جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شامگاه گفتگو

زمان مطالعه: 7 دقیقه

قرص ماه، کامل و زیبا بود و پاسی از شب سپری گشته بود… امام از لابلای پنجره‏ای در قصر به بوستانی غرق در نوری نقره‏ای رنگ می‏نگریست…درختان بلند و تناوری درون باغ بود که جویباری از لابلای درختان جریان داشت و به علت سکوت شب صدای شرشر آن به هوا برخاسته بود…

دو چهره با هم روبرو شدند: چهره‏ی او و چهره‏ی ماه… در نگاهش احساسی روحانی موج می‏زد که از دیدگانش ساطع بود و سپس کلماتی که در حالتی از غوطه‏ور شدن در عشق خداوند و مناجات با او زمزمه می‏شد جریان یافت: – ای گنجینه‏ی مستمندان… ای رهایی بخش غریقان… تو آنی که تاریکی شب، نور و روشنایی روز، درخشش ماه و برگ‏های درختان و شرشر آب‏ها در برابر تو سر به سجده می‏سایند… ای خدا… ای خدا… ای خدا… امام به سمت قصر حرکت کرد… او امشب با خلیفه وعده داشت… شامگاه نزاع و مشاجره‏ی فکری. دیدار با مردی متحجر و قائل به ظاهر الفاظ، مردی که عقل را به کناری وانهاده و نتوانسته بود در ژرفای قرآن غوطه‏ور

شود. آن دانشمند دانایی که معانی مطلق را در قالبی محدود می‏ریخت، همان گونه که مرئیات گستره‏ی هستی در چشم انسان انعکاس می‏یابد تا گواهی بر این حقیقت باشد که تنها دریچه‏ی عقل بشری است. آن آفریده‏ای که خداوند اسرار خویش را در وجود او قرار داده بود. کسانی همچون «ابی‏قره» در حقیقت قربانیان آن بینش سطحی و قشری نگر و دسیسه‏ای بودند که زیر سایه‏ی آن شجره‏ی ملعونه… درختی در قصر دوزخ می‏روید… هنگامی که آن مرد گندمگون ظاهر شد، همگان، پیر و جوان، در برابرش برخاستند… و تمامی سنگینی‏ها در یک نقطه جمع شد… دیدگان دل‏ها و تمامی حواس‏ها متوجه او بود. حتی مأمون احساس می‏کرد نیرویی سعی دارد بر او غلبه یابد. وجود والایش در نقطه‏ای از کمال مطلق جای گرفته بود و احساسات کمال در آرامش مثال زدنیش موج می‏زد. به نظر می‏رسید از این دنیا دل گسسته…او در جهانی غیر از این جهانی می‏زیست که فتنه و آشوب و پلیدی در آن موج می‏زد. ابوقره همچون روباه پر جنب و جوش به نظر می‏رسید و ذهنش در بالاترین میزان آمادگی قرار داشت. چرا که مأمون به او گفته بود هرگونه که شده حتی با یک سؤال، امام را مستأصل سازد. با وجود نشستن امام در نزدیکی مأمون، دو جبهه نمایان بود… و مأمون فرماندهی اردوگاه مخالفان امام را برعهده داشت، هر چند برخلاف آن تظاهر می‏نمود. برای همین محمد بن جعفرالصادق تا حدی از نتایج این مجادله و نزاع

بیمناک بود. ابوقره لباسش را مرتب کرد تا سؤال نخست خویش را مطرح نماید و آغاز مشاجره را اعلام کند. – به من بگویید: خداوند با چه زبانی با موسی سخن گفت؟ – خداوند آگاه‏تر است که با کدامین زبان با موسی سخن گفته: سریانی یا عبری. ابوقره زبانش را از دهانش بیرون آورد و گفت: – من تنها پیرامون این زبان از شما سؤال می‏کنم. ابوقره تصور می‏کرد خداوند سبحان هنگام تکلم با موسی به زبانی شبیه زبان انسان سخن گفته است. برای همین امام پاسخ فرمود: – خداوند از آنچه تو می‏گویی پاک و منزه است! پناه بر خدا اگر به آفریده‏ی خویش تشبیه شود و یا به مانند آفریدگان خویش سخن بگوید. کسی همانند او نیست و فاعل و گوینده‏ای همچون او وجود ندارد. – چگونه امکان دارد؟ – سخن آفریدگار با مخلوق، همچون سخن مخلوق با مخلوق نیست. او با دهان و زبان سخن نمی‏گوید… او می‏گوید «کن» (موجود شو) و با مشیت و خواست خویش، با امر و نهی موسی را مورد خطاب قرار می‏دهد، بدون آنکه با خود این کلمات سروکار داشته باشد… – نظر شما پیرامون کتب آسمانی چیست؟

– تورات، انجیل، زبور، قرآن و تمامی کتب نازل شده کلام خدا هستند که آن را برای نورانی شدن و هدایت جهانیان، نازل ساخته است و تمامی این کتاب‏ها، «محدث» هستند.آنجا که خداوند می‏فرماید: «أو یحدث لهم ذکرا»(1) و در جای دیگر می‏فرماید: «ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه وهم یلعبون»(2) (هر پند جدیدی که از جانب خداوند بر آنان بیاید، آن را شنیده و باز هم عمر را به بازی دنیا می‏گذرانند). و تمامی کتب را فروفرستاده، ایجاد کرده است. – آیا این کتاب‏ها فناپذیرند؟ – مسلمانان بر این حقیقت اتفاق نظر دارند که ماسوی الله فناپذیرند. چرا که غیر خدا دست پرورده‏ی خداست و تورات و انجیل و زبور نیز محصول عمل خداوند است. آیا نشنیده‏ای که مردم می‏گویند: به پروردگار قرآن سوگند، و قرآن در روز قیامت می‏گوید: پروردگارا، این فلانی است که روز را روزه بوده و شب را شب زنده‏دار، پس مرا شفیع او قرار ده؟! تورات و انجیل و زبور همگی محدث و دست پرورده‏ی خدایند و کسی آن‏ها را ایجاد کرده که همتایی ندارد تا مایه‏ی هدایت اندیشه ورزان باشد. کسی که گمان می‏کند این کتب آسمانی پیوسته با خدا هستند، اعتقاد دارد که خداوند نخستین قدیم و یگانه نیست و کلام پیوسته با اوست و او آغازی

نداشته و پروردگار هستی نیست. – ما چنین روایت کرده‏ایم که کتب آسمانی در روز قیامت می‏آیند و مردم در برابر پروردگار جهانیان صف می‏کشند و کتب آسمانی را می‏بینند که به سوی خداوند باز می‏گردند. چرا که جزیی از وجود اویند و به سوی او بازمی‏گردند! – مسیحیان نیز در مورد مسیح می‏گویند: او روح خداست و به سوی او بازمی‏گردد و همچنین زردشتیان در مورد آتش و خورشید چنین می‏گویند که آن‏ها جزیی از وجود خدا هستند و به سوی او بازمی‏گردند… خداوند فراتر از آن است که پاره پاره یا مختلف باشد، بلکه او اشیاء از هم گسسته را به هم پیوند می‏دهد. چرا که هر شی‏ء مجزایی وهمی است. و کثرت و قلت مخلوقی هستند که بر این حقیقت دلالت دارند که خالقی آنان را آفریده است. – ما چنین روایت کرده‏ایم که خداوند، دیدن و سخن گفتن را میان دو پیامبر تقسیم کرد: سخن گفتن با خود را به موسی داد و نگریستن را به محمد (صلی الله علیه و آله)؟ – پس چه کسی مبلغ فرامین خداوند به انس و جن خواهد بود. او کسی است که دیدگان، توان درک او را ندارند و نمی‏توانند بر او احاطه یابند و کسی همانند او نیست. آیا محمد (صلی الله علیه و آله) مبلغ فرامین خداوند نبود؟ – آری. – پس چگونه مردی به سوی تمامی خلایق فروفرستاده می‏شود و می‏گوید که از جانب خدا آمده و به فرمان خدا آنان را به سوی خداوند

دعوت می‏کند و می‏گوید: دیدگان، توان درک او را ندارند و بر او نمی‏توانند احاطه یابند و همانندی ندارد و سپس بگوید: من با همین چشمان خود او را دیده‏ام و بر او احاطه یافته‏ام و او به شکل انسان است! آیا شرم نمی‏کنید؟ حتی زندیقان نیز چنین سخنی را بر زبان جاری نمی‏سازند! چگونه انسانی فرمان خداوند را ابلاغ می‏نماید و سپس خلاف آن را بر زبان جاری می‏سازد؟!

– ولی قرآن می‏گوید: «و لقد راه نزلة أخری»(3) پیامبر، خداوند را در نزول دیگری دید.

– آیه بعدی دلالت می‏کند که پیامبر چه دید. آنجا که می‏گوید: «ما کذب الفؤاد ما رأی»(4) دل آنچه را را که دید تکذیب نکرد. آیه می‏گوید: محمد (صلی الله علیه و آله) آنچه را که چشمانش دید، دروغ نپنداشت. سپس می‏فرماید: «لقد رأی من آیات ربه الکبری»(5) او شمه‏ای از آیات بزرگ پروردگار خویش را مشاهده کرد. آیات خداوند نیز غیر از خود خداست. سپس می‏فرماید: «و لا یحیطون به علما». آنان نمی‏توانند به خداوند احاطه و معرفت پیدا کنند.» و هرگاه دیدگان، او را دیدند به او احاطه می‏یابند و نسبت به او معرفت حاصل می‏شود.

– پس شما این روایت را تکذیب می‏کنید؟

– اگر روایت برخلاف قرآن باشد، آن را تکذیب می‏کنم.

– خداوند کجاست؟

– کجا بودن به معنای مکان و جایگاه داشتن است و این سوال شاهد از غائب است، ولی خداوند که غایب نیست و کسی به نزد او نرفته است. او در هر مکانی هست و تدبیر می‏کند و سازنده و نگاهدارنده‏ی آسمان‏ها و زمین است.

– آیا او تنها در آسمان وجود دارد؟

– او خداوند آسمان‏ها و زمین است: «و هو الذی فی السماء اله وفی الأرض اله»(6) او کسی است که هم در آسمان خداوند است و هم در زمین. هو الذی یصورکم فی الأرحام کیف یشاء»(7) او کسی است که هرگونه که بخواهد انسان‏ها را در رحم مادران شکل و صورت می‏دهد. «و هو معکم أینما کنتم»(8) هر کجا که باشید، خداوند نیز آنجاست. «استوی الی السماء و هی دخان»(9) او کسی است که هنگامی که فضا آکنده از دود بود در آسمان جای گرفت. او کسی است که بر روی عرش استقرار یافت؛ پیش از آنکه

موجود و آفریده‏ای باشد و هنگامی که او وجود داشت، مخلوقی آفریده نشده بود. – پس چرا انسان به هنگام دعا دستان خویش را به سمت آسمان بالا می‏برد؟ – خداوند از بندگان خویش چندین گونه عبادت خواسته است و خداوند پناهگاه‏هایی دارد که خلایق بدان پناه می‏برند. او از بندگانش عبادت گفتاری، عملی، توجه و… را می‏خواهد. و بندگان را برای عبادت، به نماز گزاردن به سوی کعبه وا می‏دارد و حج و عمره را به سوی کعبه قرار داده است و از بندگان می‏خواهد که به هنگام دعا و اظهار نیاز و تضرع دست خویش را در حال بیچارگی و درماندگی به نشانه‏ی بندگی و ذلت خود بالا بیاورند. – کدام به خداوند نزدیک‏ترند: فرشتگان یا اهل زمین؟ – اگر منظور تو بعد مسافت است، همه‏ی اشیاء دست پرورده‏ی اوست و مشغول شدن به برخی او را از دیگران بازنمی‏دارد. و بالا و پایین را یکسان تدبیر می‏کند و اولین و واپسین را به یک شکل تدبیرگراست… بدون اینکه هزینه، رنج، مشاوره و یا خستگی او را دربر بگیرد و اگر منظور تو وسعت است، فرمانبردارترین بندگان نزدیک‏ترین آنان به خداوند هستند. شما خود چنین روایت کرده‏اید که نزدیک‏ترین حالت بنده به خداوند در حال سجده است و روایت کرده‏اید که: چهار فرشته با هم برخورد کردند. یکی از بالای هستی، دیگری از پایین هستی و یکی از شرق و دیگری از غرب. از یکدیگر

سؤال کردند و همگی می‏گفتند از نزد خداوند آمده‏ام و برای فلان کار مرا فرستاده است. این روایت، گواه آن است که در جایگاه او تشبیه و تمثیل جایز نیست. – آیا اقرار می‏کنید که خداوند محمول است؟ – هر محمولی، مفعول است و وابسته و نیازمند دیگری است و محمول در لفظ، اسم نقص است. و حامل، فاعل است و در لفظ، مورد ستایش قرار می‏گیرد و همچنین این گفتار گوینده که می‏گوید بالا و پایین و زیر و زبر. و خداوند فرموده است که: «والله الأسماء الحسنی فادعوه بها»(10) او دارای اسامی نیکویی است، او را بدین اسامی بخوانید. او در هیچ یک از کتب آسمانی نگفته که او محمول است… بلکه حامل خشکی و دریا و نگه دارنده‏ی آسمان‏ها و زمین است و ما سوی الله، محمول هستند. از کسی نشنیده‏ایم که کسی به خداوند ایمان بیاورد و او را تعظیم نماید و در دعای خویش بگوید: ای محمول! – آیا ما این روایت را تکذیب کنیم که می‏گوید: خداوند هنگامی که خشمگین می‏شود، فرشتگان حامل عرش خشم خداوند را درک می‏کنند و سنگینی آن را بر دوش خویش احساس می‏کنند و سر به سجده می‏نهند و هنگامی که خشم خداوند برطرف گردید آنان سبکبار می‏شوند و به جای خویش بازمی‏گردند؟!

امام از این روایات و احادیثی که در طول روزگار طرح ریزی شده بود و حقایق قرآن را مشوش می‏ساخت، متأثر گردید و با صدایی که غم و اندوه در آن نمایان بود فرمود: – به من بگو! خداوند از آن هنگامی که شیطان را نفرین کرد تاکنون و تا روز قیامت… آیا از شیطان و دوستانش خشمگین است یا خرسند؟! ابوقره با لحنی که گویای تسلیم شدن او بود پاسخ داد: – آری او بر شیطان خشمگین بوده و هست. – پس چگونه جرأت می‏کنی ویژگی حالی به حالی شدن را به پروردگارت نسبت بدهی و بگویی: همان حالات آفریدگان بر او جاری است؟! او پاک و منزه است از اینکه همراه با فناپذیران و متغیران باشد. ابوقره سرش را به زیر افکند… گویی به بهره‏ی اندک سؤالات، شبهات و دلایل توخالی خویش می‏نگریست. احساس پیروزی در دیدگان محمد بن جعفر برق زد و مأمون نیز برای اظهار احساس دروغین شادمانی با او شریک شد.


1) طه (20):113.

2) انبیاء (21):2.

3) نجم (53):13.

4) نجم (53):11.

5) نجم (53):18.

6) زخرف (43):84.

7) آل عمران (3):6.

8) حدید (57):4.

9) فصلت (41):11.

10) اعراف (7):180..