در سفری که حضرت رضا علیه السّلام از مرو به طوس می آمدند، مأمون در بین راه با امام رضا علیه السّلام گفتگویی داشته که چنین است:
مأمون: من بسیار درباره ی نسب خودم و نسب شما اندیشه نموده ام و سرانجام به این نتیجه رسیده ام که ما هر دو شاخه ی یک درخت و از یک سرچشمه ی فضیلت بهره مندیم، ولی هواداران ما اختلافشان ناشی از تعصّب بی جا و سخنان عبث و بیهوده است.
امام رضا علیه السلام فرمودند این سخن جوابی دارد اگر بخواهی می گویم و اگر مایل نباشی و نخواهی هیچ چیز نمی گویم. مأمون: من این حرف را نزدم مگر این که نظریّه ی شما را بفهمم.
امام رضا علیه السّلام: اگر خداوند پیامبرش را زنده نماید و رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم در مقابل تو ظاهرگردد و از تو بخواهد که دخترت را به او بدهی آیا خواسته ی او را می پذیری؟ ودختر خود را به ازدواج آن حضرت در خواهی آورد؟ مأمون: مگر ممکن است که شخصی از ازدواج دختر خود به پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم اکراه داشته باشد و میلی به این وصلت نداشته باشد. امام رضاعلیه السّلام دوباره ی از او پرسیدند: بگو ببینم آَیا پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم می تواند دختر من را خواستگاری کند؟ اَیا دختر من برای او حلال است؟ مأمون: چند لحظه سکوت کرد و چنین گفت: به خدا سوگند شما از نظر خویشاوندی به پیامبر از ما
نزدیکتر هستید. “انْتُم وَاللّه امَّس(1) برَسُول اللّهِ مِنّا”.
آری امام هشتم علیه السّلام به این جواب دندان شکن به او فهماندند که خاندان رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم شجره ی طیّبه ای هستند که هیچ شخصی یارای انتساب به آن ها را ندارد مگر مستقیماً از ذرّیه ی آن ها باشد.
1) اَمس: اسم تفضیل ار نظر خویشاوندی نزدیکتر بودن.