بر اساس آنچه گذشت، دیدیم که در توجیه و تعلیل سفر امام رضا علیهالسلام و پذیرش ولایتهدی، بیشتر این تمایل در کار بوده که به نحوی امام رضا علیهالسلام را از هر گونه پیرایهای همکاری با حاکم ظالم عباسی، مبرا نشان دهند. این رویکرد – هم چنانکه در نوشتار حاضر گذشت – اگر دستاورد تحقیق در منابع تاریخی باشد، بیگمان درست و به حق است؛ لیکن معالاسف چنان افتاده که گرایش به تبرئهی امام علیهالسلام، بر کنکاش در گواهیها تقدم پیدا کرده و چنان افتاده که حضرتش منفعلانه ناچار به قبول ولایتهدی شدهاند.
این نحوهی برخورد با موضوع، همان گفتمان نوحهگرایانهای است که پیشتر از غلبهاش بر نگرش آگاهانه گلایه داشتم. اما، شاهدی که میتواند استیلای گفتمان نوحهگرایانه در قضیهی امام رضا علیهالسلام را بیش از پیش نشان دهد، شیوهای است که در بیشتر کتابهای زندگینامهی حضرتش وجود دارد. در اکثر قریب اتفاق این کتاب، شرح زندگانی امام رضا علیهالسلام، پس از مناقشهای بر سر هنگام تولد ایشان و نام مادرشان، با دعوت مأمون و رخداد ولایتهدی آغاز میشود،
بی آنکه به وقایع زندگی حضرتش در فاصلهی این دو رویداد اشارهای گردد. شاید در ابتدا به نظر برسد که قلت منابع، موجب این کاستی هستند، در حالی که به هیچ روی چنین نیست و در روایات، شرحی از مناظرات امام رضا علیهالسلام در بصره و کوفه – مشابه آنچه بعدها در مرو گذشت – وجود دارد.
در واقع، سالها پیش از به قدرت رسیدن مأمون، امام رضا علیهالسلام در سفری به بصره و کوفه، مناظراتی مفصل با علمای ادیان مختلف – از یهودی و مسیحی گرفته تا معتزله و زرتشتی و حتی هندو – داشتند؛ و میتوان اندیشید که این مناظرات، در جهان اسلامی شهرت و انعکاسی فوق العاده پدید آورده بود.(1) در واقع همین شهرت بود که سبب شد فضل بن سهل در آن نامهای که از سوی مأمون به امام رضا علیهالسلام نوشت، دلیل دعوت به مرو را، پاسخگویی به ابهامات مسلمانان عنوان کند.(2)
به عبارت دیگر، اگرچه برگزاری جلسات مناظره با علمای ادیان، برای مأمون حکم یک مانور سیاسی بدیع را داشت؛ لیکن در چشماندازهای امام رضا علیهالسلام، پاسخگویی به ابهامات و راهنمایی پرسشگران، امر مسبوق به سابقه و یک رسالت اصیل مینمود که هیچ ربطی به سیاست و سیاستمداری نداشت.
به این ترتیب، مأمون که در پی کسب وجههای متفاوت با نیاکانش بود و مشروعیتی نوین را طلب میکرد، بر آن شد تا از مرتبت علمی امام رضا علیهالسلام به سود هدفش بهره گیرد. او در عین حال امید میورزید که با ولایتعهدی امام علیهالسلام فضای سیاسی داخلی را چندان وهمآلود کند که مخالفانش دچار سردرگمی و تشتت هرچه بیشتری شوند. اینگونه هم شد، هم عباسیان و هم علویان انقلابی دچار تفرقهای شدید شدند. با این وصف، آن مشروعیتی که مأمون از قبل ولیعهد کردن امام رضا علیهالسلام طلب میکرد، حاصل نیامد و این به زیرکی حضرتش بازمیگردد که با اتخاذ این تاکتیکهای هوشمندانه، تمام نقشههای مأمون را نقش بر آب کردند:
1) امام رضا علیهالسلام در وقت خداحافظی از مدینه چنان عمل کردند که همگان بر عدم اخلاص مأمون، و بیاطمینانی امام علیهالسلام به او، واقف شدند.
2) امام رضا علیهالسلام در پذیرش ولایتهدی نه فقط هرگونه اختیار اجرایی را از خود سلب کردند، بلکه همچنان علنا فرجام ناخوش آن را آگهی دادند.
3) امام رضا علیهالسلام در مناظره با علمای ادیان، نه فقط از هر گونه موضعگیریای که به نفع دولت مأمونی تمام شود، احتراز کردند؛ بلکه در مواردی با اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و طرح آشکار مسألهی
اهل بیت، نتیجهای خلاف انتظار مأمون را به ارمغان آوردند.(3)
4) سند احادیثی که امام رضا علیهالسلام روایت میکردند، به شکل منحصر به فردی، اکثرا به صورت سلسلهای از نیاکانشان بود که نهایتا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، جبرائیل و خداوند، ختم میشد، به این ترتیب با نقل هر حدیثی، امام رضا علیهالسلام طعنی بر مأمون وارد میکردند و زمینههای مشروعیتخواهی او را ویران مینمودند.
با این مانورهای بسیار زیرکانه، امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نه فقط از کمند حیلههای مأمون گریختند، بلکه از فرصت پیش آمده در مرو، به نفع دیانت اسلامی و برای توسعهی باورهای اصیل شیعی، بهرهبرداری کردند: و این امامی است که به حق میتوان او را فاتح «رزمگاه ادیان» دانست.
1) دربارهی این مناظرات و مشروح آنها رک به «بحارالانوار»: ج 49، صص 81-73.
2) دربارهی این نامه رک به عطائی خراسانی، علیاصغر، «زندگانی امام هشتم علی بن موسی الرضا علیهماالسلام»: ص 59.
3) درین باره رک به مناظرات امام رضا علیهالسلام در «عیون اخبارالرضا» ج 1، صص 338-321.