کسی که علم کتاب را در سینه داشت گفت:
– ای قوم! اگر در میان شما کسی هست که مخالف اسلام باشد و میخواهد سؤال کند بپرسد. عمران که در جستجوی حقیقت بود، برخاست و گفت: – ای دانای مردم! اگر شما دعوت به سؤال کردن نکرده بودید، من سؤال نمیکردم… من به کوفه، بصره، شام و جزیره العرب سفر کردهام و با متکلمان بسیاری دیدار داشتهام. ولی کسی را نیافتم که وجود خدای یگانهای را برای من اثبات کند که به وحدانیت خویش پابرجاست و خداوندی جز او نیست. امام، عمران را شناخت و لبخند زنان فرمود: – اگر در میان این جماعت کسی به نام عمران صابئی(1) باشد، آن تو هستی. مرد با خرسندی پاسخ داد: – آری من هستم.
– ای عمران! سؤال کن و جانب انصاف را پیش بگیر و از ستم رواداشتن و پریشان گویی و بیمنطقی بپرهیز. عمران سر به زیر افکند و مؤدبانه گفت: – سرورم! من تنها میخواهم چیزی را برای من ثابت کنید تا بدان متوسل شوم… من خواهان حقیقتم. سکوتی وحشتآفرین حکمفرما گردید و مجلسی که مالامال از حضار بود، به گونهای به نظر میرسید که گویی تنها دو مرد با یکدیگر گفتگو میکنند… عمران سؤالات سردرگم خویش را آغاز کرد: – برای من پیرامون وجود نخست و آنچه که آفرید بگویید… در مورد مادهای که خداوند از آن اشیاء را آفرید؟ – اما یگانه، او همواره یکتا و بیبدیل بوده است و موجودی است بدون مرز و پهنا و همواره نیز چنین خواهد بود. سپس بدون پیشینهی قبلی اشیاء مختلف را با پهنهها و حدود متفاوت آفرید. خداوند یگانهای است که چیزی انباز و همراه او نیست و مجرد از حدود و پهنههایی است که از صفات ممکن الوجود است. او موجود یکتاست و یگانگی او از نظر نوع جنس یا عدد نیست، بلکه به معنای عدم ارتباط او با هر چیز مادی یا غیرمادی است و او در نسبت سازنده به آفریده و مصنوع، تابع معیارها و ملاکهای ما نیست. نگرش ما به اشیاء در آغاز، از این نقطه برمیخیزد که هر شکلی مادهای دارد که بدان پابرجاست و حلول میکند و این حقیقت تنها بر غیر خدا انطباق دارد. چرا که او اشیاء را از عدم و بدون سابقهی قبلی آفریده است و هنگامی
که بگوید: موجود شو، آن چیز موجود میشود.. و آن قدرت بزرگ و بدیعی برای آفرینش اشیاء و منبع فرودآمدن فیض و لطف است. – ای عمران! آیا این حقیقت را میفهمی؟ – آری سرورم! – ای عمران! بدان که اگر خداوند آنچه را آفریده است، برای برآورده شدن نیازی میآفرید، برای آفرینش و برآورده شدن نیاز خویش از کسی کمک میگرفت و سزاوار بود که چند برابر اکنون میآفرید. چرا که هر چه یاورانش بیشتر باشند، صاحب آنان نیرومندتر خواهد بود. ولی خداوند همان بینیاز مطلقی است که رحمت خویش را بر تمامی موجودات میگستراند. – سرورم! آیا موجود در نزد خود معلوم است؟ – علم داشتن به چیزی برای نفی خلاف آن است. پس آن چیز به آنچه که نفی میکند موجود است. در حالی که چیزی مخالف خداوند وجود نداشته که نیاز باشد خداوند آن را نفی کند. خداوند سبحان آفریدگار هستی و عطاکنندهی زندگی است و رقیبی برای خود ایجاد نمیکند تا محتاج نفی او و اقرار ارادهی خویش باشد… فهمیدی عمران؟ – آری به خداوند سوگند سرورم!… ولی به من بگویید خداوند با ضمیر خود به چیزی علم پیدا میکند یا به غیر ضمیر؟ – اگر خداوند با ضمیر به اشیاء علم پیدا کند، چارهای نیست که برای آن ضمیر حد و مرزی قرار داد تا بتوان آن را شناخت؟ آن ضمیر چیست؟
– باید حقیقت و ماهیت ضمیر را بشناسی تا بتوانی از آن سؤال کنی. -… – ای عمران! تو میتوانی یک ضمیر را با یک ضمیر دیگر بشناسانی! اگر چنین کاری را کردی ضمیر دوم نیازمند ضمیر سومی است… تا بینهایت و این مسأله از نظر منطقی باطل است. ای عمران! بایستی بدانی که خداوند یگانه با ضمیر توصیف نمیشود و نمیتوان به او گفت: بسیار عمل کن و بسیار خلق کن و نمیتوان او را همچون دیگر آفریدگان، تجزیه و تحلیل کرد. این حقیقت را درک کن و براساس آن بیندیش. صادر شدن اعمال از سوی خداوند همانند دیگر ممکن الوجودهایی نیست که نیازمند علل و اسبابی همچون عقل و… هستند. این مسأله بر خداوند محال است. – سرورم! برایم بگویید که حدود مخلوقات چگونه است؟ معنای آن چیست و بر چند نوع است؟ – حدود آفریدگان بر شش نوع است: ملموس، موزون، قابل دیدن، غیر قابل چشیدنی که همان روح است و دینی که نه وزن دارد و نه حس و نه رنگ و نه قابل چشیدن است. اندازهها، پهناها، شکلها و طولها و عرضها از جمله آن حرکاتی است که اشیاء را تولید میکند و دگرگونی آنها از حالی به حال دیگر و کاستی و فزونی آنها را برعهده دارد و اعمال و حرکات نیز خاستگاهی دارند. چرا که بیش از آن زمانی که بدان احتیاج دارند، زمانی
ندارند و اگر از چیزی فارغ گردید، با حرکتی خیزش دارد و اثر آن باقی میماند. همچون سخنی که بر زبان جاری میشود و اثر آن باقی میماند. – سرورم! در مورد آفریدگار برایم بگویید: آیا او یگانهای است که نه چیزی به جز او هست و نه چیزی همراه اوست و آیا در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است؟ آیا در ایجاد حقایق طبیعی تغییرپذیری بر آن آفریدگار بزرگ مترتب نیست؟ – خداوند عزوجل قدیم است و در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است و این مخلوقات هستند که تغییر پذیرند. آفریدگار از این لحاظ که سازنده و ایجاد کنندهی اشیاء و خود قدیم است، نبایستی در اثر تغییر موجودات و ممکن الوجودها تغییر پیدا کند. – به چه چیزی او را شناختیم؟ – به واسطهی غیر خدا. تمامی موجودات هستی – قابل رؤیت یا غیرقابل رؤیت – بر وجود آفریدگار بزرگ دلالت دارند. – غیر خدا چه چیزهایی است؟ – اراده، اسم، صفات و نظایر آن و تمامی آنها محدث، مخلوق و تدبیر شده هستند. – او چیست؟ – او نور است، بدین معنا که او مخلوقات آسمان و زمین را هدایت میکند و تو نبایستی از من چیزی بیش از یگانگی او را بپذیری. – آیا خداوند پیش از آفرینش موجودات ساکت نبود و سپس لب به
سخن گشود؟ – سکوت هنگامی معنا دارد که پیش از آن گویشی وجود داشته باشد. به عنوان مثال نمیگویند که چراغ ساکت است و سخن نمیگوید و یا گفته نمیشود که چراغ بایستی نورافشانی کند و او میخواهد با ما چه بکند. چرا که روشنایی چراغ فعل آن نیست و در وجود آن قرار ندارد، بلکه چیزی غیر از آن نیست و هنگامی که چراغ برای ما نورافشانی میکند ما میگوییم: آن برای ما نورافشانی کرد تا از نور آن استفاده کنیم، بدین شکل تو میتوانی این مسأله را درک کنی. تکلم و بیان از صفات افعالی خداوند است که همانند صفات ذاتی خداوند تعالی قائم بالذات نیست. – سرورم! علمی که من دارم این است که: هستی بخش با آفرینش مخلوقات در عمل خویش تغییر میپذیرد؟ – ای عمران! در مورد این سخن که میگویی: هستی بخش در هر صورت تغییرپذیر است تا چیزی ذات او را تغییر دهد، آیا آتشی را دیدهای که خود را تغییر دهد و گرمایی را دیدهای که خود را به آتش بکشد؟ آیا بینایی را دیدهای که دیدهی خود را ببیند. به عنوان مثال اعمال نفس – که از نفس صادر میگردد – مستلزم کاهش یا افزایش نیست و دیدن چشم نیز مستلزم کاهش یا افزایش آن نیست… – سرورم برایم بگویید: آیا او در درون مخلوقات است یا مخلوقات در وجود اوست؟
– ای عمران! خداوند بسیار فراتر از آن است، او نه در میان مخلوقات است و نه مخلوقات در درون او. خداوند بالاتر از این حالت است. من این حقیقت را با چیزهایی که میدانی به نیروی الهی ثابت میکنم. به من بگو تو در آینه قرار داری یا آینه در وجود توست؟ اگر هیچ یک از شما داخل در دیگری نیست، پس ای عمران! تو با چه دلیلی چنین استدلال میکنی؟ تصویر شیئی در آینه منعکس میشود، ولی در آن جای نمیگیرد و آینه نیز در تصویر جای نمیگیرد. بلکه آن نوری است که دیدن تصویر را در آینه میسر میسازد. – با روشناییای که میان من و آینه است؟ و امام پرسید: – آیا تو در آینه، چیزی فراتر از آنچه را که با چشمت دیدهای میبینی؟ – آری. – آن کجاست؟ آن را به من نشان بده. اینجا بود که امام فرمود: – بنابراین آن نور بر تو دلالت میکند و آینه نیز بر هر دوی شما، بدون آنکه در هر یک از شما رخنه کرده باشد… مثالهای بسیاری بر این حقیقت وجود دارد و خداوند را مثالهای والاتری است. عمران ساکت شد، در حالی که قلبش در روشنایی حقایق تابناک، حمام آفتاب میگرفت… خورشید در غروبگاه خویش پنهان شد و صدای
فرشتگان که همگان را به نماز فرامیخواندند، به هوا برخاست… امام به مأمون رو کرد و فرمود: – موقع نماز فرارسیده است! عمران که گمان کرده بود گفتگویش به پایان رسیده است، فریاد زد: – سرورم! سؤالات مرا قطع نکنید… من در آستانهی حقیقت قرار دارم. امام که برق شادمانی از دیدگانش بیرون جهیده بود، پاسخ داد: – عمران! پس از نماز. عمران در کنجی نشست و به نماز خواندن امام مینگریست. به جویباری از آیات قرآن که از دهان مرد مدنی جاری میشد، گوش میکرد. احساس کرد آن کلمات در قلبش رخنه میکند و چراغهای پرفروغی را در آن بر میافروزد. آرزو داشت مدتی پیشتر با این انسان روبرو شده بود. مگر نه در مسافرتهای خویش این چنین بار گران درد و رنج را بر دوش نمیکشید… با وجودی که دست سرنوشت او را به شکلی اسرارآمیز به مرو کشانده بود تا طلوع خورشید حقیقت را شاهد باشد. بار دیگر مجلس شکل گرفت و عمران در پیشگاه آن مرد مدنی که علم کتاب را در سینه داشت، نشست ولی از شدت شکوه و هیبت امام ساکت شد. – عمران! سؤال کن. – سرورم! برایم بگویید: آیا خداوند آفرینش را براساس حقیقت انجام میدهد یا براساس وصف؟ – خداوند یگانه آفریدگار هستی و نخستین کردگار است و پیوسته یکتا
بوده و چیزی همراه او نبوده است و یکتایی است که فرد دومی همراه او نیست، خواه معلوم باشد یا مجهول، محکم باشد یا متشابه، یاد شده باشد و یا فراموش شده و نام هیچ شیئی بر او نهاده نمیشود و ابتدا و انتهایی ندارد و در اثر چیزی پابرجا نشده است و تکیه گاهش به چیزی نیست و در وجود چیزی پنهان نشده است. او پیش از آفرینش مخلوقات هنگامی که کسی جز او نبوده وجود داشته، و هر کلیتی که به او نسبت داده میشود، صفات حادث و ترجمان آن چیزی است که از او درک میشود. بدان که ابداع و مشیت و اراده به یک معناست، ولی با سه نام و ابتدای آفرینش و اراده و مشیت او چنین است که آن را اصل هر چیزی و دلیل هر چیز درک کننده و برطرف کنندهی هر مشکلی قرار دهد و با این حرف هر چیزی از قبیل اسم حق، باطل، فعل یا مفعول و معنی و غیرمعنی از هم جدا و گسسته میشوند و تمام امور بر گرد آن جمع میشود و این حرف را در ابداع و آفرینش خویش برای چیزی جز معنای آن قرار نداده است. چرا که وجود آن پایان پذیر است، چون در اثر ارادهی خداوند آفریده شده است. و نور در این جایگاه و یا فعل خداوند که نور آسمانها و زمین است و یا حروف که مفعولی است که کلام و عبارات بر گرد آن میچرخند، همگی از جانب خداوند که به مخلوقات خویش آموخته است و این حروف سی و سه حرف هستند و از جملهی آن بیست و هشت حرفی است که بر زبانهای عربی دلالت دارد و بیست و هشت حرفی که بر زبانهای عبری و سریانی دلالت میکند و پنج حرفی که در دیگر زبانها مانند پارسی و دیگر
سرزمینها و زبانها وجود دارد. و این پنج حرف از بیست و هشت حرف زبانها به حرف جدیدی تبدیل شدهاند و حروف سی و سه حرف گردیدهاند. سپس خداوند حروف را پس از شمارش و استوار کردن پایهی آن قرار داد و نشانهی آن، این سخن خداوند است که میگوید: «کن فیکون» کن، از او ساخته شده، ولی ساخته شده و مصنوع آن نیست. آفریدهی نخست از سوی خداوند عزوجل و مبدع است که نه وزن دارد و نه حرکت و نه گوشی و نه حسی و نه رنگی. آفریدهی دوم حروف هستند که نه وزنی دارند و نه رنگی، و توصیف میشوند و با گوش شنیده میگردند. ولی نمیتوان آنها را مشاهده کرد. آفریدهی سوم انواع مخلوقاتی است که قابل حس و لمس هستند و دارای چشایی هستند و میتوان آنها را دید. خداوند تعالی پیش از آفرینش حروف وجود داشته است و حروف تنها بر نفس او دلالت میکنند… مأمون که سرازیر شدن معانی گیج کننده و حیرتآور را دنبال میکرد، عقلش فروماند و سپس گفت: – چگونه حروف بر غیر خود دلالت نمیکنند؟ امام پاسخ داد: – خداوند تعالی هرگز چیزی از حروف را به جز معنای آن گرد نیاورده است، اگر چهار، پنج یا شش و یا بیشتر از حروف را گردآوری کرده است،
آنها را بدون معنا گردآوری ننموده و معنای آن، معنای ایجاد شدهای است که پیش از آن وجود نداشته است. مأمون پرسید: – ما چگونه میتوانیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم؟ – معرفت نسبت به آن بدین شکل صورت میپذیرد که تو – هنگامی که نفس حروف را خواهان هستی – حروف را یکایک ذکر کنی و بگویی: ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا به آخر برسی. آنگاه است که معنایی جز خود حروف نخواهی یافت و هنگامی که این حروف را جمع کردی و آن را اسم یا صفتی برای معنای مورد درخواست خود و وجه مقصود خویش قرار دادی، این کار، دلیلی بر این حقیقت است که معنای آن موصوف به این صفات است… فهمیدی؟ – آری. امام سخن خویش را از سر گرفت و فرمود: – بدان که هیچ صفتی برای غیرموصوف و حدی برای نامحدود وجود ندارد و صفات و اسماء همگی بر کمال وجود دلالت دارند و منعی برای احاطه یافتن وجود ندارد. همان گونه که بر حدود و ابعاد که همان مربع، مثلث و شش ضلعی بودن است، دلالت میکند… چرا که خداوند عزوجل معرفتش با صفات و اسماء حاصل میگردد و با محدود کردن او با طول و عرض و اندکی و فزونی و رنگ و وزن و نظایر آن درک نمیشود. ولی صفات خداوند بر خود خداوند دلالت دارند و با اسماء خویش
درک میشود و با مخلوقات بر وجود او استدلال میشود تا جویندهی مشکوک و پر تردید احتیاجی به دیدن با چشم و شنیدن با گوش و یا لمس کردن با دست نداشته باشد. اگر صفات خداوند تعالی دال بر وجود او نباشد و اسامی او همگان را به سوی او فرانخواند و مخلوقات و مفاهیم حاصل از آن، معنای او را به ذهن متبادر نسازد، عبادت و پرستش آفریدگان برای اسماء و صفات او بدون معنا خواهد بود و معبود یگانه کسی جز خداوند میبود… – فهمیدی عمران؟ – آری سرورم!… بیشتر برایم بگویید.
– از سخن نادانان و کوردلان و گمراهانی بپرهیز که گمان میکنند خداوند سبحان در آخرت برای محاسبهی ثواب و عقاب وجود دارد. ولی در دنیا برای طاعت و امید وجود ندارد… اگر در وجود خداوند کاستی و نقصی وجود داشت، هرگز در آخرت نیز وجود نداشت… ولی این قوم گمراه شدند و از مسیر حقیقت، چشم و گوش خویش را بستند – البته ناآگاهانه – و این خداوند است که میفرماید: «من کان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی و أضل سبیلا»(2) هرکس در این دنیا کوردل باشد، در آخرت نیز کور و گمراهتر خواهد بود. [یعنی کسی که از حقایق موجود نابیناست] و خردمندان دریافتهاند که درک اشیای دنیا با درک اشیای آن
جهان متفاوت است و هرکس این مطلب را براساس اندیشه و نظر خود برگیرد و وجود و ادراک آن را تنها از وجود خود او طلب کند، افزایش این آگاهی به هرچه دور شدن او از حقیقت خواهد انجامید. چرا که خداوند عزوجل این علم و درک را به گروهی اختصاص داده که میاندیشند و تفکر میکنند و میفهمند. – سرورم! برایم راجع به ابداع بگویید که آیا همان آفرینش است یا امر دیگری است؟ – بلکه همان آفرینش ساکن است که با سکون درک نمیشود و هر آفریدهای برای این خلق میشود که محدث و ایجاد شده است و خداوندی که آن را ایجاد کرده، آن شیء آفریدهی اوست و تنها خداوند خالق اوست و شخص ثالث و واسطهای وجود ندارد. پس خداوند هر چیزی را خلق کند آن شیء پیوسته آفریدهی اوست و هر حد و بعدی که بر آن جاری شود، باز هم مخلوق خداوند است. آفریده میتواند ساکن یا متحرک، پراکنده یا پیوسته و معلوم یا متشابه باشد. ولی در هر صورت آفریدهی خداست. بدان که هر چیزی که حواس تو آن را درک میکند، آن معنای ادراک حواس است. و هر حسی بر چیزی دلالت دارد که خداوند درک آن را در آن قرار داده است و درک تمامی این حواس و فهم آن از قلب سرچشمه میگیرد. بدان که خداوند یکتایی که بدون هیچ اندازه یا محدودیتی پابرجاست، مخلوقاتی محدود و دارای اندازه آفریده است و در آفریدهای که خلقت یافته دو آفرینش وجود دارد: تقدیر (اندازه) و مقدر (اندازهگیری شده) و
هیچ یک نه رنگ دارند و نه وزن، و نه قابل چشیدن است و نه با یکی، دیگری را درک مینماید و یکدیگر را درمییابند و خداوند آفریدهای یگانه و قائم بالذات را بدون اراده دلالت بر وجود او و اثبات وجودش نیافریده است… پس خداوند تعالی یگانه و یکتاست و فرد دومی همراه او نیست که او را پابرجا کند و از او پشتیبانی نماید و حقیقت آن را دریابد. و مخلوقات به اذن و مشیت خداوند وابسته و تابع یکدیگر هستند و مردم در این زمینه آن چنان اختلاف پیدا کردند که راه را گم کردند و سرگردان شدند و خواستند با توصیف خداوند با صفت خودشان، از این تاریکی به واسطهی تاریکی دیگری رهایی یابند، ولی با این عمل از حقیقت بیشتر دور شدند و ای کاش خداوند را با صفات و مخلوقاتش توصیف میکردند، با فهم و یقین سخن میگفتند و اختلافی پیدا نمیکردند. و برای فهم آن، دچار سر در گمی و تناقض نمیشدند… و خداوند هرکه را که بخواهد به راه راست رهنمون میشود… قلب عمران خاشع شد و گفت: – من به وجود او همان گونه که توصیف کردی، شهادت میدهم، ولی یک سؤال برایم باقی مانده است. – هرچه میخواهی بپرس! – در مورد حکیم از شما سؤال دارم؟ او کجاست و آیا چیزی بر او احاطه دارد؟ و آیا دستخوش تغییر میشود و به چیزی نیازمند است؟
– ای عمران! من به تو میگویم، پس در مورد آنچه سؤال کردی اندیشه کن. کسانی که در مسائل مشتبه شدهی بر مردم مناظره و گفتگو میکنند و عقلشان متفاوت را درک نمیکند؛ ولی صبر بسیاری دارند و از فهم آن ناتوان نیستند، همان خردمندان منصف هستند. امام سؤال نخست، اگر خداوند مخلوقات را برای رفع نیازی آفریده بود، هر گویندهای میتوانست بگوید: او برای رفع نیاز خویش به واسطهی آنچه آفریده متحول و دگرگون میشود، در حالی که خداوند عزوجل چیزی را برای رفع نیاز خویش نیافریده و همچنان ثابت است و نه در چیزی است و نه وابسته به چیزی. آفریدگان همه دست در دست یکدیگر دارند و وابسته به یکدیگر هستند و خداوند با قدرت خویش وابستگی مخلوقات را حفظ میکند و نه در چیزی داخل میشود و نه از چیزی خارج. و حفظ آن کمکی به او نمیکند و از نگهداری آن هرگز فرونمیماند و کسی جز خداوند و پیامبران و اهل سرش و حافظان امر و گنجینهداران علمش و پایداران شریعتش که خداوند آنان را آگاه ساخته، از کیفیت آن آگاه نیست و فرمان او به اندازهی چشم برهم زدنی یا کمتر از آن است. او اگر موجودیت چیزی را خواستار باشد به آن میگوید: موجود شو و آن نیز براساس اراده و مشیت او موجود میشود و هیچ چیزی به اندازهی آن چیز به او نزدیک نیست و هیچ چیزی به اندازهی آن شیء از او دور نیست. – فهمیدی عمران؟! – آری سرورم! گواهی میدهم که خداوند همان گونه است که توصیف
کردی و یگانه دانستی و شهادت میدهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بندهی او و فرستاده شده به هدایت و دین حق است. و برای نخستین بار عمران در برابر خداوندی سر به سجده سایید که حقیقتی بزرگ، قلب و مسیر حیاتش را زنده و روشن ساخته بود. و امام عمران را که وارد ملکوت اسلام، دین حق الهی و واپسین کلمهی آسمان شده بود در آغوش خویش فشرد.
1) حیاة الامام الرضا، ج 1، ص 116.
2) اسراء (17):72.