیا دزدی کرده ای؟.

صوفی گفت:آری.

مأمون: چرا؟

مرد گفت: چون مجبور شدم زیرا توحقّ من را از خمس و زکوة ندادی!. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس و زکوة داری؟

مرد صوفی این آیه را خواند:(1)

وَ اعْلَمُوا انما غَنِمْتُم مِنْ شَییءٍ فأِنَّ للّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِیِ القُرْبی وَ الیَتامی و المَساکینَ و ابن السَّبیلَ و….

و بدانید که آن چه غنیمت گرفتید از چیزی پس به درستی که از خداست خمس

آن(یک پنجم آن) و از برای نزدیکان (صاحبان قرابت) یتیم ها- درماندگان و رهگذران محتاج… و نیز غنایم را شش قسمت نموده و فرموده است:

ما افاءَاللّهَ عَلی رَسُولِهِ مِن اهْلِ القُری فَلِلّهِ وَ لِلرً سُولِ وَ لِذِیِ القًربی وَ الیتامی وَ المَساکینَ وَابن السَّبیلِ و… کَیْ لا یَکُونَ دولَةً بَیْنَ الاغْنیاءِ مِنْکمْ(2)

و آن چه ارزانی داشت خدا بر پیامبرش از اهل شهر ما (آبادی ها) برای خدا و برای پیامبر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان آبرومند و درماندگان، تا باشد یکی از مستحقّین خمس و غنیمت ابن السبّیل(3) و درمانده در راه است من ازآن جا هستم.

ای خلیفه ی مسلمانان من مستمندی هستم که راه به جایی ندارم و ازقاریان قرآن نیز می باشم.

مأمون: می خواهی با این یاوه سرایی ها حدّی از حدود خدا را درباره ی دزد ترک کنم.

صوفی: اوّل خودت را پاک کن و حدّ بر خودت جاری نما سپس به دیگران بپرداز.

مأمون رو به امام رضاعلیه السّلام نمود و پرسید شما چه می گویید؟

امام رضاعلیه السّلام: این مرد می گوید: من (صوفی) دزدی کرده ام.

و تو (مأمون) هم دزدی کرده ای.

مأمون: به خدا سوگند ای مرد دست تو را قطع می کنم.

صوفی: می خواهی دست من را قطع کنی در حالی که خودت برده و زرخرید منی.

مأمون: چگونه برده ی تو شدم؟

صوفی: چون مادرت کنیز بوده و ازبیت المال مسلمانان خریده شده و توبرده ی هر

مسلمانی که در قلمرو حکومت تو هستند، مگر تو را آزاد کنند در صورتی که تو را آزاد نکرده اند و تو خمس را (می خوری) نه به خاندان پیامبر می دهی و نه حقّ من و امثال من را رد می کنی.

و از طرف دیگر تو طبق این آیه ی قرآن ناپاک هستی و نمی توانی شخصی دیگر را تطهیرکنی مگر اوّل خودت را تطهیر نمایی.

اَتأمُرونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسُونَ اَنْفسَکُم و…(4)

(یعنی آیا مردم را به نیکی وادار می کنید در حالی که از خودتان فراموش می کنید؟) مأمون درحالی که نمی توانست به مرد صوفی جواب دهد رو به امام رضاعلیه السّلام کرد وگفت: شما چه می فرمائید؟

امام رضاعلیه السّلام فرمودند: خداوند بزرگ به رسول گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلّم این آیه را نازل کرده فَللّهِ الحجّة اْلْبالِغَة(5) (از برای خدا است دلیل رسا و روشن و آشکار) این همان دلیلی است که نادان با نادانی اش متوجّه آن می شود همان طورکه دانا به وسیله ی علم و دانش آن دلیل را در می یابد.

دنیا(6) و آخرت(7) به وسیله ی دلیل پایدار است. این مرد برای تواستدلال نمود. مأمون دستور آزادی صوفی را صادرکرد چون در مناظره ای که خود ترتیب داده بود محکوم شد و دیگر اجازه ی بار عام در روزهایی که قبلاً تعیین کرده بود نداد.

(ناگفته نماند که بعضی از دانشمندان از عللی که باعث شد مأمون عبّاسی امام رضاعلیه السّلام را مسموم کند و به شهادت برساند همین جریان صوفی است.)


1) سوره ی انفال آیه ی43.

2) سوره ی حشر آیه ی7.

3) ابن سبیل: رهگذر- دراصطلاح فقها “مسافری از وطن دور” که در وطن خود توانگر است ولی در مسافرت درویش و درمانده گشته،چنین فردی از مستحقّین زکات است. جمع ابن سبیل “اَبناء سبیل ” است. برای توضیح بیشتر به “داستان 50” مراجعه شود.

4) سوره بقره آیه ی 44.

5) اشاره ی امام هشتم علیه السّلام به آیه ی 129 سوره ی انعام است. “قل فَللّه الحجة البالغَةْ فَلَوْشاءَ لهدیکمْ اجْمَعینَ ” بگو ای پیامبر برای خدا حجّت بالغه (برهان واضح و آشکار) است پس اگر مشیّت او قرار می گرفت همه را هدایت می نمود.

6) دنیا: در اصصلاح زندگانی حاضر را معنی می دهد و ضدّ آخرت است و در لغت جای پست و زیر را معنی می دهد- دنیاویّ منسوب به دنیا، دنیا مؤنّث مجازی و مذکّر آن اَدْنی است که هر دو اسم تفضیل هستند.

7) آخرة و اخری: دار بقاء، جهانی دیگر، جهان بعد از مرگ، اخْرَویّ منسوب به آخرت.