ناگفته نماند که هرون در زمان موسی بن جعفرعلیه السّلام چنان وحشتی در بین بنی هاشم
ایجاد کرده بود که اکثراً تقیّه(1) می کردند و این تقیّه چنان شده بود که بعضی از شیعیان شهادت امام کاظم علیه السّلام را باور نداشتند و می پنداشند که شایع کرده اند که موسی بن جعفر علیه السّلام شهید شده تا ازگزند هرون در امان باشند. زمانی که امام رضا علیه السّلام به مقام امامت رسیدند، به هیچ وجه تقیّه نمی نمودند.
حسین بن مهران گفت: مستمسک خوبی به دست ما آمد. اگر ادّعای شما درست باشد و امام باشید، دوباره امامت خودتان را اظهار نمایید. امام علیه السّلام در جواب او فرمودند:
چگونه می خواهی اظهارکنم؟ از این بیشتر می خواهی به پیش هرون بروم و بگویم من امام هستم و تو هیچکاره ای؛ پیامبر در ابتدا رسالت خود چنین نکرد دعوت خویش را ابتدا برای خانواده و بستگان خود وکسانی که به آن ها اعتماد داشت، ابراز نمود. شما به امامت پدرانم اعتقاد دارید و خیال می کنید من ازروی تقیّه برای حفظ جان پدرم امام کاظم علیه السّلام می گویم پدرم از دنیا رفته (آن چه گمان می کنید اشتباه است) من ازشما نمی ترسم و تقیّه نمی کنم آشکارا می گویم: من امام هستم در صورتی که اگر پدرم زنده بود در مورد زنده بودنش تقیّه می نمودم.
1) تقیّه در لغت اسم است و (از إتقی یتقی اِتقائاً و تاء آن بدل از واو است و ریشه ی آن وقی می باشد.) و مراد از آن خود را حفظ کردن از ضرر غیر است به وسیله ی موافقت کردن با او در قول یا فعل مخالف حقّ. خودداری از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردی که ضرر مالی و جانی یا از نظر آبرو متوجّه شخصی باشد. در زمان خلفای جور بنی امیّه و بنی عبّاس چون دوستان اهل بیت و شیعیان به شدّت مورد آزار و اذیّت قرار می گرفتند و هر شخصی که اظهار دوستی به اهل بیت می کرد سرکوب می شد و مجازات می گردید لذا دوستداران اهل بیت و شیعیان تقیّه می کردند و از ترس حکّام ستمگر عقیده ی خود را پنهان می نمودند و بیان نمی کردند. ولی در زمان امام رضا علیه السّلام چون آن حضرت دارای موقعیّت اجتماعی مهمّ بودند و از نظر سیاسی دوّمین شخصیّت دولت اسلامی بودند شیعیان به پشت گرمی و پشتیبانی آن حضرت به طور علنی عقاید خود را بیان می نمودند و ترس و هراسی از حکومت نداشتند.