جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داخل شونده… در نور

زمان مطالعه: 12 دقیقه

کسی که علم کتاب را در سینه داشت گفت:

– ای قوم! اگر در میان شما کسی هست که مخالف اسلام باشد و می‏خواهد سؤال کند بپرسد. عمران که در جستجوی حقیقت بود، برخاست و گفت: – ای دانای مردم! اگر شما دعوت به سؤال کردن نکرده بودید، من سؤال نمی‏کردم… من به کوفه، بصره، شام و جزیره العرب سفر کرده‏ام و با متکلمان بسیاری دیدار داشته‏ام. ولی کسی را نیافتم که وجود خدای یگانه‏ای را برای من اثبات کند که به وحدانیت خویش پابرجاست و خداوندی جز او نیست. امام، عمران را شناخت و لبخند زنان فرمود: – اگر در میان این جماعت کسی به نام عمران صابئی(1) باشد، آن تو هستی. مرد با خرسندی پاسخ داد: – آری من هستم.

– ای عمران! سؤال کن و جانب انصاف را پیش بگیر و از ستم رواداشتن و پریشان گویی و بی‏منطقی بپرهیز. عمران سر به زیر افکند و مؤدبانه گفت: – سرورم! من تنها می‏خواهم چیزی را برای من ثابت کنید تا بدان متوسل شوم… من خواهان حقیقتم. سکوتی وحشت‏آفرین حکمفرما گردید و مجلسی که مالامال از حضار بود، به گونه‏ای به نظر می‏رسید که گویی تنها دو مرد با یکدیگر گفتگو می‏کنند… عمران سؤالات سردرگم خویش را آغاز کرد: – برای من پیرامون وجود نخست و آنچه که آفرید بگویید… در مورد ماده‏ای که خداوند از آن اشیاء را آفرید؟ – اما یگانه، او همواره یکتا و بی‏بدیل بوده است و موجودی است بدون مرز و پهنا و همواره نیز چنین خواهد بود. سپس بدون پیشینه‏ی قبلی اشیاء مختلف را با پهنه‏ها و حدود متفاوت آفرید. خداوند یگانه‏ای است که چیزی انباز و همراه او نیست و مجرد از حدود و پهنه‏هایی است که از صفات ممکن الوجود است. او موجود یکتاست و یگانگی او از نظر نوع جنس یا عدد نیست، بلکه به معنای عدم ارتباط او با هر چیز مادی یا غیرمادی است و او در نسبت سازنده به آفریده و مصنوع، تابع معیارها و ملاک‏های ما نیست. نگرش ما به اشیاء در آغاز، از این نقطه برمی‏خیزد که هر شکلی ماده‏ای دارد که بدان پابرجاست و حلول می‏کند و این حقیقت تنها بر غیر خدا انطباق دارد. چرا که او اشیاء را از عدم و بدون سابقه‏ی قبلی آفریده است و هنگامی

که بگوید: موجود شو، آن چیز موجود می‏شود.. و آن قدرت بزرگ و بدیعی برای آفرینش اشیاء و منبع فرودآمدن فیض و لطف است. – ای عمران! آیا این حقیقت را می‏فهمی؟ – آری سرورم! – ای عمران! بدان که اگر خداوند آنچه را آفریده است، برای برآورده شدن نیازی می‏آفرید، برای آفرینش و برآورده شدن نیاز خویش از کسی کمک می‏گرفت و سزاوار بود که چند برابر اکنون می‏آفرید. چرا که هر چه یاورانش بیش‏تر باشند، صاحب آنان نیرومندتر خواهد بود. ولی خداوند همان بی‏نیاز مطلقی است که رحمت خویش را بر تمامی موجودات می‏گستراند. – سرورم! آیا موجود در نزد خود معلوم است؟ – علم داشتن به چیزی برای نفی خلاف آن است. پس آن چیز به آنچه که نفی می‏کند موجود است. در حالی که چیزی مخالف خداوند وجود نداشته که نیاز باشد خداوند آن را نفی کند. خداوند سبحان آفریدگار هستی و عطاکننده‏ی زندگی است و رقیبی برای خود ایجاد نمی‏کند تا محتاج نفی او و اقرار اراده‏ی خویش باشد… فهمیدی عمران؟ – آری به خداوند سوگند سرورم!… ولی به من بگویید خداوند با ضمیر خود به چیزی علم پیدا می‏کند یا به غیر ضمیر؟ – اگر خداوند با ضمیر به اشیاء علم پیدا کند، چاره‏ای نیست که برای آن ضمیر حد و مرزی قرار داد تا بتوان آن را شناخت؟ آن ضمیر چیست؟

– باید حقیقت و ماهیت ضمیر را بشناسی تا بتوانی از آن سؤال کنی. -… – ای عمران! تو می‏توانی یک ضمیر را با یک ضمیر دیگر بشناسانی! اگر چنین کاری را کردی ضمیر دوم نیازمند ضمیر سومی است… تا بی‏نهایت و این مسأله از نظر منطقی باطل است. ای عمران! بایستی بدانی که خداوند یگانه با ضمیر توصیف نمی‏شود و نمی‏توان به او گفت: بسیار عمل کن و بسیار خلق کن و نمی‏توان او را همچون دیگر آفریدگان، تجزیه و تحلیل کرد. این حقیقت را درک کن و براساس آن بیندیش. صادر شدن اعمال از سوی خداوند همانند دیگر ممکن الوجودهایی نیست که نیازمند علل و اسبابی همچون عقل و… هستند. این مسأله بر خداوند محال است. – سرورم! برایم بگویید که حدود مخلوقات چگونه است؟ معنای آن چیست و بر چند نوع است؟ – حدود آفریدگان بر شش نوع است: ملموس، موزون، قابل دیدن، غیر قابل چشیدنی که همان روح است و دینی که نه وزن دارد و نه حس و نه رنگ و نه قابل چشیدن است. اندازه‏ها، پهناها، شکل‏ها و طول‏ها و عرض‏ها از جمله آن حرکاتی است که اشیاء را تولید می‏کند و دگرگونی آن‏ها از حالی به حال دیگر و کاستی و فزونی آن‏ها را برعهده دارد و اعمال و حرکات نیز خاستگاهی دارند. چرا که بیش از آن زمانی که بدان احتیاج دارند، زمانی

ندارند و اگر از چیزی فارغ گردید، با حرکتی خیزش دارد و اثر آن باقی می‏ماند. همچون سخنی که بر زبان جاری می‏شود و اثر آن باقی می‏ماند. – سرورم! در مورد آفریدگار برایم بگویید: آیا او یگانه‏ای است که نه چیزی به جز او هست و نه چیزی همراه اوست و آیا در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است؟ آیا در ایجاد حقایق طبیعی تغییرپذیری بر آن آفریدگار بزرگ مترتب نیست؟ – خداوند عزوجل قدیم است و در اثر آفرینش مخلوقات تغییر نیافته است و این مخلوقات هستند که تغییر پذیرند. آفریدگار از این لحاظ که سازنده و ایجاد کننده‏ی اشیاء و خود قدیم است، نبایستی در اثر تغییر موجودات و ممکن الوجودها تغییر پیدا کند. – به چه چیزی او را شناختیم؟ – به واسطه‏ی غیر خدا. تمامی موجودات هستی – قابل رؤیت یا غیرقابل رؤیت – بر وجود آفریدگار بزرگ دلالت دارند. – غیر خدا چه چیزهایی است؟ – اراده، اسم، صفات و نظایر آن و تمامی آن‏ها محدث، مخلوق و تدبیر شده هستند. – او چیست؟ – او نور است، بدین معنا که او مخلوقات آسمان و زمین را هدایت می‏کند و تو نبایستی از من چیزی بیش از یگانگی او را بپذیری. – آیا خداوند پیش از آفرینش موجودات ساکت نبود و سپس لب به

سخن گشود؟ – سکوت هنگامی معنا دارد که پیش از آن گویشی وجود داشته باشد. به عنوان مثال نمی‏گویند که چراغ ساکت است و سخن نمی‏گوید و یا گفته نمی‏شود که چراغ بایستی نورافشانی کند و او می‏خواهد با ما چه بکند. چرا که روشنایی چراغ فعل آن نیست و در وجود آن قرار ندارد، بلکه چیزی غیر از آن نیست و هنگامی که چراغ برای ما نورافشانی می‏کند ما می‏گوییم: آن برای ما نورافشانی کرد تا از نور آن استفاده کنیم، بدین شکل تو می‏توانی این مسأله را درک کنی. تکلم و بیان از صفات افعالی خداوند است که همانند صفات ذاتی خداوند تعالی قائم بالذات نیست. – سرورم! علمی که من دارم این است که: هستی بخش با آفرینش مخلوقات در عمل خویش تغییر می‏پذیرد؟ – ای عمران! در مورد این سخن که می‏گویی: هستی بخش در هر صورت تغییرپذیر است تا چیزی ذات او را تغییر دهد، آیا آتشی را دیده‏ای که خود را تغییر دهد و گرمایی را دیده‏ای که خود را به آتش بکشد؟ آیا بینایی را دیده‏ای که دیده‏ی خود را ببیند. به عنوان مثال اعمال نفس – که از نفس صادر می‏گردد – مستلزم کاهش یا افزایش نیست و دیدن چشم نیز مستلزم کاهش یا افزایش آن نیست… – سرورم برایم بگویید: آیا او در درون مخلوقات است یا مخلوقات در وجود اوست؟

– ای عمران! خداوند بسیار فراتر از آن است، او نه در میان مخلوقات است و نه مخلوقات در درون او. خداوند بالاتر از این حالت است. من این حقیقت را با چیزهایی که می‏دانی به نیروی الهی ثابت می‏کنم. به من بگو تو در آینه قرار داری یا آینه در وجود توست؟ اگر هیچ یک از شما داخل در دیگری نیست، پس ای عمران! تو با چه دلیلی چنین استدلال می‏کنی؟ تصویر شیئی در آینه منعکس می‏شود، ولی در آن جای نمی‏گیرد و آینه نیز در تصویر جای نمی‏گیرد. بلکه آن نوری است که دیدن تصویر را در آینه میسر می‏سازد. – با روشنایی‏ای که میان من و آینه است؟ و امام پرسید: – آیا تو در آینه، چیزی فراتر از آنچه را که با چشمت دیده‏ای می‏بینی؟ – آری. – آن کجاست؟ آن را به من نشان بده. اینجا بود که امام فرمود: – بنابراین آن نور بر تو دلالت می‏کند و آینه نیز بر هر دوی شما، بدون آنکه در هر یک از شما رخنه کرده باشد… مثال‏های بسیاری بر این حقیقت وجود دارد و خداوند را مثال‏های والاتری است. عمران ساکت شد، در حالی که قلبش در روشنایی حقایق تابناک، حمام آفتاب می‏گرفت… خورشید در غروبگاه خویش پنهان شد و صدای

فرشتگان که همگان را به نماز فرامی‏خواندند، به هوا برخاست… امام به مأمون رو کرد و فرمود: – موقع نماز فرارسیده است! عمران که گمان کرده بود گفتگویش به پایان رسیده است، فریاد زد: – سرورم! سؤالات مرا قطع نکنید… من در آستانه‏ی حقیقت قرار دارم. امام که برق شادمانی از دیدگانش بیرون جهیده بود، پاسخ داد: – عمران! پس از نماز. عمران در کنجی نشست و به نماز خواندن امام می‏نگریست. به جویباری از آیات قرآن که از دهان مرد مدنی جاری می‏شد، گوش می‏کرد. احساس کرد آن کلمات در قلبش رخنه می‏کند و چراغ‏های پرفروغی را در آن بر می‏افروزد. آرزو داشت مدتی پیش‏تر با این انسان روبرو شده بود. مگر نه در مسافرت‏های خویش این چنین بار گران درد و رنج را بر دوش نمی‏کشید… با وجودی که دست سرنوشت او را به شکلی اسرارآمیز به مرو کشانده بود تا طلوع خورشید حقیقت را شاهد باشد. بار دیگر مجلس شکل گرفت و عمران در پیشگاه آن مرد مدنی که علم کتاب را در سینه داشت، نشست ولی از شدت شکوه و هیبت امام ساکت شد. – عمران! سؤال کن. – سرورم! برایم بگویید: آیا خداوند آفرینش را براساس حقیقت انجام می‏دهد یا براساس وصف؟ – خداوند یگانه آفریدگار هستی و نخستین کردگار است و پیوسته یکتا

بوده و چیزی همراه او نبوده است و یکتایی است که فرد دومی همراه او نیست، خواه معلوم باشد یا مجهول، محکم باشد یا متشابه، یاد شده باشد و یا فراموش شده و نام هیچ شیئی بر او نهاده نمی‏شود و ابتدا و انتهایی ندارد و در اثر چیزی پابرجا نشده است و تکیه گاهش به چیزی نیست و در وجود چیزی پنهان نشده است. او پیش از آفرینش مخلوقات هنگامی که کسی جز او نبوده وجود داشته، و هر کلیتی که به او نسبت داده می‏شود، صفات حادث و ترجمان آن چیزی است که از او درک می‏شود. بدان که ابداع و مشیت و اراده به یک معناست، ولی با سه نام و ابتدای آفرینش و اراده و مشیت او چنین است که آن را اصل هر چیزی و دلیل هر چیز درک کننده و برطرف کننده‏ی هر مشکلی قرار دهد و با این حرف هر چیزی از قبیل اسم حق، باطل، فعل یا مفعول و معنی و غیرمعنی از هم جدا و گسسته می‏شوند و تمام امور بر گرد آن جمع می‏شود و این حرف را در ابداع و آفرینش خویش برای چیزی جز معنای آن قرار نداده است. چرا که وجود آن پایان پذیر است، چون در اثر اراده‏ی خداوند آفریده شده است. و نور در این جایگاه و یا فعل خداوند که نور آسمان‏ها و زمین است و یا حروف که مفعولی است که کلام و عبارات بر گرد آن می‏چرخند، همگی از جانب خداوند که به مخلوقات خویش آموخته است و این حروف سی و سه حرف هستند و از جمله‏ی آن بیست و هشت حرفی است که بر زبان‏های عربی دلالت دارد و بیست و هشت حرفی که بر زبان‏های عبری و سریانی دلالت می‏کند و پنج حرفی که در دیگر زبان‏ها مانند پارسی و دیگر

سرزمین‏ها و زبان‏ها وجود دارد. و این پنج حرف از بیست و هشت حرف زبان‏ها به حرف جدیدی تبدیل شده‏اند و حروف سی و سه حرف گردیده‏اند. سپس خداوند حروف را پس از شمارش و استوار کردن پایه‏ی آن قرار داد و نشانه‏ی آن، این سخن خداوند است که می‏گوید: «کن فیکون» کن، از او ساخته شده، ولی ساخته شده و مصنوع آن نیست. آفریده‏ی نخست از سوی خداوند عزوجل و مبدع است که نه وزن دارد و نه حرکت و نه گوشی و نه حسی و نه رنگی. آفریده‏ی دوم حروف هستند که نه وزنی دارند و نه رنگی، و توصیف می‏شوند و با گوش شنیده می‏گردند. ولی نمی‏توان آن‏ها را مشاهده کرد. آفریده‏ی سوم انواع مخلوقاتی است که قابل حس و لمس هستند و دارای چشایی هستند و می‏توان آن‏ها را دید. خداوند تعالی پیش از آفرینش حروف وجود داشته است و حروف تنها بر نفس او دلالت می‏کنند… مأمون که سرازیر شدن معانی گیج کننده و حیرت‏آور را دنبال می‏کرد، عقلش فروماند و سپس گفت: – چگونه حروف بر غیر خود دلالت نمی‏کنند؟ امام پاسخ داد: – خداوند تعالی هرگز چیزی از حروف را به جز معنای آن گرد نیاورده است، اگر چهار، پنج یا شش و یا بیش‏تر از حروف را گردآوری کرده است،

آن‏ها را بدون معنا گردآوری ننموده و معنای آن، معنای ایجاد شده‏ای است که پیش از آن وجود نداشته است. مأمون پرسید: – ما چگونه می‏توانیم نسبت به آن معرفت پیدا کنیم؟ – معرفت نسبت به آن بدین شکل صورت می‏پذیرد که تو – هنگامی که نفس حروف را خواهان هستی – حروف را یکایک ذکر کنی و بگویی: ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا به آخر برسی. آنگاه است که معنایی جز خود حروف نخواهی یافت و هنگامی که این حروف را جمع کردی و آن را اسم یا صفتی برای معنای مورد درخواست خود و وجه مقصود خویش قرار دادی، این کار، دلیلی بر این حقیقت است که معنای آن موصوف به این صفات است… فهمیدی؟ – آری. امام سخن خویش را از سر گرفت و فرمود: – بدان که هیچ صفتی برای غیرموصوف و حدی برای نامحدود وجود ندارد و صفات و اسماء همگی بر کمال وجود دلالت دارند و منعی برای احاطه یافتن وجود ندارد. همان گونه که بر حدود و ابعاد که همان مربع، مثلث و شش ضلعی بودن است، دلالت می‏کند… چرا که خداوند عزوجل معرفتش با صفات و اسماء حاصل می‏گردد و با محدود کردن او با طول و عرض و اندکی و فزونی و رنگ و وزن و نظایر آن درک نمی‏شود. ولی صفات خداوند بر خود خداوند دلالت دارند و با اسماء خویش

درک می‏شود و با مخلوقات بر وجود او استدلال می‏شود تا جوینده‏ی مشکوک و پر تردید احتیاجی به دیدن با چشم و شنیدن با گوش و یا لمس کردن با دست نداشته باشد. اگر صفات خداوند تعالی دال بر وجود او نباشد و اسامی او همگان را به سوی او فرانخواند و مخلوقات و مفاهیم حاصل از آن، معنای او را به ذهن متبادر نسازد، عبادت و پرستش آفریدگان برای اسماء و صفات او بدون معنا خواهد بود و معبود یگانه کسی جز خداوند می‏بود… – فهمیدی عمران؟ – آری سرورم!… بیش‏تر برایم بگویید.

– از سخن نادانان و کوردلان و گمراهانی بپرهیز که گمان می‏کنند خداوند سبحان در آخرت برای محاسبه‏ی ثواب و عقاب وجود دارد. ولی در دنیا برای طاعت و امید وجود ندارد… اگر در وجود خداوند کاستی و نقصی وجود داشت، هرگز در آخرت نیز وجود نداشت… ولی این قوم گمراه شدند و از مسیر حقیقت، چشم و گوش خویش را بستند – البته ناآگاهانه – و این خداوند است که می‏فرماید: «من کان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی و أضل سبیلا»(2) هرکس در این دنیا کوردل باشد، در آخرت نیز کور و گمراه‏تر خواهد بود. [یعنی کسی که از حقایق موجود نابیناست] و خردمندان دریافته‏اند که درک اشیای دنیا با درک اشیای آن

جهان متفاوت است و هرکس این مطلب را براساس اندیشه و نظر خود برگیرد و وجود و ادراک آن را تنها از وجود خود او طلب کند، افزایش این آگاهی به هرچه دور شدن او از حقیقت خواهد انجامید. چرا که خداوند عزوجل این علم و درک را به گروهی اختصاص داده که می‏اندیشند و تفکر می‏کنند و می‏فهمند. – سرورم! برایم راجع به ابداع بگویید که آیا همان آفرینش است یا امر دیگری است؟ – بلکه همان آفرینش ساکن است که با سکون درک نمی‏شود و هر آفریده‏ای برای این خلق می‏شود که محدث و ایجاد شده است و خداوندی که آن را ایجاد کرده، آن شی‏ء آفریده‏ی اوست و تنها خداوند خالق اوست و شخص ثالث و واسطه‏ای وجود ندارد. پس خداوند هر چیزی را خلق کند آن شی‏ء پیوسته آفریده‏ی اوست و هر حد و بعدی که بر آن جاری شود، باز هم مخلوق خداوند است. آفریده می‏تواند ساکن یا متحرک، پراکنده یا پیوسته و معلوم یا متشابه باشد. ولی در هر صورت آفریده‏ی خداست. بدان که هر چیزی که حواس تو آن را درک می‏کند، آن معنای ادراک حواس است. و هر حسی بر چیزی دلالت دارد که خداوند درک آن را در آن قرار داده است و درک تمامی این حواس و فهم آن از قلب سرچشمه می‏گیرد. بدان که خداوند یکتایی که بدون هیچ اندازه یا محدودیتی پابرجاست، مخلوقاتی محدود و دارای اندازه آفریده است و در آفریده‏ای که خلقت یافته دو آفرینش وجود دارد: تقدیر (اندازه) و مقدر (اندازه‏گیری شده) و

هیچ یک نه رنگ دارند و نه وزن، و نه قابل چشیدن است و نه با یکی، دیگری را درک می‏نماید و یکدیگر را درمی‏یابند و خداوند آفریده‏ای یگانه و قائم بالذات را بدون اراده دلالت بر وجود او و اثبات وجودش نیافریده است… پس خداوند تعالی یگانه و یکتاست و فرد دومی همراه او نیست که او را پابرجا کند و از او پشتیبانی نماید و حقیقت آن را دریابد. و مخلوقات به اذن و مشیت خداوند وابسته و تابع یکدیگر هستند و مردم در این زمینه آن چنان اختلاف پیدا کردند که راه را گم کردند و سرگردان شدند و خواستند با توصیف خداوند با صفت خودشان، از این تاریکی به واسطه‏ی تاریکی دیگری رهایی یابند، ولی با این عمل از حقیقت بیش‏تر دور شدند و ای کاش خداوند را با صفات و مخلوقاتش توصیف می‏کردند، با فهم و یقین سخن می‏گفتند و اختلافی پیدا نمی‏کردند. و برای فهم آن، دچار سر در گمی و تناقض نمی‏شدند… و خداوند هرکه را که بخواهد به راه راست رهنمون می‏شود… قلب عمران خاشع شد و گفت: – من به وجود او همان گونه که توصیف کردی، شهادت می‏دهم، ولی یک سؤال برایم باقی مانده است. – هرچه می‏خواهی بپرس! – در مورد حکیم از شما سؤال دارم؟ او کجاست و آیا چیزی بر او احاطه دارد؟ و آیا دستخوش تغییر می‏شود و به چیزی نیازمند است؟

– ای عمران! من به تو می‏گویم، پس در مورد آنچه سؤال کردی اندیشه کن. کسانی که در مسائل مشتبه شده‏ی بر مردم مناظره و گفتگو می‏کنند و عقلشان متفاوت را درک نمی‏کند؛ ولی صبر بسیاری دارند و از فهم آن ناتوان نیستند، همان خردمندان منصف هستند. امام سؤال نخست، اگر خداوند مخلوقات را برای رفع نیازی آفریده بود، هر گوینده‏ای می‏توانست بگوید: او برای رفع نیاز خویش به واسطه‏ی آنچه آفریده متحول و دگرگون می‏شود، در حالی که خداوند عزوجل چیزی را برای رفع نیاز خویش نیافریده و همچنان ثابت است و نه در چیزی است و نه وابسته به چیزی. آفریدگان همه دست در دست یکدیگر دارند و وابسته به یکدیگر هستند و خداوند با قدرت خویش وابستگی مخلوقات را حفظ می‏کند و نه در چیزی داخل می‏شود و نه از چیزی خارج. و حفظ آن کمکی به او نمی‏کند و از نگه‏داری آن هرگز فرونمی‏ماند و کسی جز خداوند و پیامبران و اهل سرش و حافظان امر و گنجینه‏داران علمش و پایداران شریعتش که خداوند آنان را آگاه ساخته، از کیفیت آن آگاه نیست و فرمان او به اندازه‏ی چشم برهم زدنی یا کم‏تر از آن است. او اگر موجودیت چیزی را خواستار باشد به آن می‏گوید: موجود شو و آن نیز براساس اراده و مشیت او موجود می‏شود و هیچ چیزی به اندازه‏ی آن چیز به او نزدیک نیست و هیچ چیزی به اندازه‏ی آن شی‏ء از او دور نیست. – فهمیدی عمران؟! – آری سرورم! گواهی می‏دهم که خداوند همان گونه است که توصیف

کردی و یگانه دانستی و شهادت می‏دهم که محمد (صلی الله علیه و آله) بنده‏ی او و فرستاده شده به هدایت و دین حق است. و برای نخستین بار عمران در برابر خداوندی سر به سجده سایید که حقیقتی بزرگ، قلب و مسیر حیاتش را زنده و روشن ساخته بود. و امام عمران را که وارد ملکوت اسلام، دین حق الهی و واپسین کلمه‏ی آسمان شده بود در آغوش خویش فشرد.


1) حیاة الامام الرضا، ج 1، ص 116.

2) اسراء (17):72.