جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تأملی بر چرایی ماندگاری مامون در مرو

زمان مطالعه: 8 دقیقه

گمان بسیاری این است که چون مامون از مادری ایرانی زاده شده بود، اقامت در ایران را ترجیح می‏داد.(1)

لیکن این گفته، دلیلی برای نرفتن او به بغداد یا دل سپردنش به خراسان نمی‏تواند باشد؛ زیرا:

اولا: کنش‏های خلیفه‏ی بسیار هوشمند و سیاسی چون مامون را نمی‏توان و نباید در چارچوب عواطف و احساسات سطحی تحلیل کرد.

ثانیا: مادر مامون هیچ‏گاه مایه‏ی افتخار او نبوده که سبب دل ‏سپردن او به ایران گردد؛ زیرا «مراجل» – مادر مامون – کنیزی زشت‏رو و بی‏مقدار بود که در آشپزخانه هارون‏الرشید خدمت می‏کرد و همواره در هجو مامون از او یاد می‏شد(2)

ثالثا: می‏دانیم که مامون پس از چند سال کم‏شمار اقامت در «مرو»،

به سرزمین‏های عربی بازگشت و در بغداد رحل اقامت افکند، که این امر با فرضیه‏ی دلبستگی او به ایران زمین، کاملا در تباین است.

رابعا: این نکته را هم باید پاسخ گفت که اگر مامون به ایران زمین دلبستگی و علاقه داشته، چرا به جای اقامت در «ری» یا نواحی مرکزی ایران، دورترین سرحدات شرقی را برای اقامتش انتخاب کرد؟

نیز این پرسش مطرح است که اگر مامون اقامت در خراسان را در نظر داشته، چرا به جای شهر معمور و معتبری چون «نیشابور»، «مرو» را که در دورترین سرحدات خراسان واقع بوده، انتخاب کرد؟

دیگر دلیلی برای اقامت مامون در «مرو» آورده‏اند، این است که او به خواست هارون‏الرشید، استاندار خراسان گشته بود و پس از مرگ هارون، چون درگیر منازعه با برادرش امین، بر سر قدرت شد، ناچاراً ماندن در «مرو» را ترجیح داد. این نیز دلیلی کافی نیست، زیرا مامون در سال 198 هجری امین را بکشت، در حالی که امام علیه‏السلام را سال 201 هجری به مرو فراخواند و معلوم است که درین فرصت چند ساله، او مجال سرکوبی مخالفت‏های خانوادگی را داشته و البته برای او رفتن به بغداد، دیگر نه فقط ناممکن نبود، بلکه ضرورت هم داشت تا در مرکز خلافت حاضر و ناظر بشود و مخالفت‏های بعدی خاندان بنی‏عباس را فرو مالد. پس، هم‏چنان این سوال برجاست که چرا مامون در سال‏های 198 – یعنی از هنگامی که با قتل امین، خلافت بر

او مسلم شد – تا 203 هجری، اقامت در «مرو» را ترجیح داد؟(3)

برای راه‏یابی به پاسخی قانع‏کننده، باید سه نکته‏ی ذیل را کاملا در نظر آوریم:

نخست: کشور اسلامی می‏باید از جانب مرزهای شرقی در معرض مخاطراتی بسیار جدی بوده باشد؛ مخاطراتی چندان مهم که سبب شد تا هارون‏الرشید به تن خود به آن جانب لشگر بکشد و از نزدیک به حل مشکلات بپردازد.

دوم: مامون نیز پس از استقرار قطعی در مقام خلافت، و حتی پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری قمری، علیرغم اوضاع ناپایداری که در بغداد از غیبت او ناشی می‏شد، طی بیش از پنج سال، ماندن در شرق را لازم‏تر از عزیمت به مرکز خلافت می‏دید.

سوم: امام رضا علیه‏السلام، عاقبت سفر خراسان و سپس ولایتعهدی را پذیرفتند. سه نکته‏ی مذکور، ما را به این نتیجه نزدیک می‏کند که اوضاع

خراسان آن دوران بسیار حساس بوده است، چندان حساس که دو خلیفه‏ی عباسی را وادار به حضور در محل و مواجهه با معضلات کرد؛ و چنان افتاد که مامون نیز ناگزیر شد رفتن به مرکز خلافت در بغداد را به تاخیر بیندازد که از این امر می‏توان با عنوان «سیاست نگاه به شرق» یاد کرد.

چرایی این ساست را می‏توان در نامه‏ای جست که محمد بن علی عباسی، مشهور به محمد امام(4)، خطاب به بنی‏عباس نوشته است و می‏توان از خلال آن، به وضوح رمز و راز سیاست نگاه به شرق مامون را دریافت. در این نامه تعبیراتی درخور تعمق از مردمان قسمت‏های گوناگون جهان اسلام شده است:

«کوفه و مردم آن، همه شیعه‏ی علی هستند و بصریان تبعه‏ی عثمان. مردم جزیره خارجیند، عربانند چون عجمان و مسلمانند به نحو نصارا. اهل شام جز معاویه و اطاعت بنی‏امیه و دشمنی استوار و جهل متراکم چیزی نمی‏شناسند. بر مکه و مدینه، عمر و ابوبکر غلبه یافته‏اند. به سوی خراسان رو کنید که در آن‏جا جماعت فراوان است و شجاعت آشکار و سینه‏های سالم و دل‏های پاک، که هوس‏ها به آن راه نیافته… من، به مشرق، که مطلع نور جهان است، خوشبین هستم»(5)

به این ترتیب می‏توان گفت که ماندگاری مامون در شرق، ناشی از عواطف یا عادت او نبوده، بلکه راهبرد خاصی در ورای آن وجود داشته است. در واقع، هم چنان‏که از نامه‏ی محمد امام بر می‏آید، سیاست نگاه به شرق، سابقه‏ای به اندازه‏ی پایه‏گذاری نهضت عباسی دارد و خراسان برای اینان از همان ابتدا، اهمیتی بیش از سایر نواحی داشته است. برای درک عمیق این موضوع، لازم است تا تاریخ رسوخ اسلام در شرق ایران را مروری کنیم:

اسلام فتح ماوراءالنهر را با گشودن شهر سوق الجیشی «مرو»، به دست عبدالله بن عامر و اندکی پس از کشته شدن یزدگرد (سال 30 هجری)، آغاز کرد و این امر در طی سالیان متمادی، در جهت شرق و شمال شرق ادامه یافت. تقدیر چنان بود که با اسکان قبایل عرب در «مرو»، این شهر در رسوخ اسلام به نواحی دوردست شرقی، همان نقشی را پیدا کند که کوفه و بصره در گشودن ایران داشتند.(6) با این اوصاف، پیمودن ماوراءالنهر برای اعراب مسلمان، کاری بسیار دشوارتر از فتح نواحی غربی فلات ایران بود؛ چه، نظام اجتماعی

ساسانی، درین نواحی رسوخی نداشت و دین زرتشتی رسمی در آن سخن اول و آخر را نمی‏گفت. مردمان ساکن در این‏جا بیش از همه شورشیانی مرزنشین بودند که به یمن اقتدار دولت ساسانی، آرام گرفته بودند و معلوم است که با فروپاشی این دولت، عربان فاتح دیگر با سامانه‏های اجتماعی یک‏دستی برای تنظیم شروط تسلیم و توافق مواجه نبودند. به واقع سیاست ساسانی تبعید ناراضیان و کافران، ماوراءالنهر را جامعه‏ی ناهنجاری از انواع ادیان و ملل مختلف ساخته بود که هیچ‏گونه ساختار واحدی بر آن حکم نمی‏راند(7)

ازین گذشته، گشودن ماوراءالنهر در دورانی اتفاق افتاد که سیاست رسمی دولت اموی، به هیچ روی منطبق بر گسترش دیانت اسلامی در میان جمعیت کفار نبود، بلکه مقصد اصلی آن، گردآوری مالیات و جزیه بود که از نامسلمانان، هر دوی آن‏ها اخذ می‏شد. به این ترتیب، مسلمان شدن مردم انبوه شرق، دستاوردی جز کاستی وصولات حکومتی نداشت و دقیقا از همین رو بود که دولت اموی، چنان گروش ساکنان این نواحی به دین اسلام را ناخوش می‏داشت که حتی از نومسلمانان هم کماکان جزیه می‏گرفت(8) به قول یکی از اندیشه‏مندان: «دستگاه خلافت اموی سازمان برادری نبود، بلکه یک شرکت انتفاعی را می‏نمود»(9) به این ترتیب، اسلامی که امویان به

شرق عرضه کردند، دین ‏برادری و همدلی صدر اسلام نمی‏نمود، بلکه به تمامی مایه‏های نفرت‏انگیزی از زیاده‏خواهی و توسعه‏طلبی را به نمایش می‏گذاشت. با این اوصاف و در عین شگفتی، تاریخ نشان می‏دهد که توسعه‏ی اسلام در شرق ایران،حتی سریع‏تر از غرب بود؛ این امر که در واقع به رغم منش و خواسته‏ی امویان رخ داد، معلول عوامل با اهمیتی بود که شرح آن‏ها از حوصله‏ی این مختصر خارج است(10) و در این‏جا، تنها باید به همین بسنده کرد که در نتیجه‏ی همان سیاست خاص امویان، این ناحیه خاستگاه و پناهگاه انواع فرقه‏ها و دسته‏هایی شد که هر یک به نوعی با حکومت اموی سر سازگاری نداشتند. در واقع، اقبال عمومی به خیزش ضد اموی به رهبری ابومسلم را باید در همین امر یافت که در خلال آن، از شیعیان گرفته تا مزدکیان خراسان، با هم متحد شدند تا حکومت جابرانه‏ی امویان را براندازند.

بنابراین، کردار مامون در ماندگاری در «مرو»، رجعت به سیاست

دیرین بنی‏عباس را نشان می‏دهد؛ سیاستی که پیش از آن موفق شده بود از نیروی خراسانیان بیزار از ستمکاری خلفاء به سود خود استفاده کند؛ خراسانیانی که حقیقت اسلام را با منش داعیه‏داران کاخ‏نشین در تعارض می‏یافتند و با امید رهایی، به حزب عباسی به رهبری ابو مسلم پیوستند.

با استقرار خلافت در بنی‏عباس، پرده از فریب ‏کاری‏های اینان برداشته شد؛ آن چنان‏که مردم دستاورد جان‏فشانی‏های خویش را در هیاهوی هزار و یک شب بغداد، تباه شده دیدند… کار که بر مامون مسلم شد، تمام پهنه‏ی امپراطوری عباسی را نارضایتی و شورش و عصیان فراگرفته بود و این‏گونه مامون – با آن هوشمندی و فطانت که داشت – دانست که دیگر نه تبلیغ به سبک دوران ابومسلم، برای جلب مردم فایده‏ای دارد و نه چون هارون‏الرشید، تیغ در میان آنان نهادن. پس، او مکری تازه ساز کرد؛ لباس زهد و عبادت بر تن نمود، امیرالمومنین علی علیه‏السلام را شایسته‏ترین کس به خلافت پیامبر خواند، محبت اهل بیت را تظاهر کرد(11)، از معاویه برائت جست، ترجمه‏ی کتب علمی را تشویق کرد(12) و البته باب مناظره با علمای ادیان و مذاهب را گشود. آشکار است که مامون از انجام همه‏ی این کارها،

چشم امید داشت که مردم، حساب او را از حساب نیاکان سفاکش جدا کنند و در این راه، به هم‏نوایی خراسانیان چشم داشت؛ که به قول محمد امام، «من به مشرق – که مطلع نور جهان است – خوشبین هستم».

به این ترتیب، ماندگاری مامون در مرو، دقیقا بر راهبردی از پیش طرح شده، منطبق بود؛ و البته تمام کنش‏های او در این دوران حساس، هدفی جز تحمیق دوباره‏ی مردم عاصی نداشت.

در این میانه، خصوصا باید به برپایی جلسات مناظره با ارباب ادیان توجه کرد. معمول است که این رویکرد مامون را به حساب علم‏پروری و علایق روشنفکرانه‏ی او می‏گذارند؛ لیکن باید توجه داشت که مامون پیش از هر چیز یک سیاستمدار و یک خلیفه بوده، آن هم از آن نوع که پند مشهوری چون «الملک عقیم» را در گوش داشته است. بنابراین، هرگز نمی‏توان علاقه‏ی او را به آن مناظرات را ناب و بی‏گفتگو دانست.

در واقع، می‏توان گفت که ضرورتی بیش از گرایشات شخصی در کار بوده، و آن همه اهتمام مامون به برگزاری مناظره با علمای ادیان و مذاهب، در چارچوب سیاست نگاه به شرق، معنایی به جز تلاش برای کسب مشروعیت دینی و محبوبیت اجتماعی برای دولت عباسی نداشته است. به عبارت دیگر، مامون – به عنوان نماینده و بقیةالسیف عباسیان هوشمندی چون ابراهیم امام و محمد امام – عمیقا به کسب وجهه‏ای تازه در میان مردمان نیاز داشت و لذا به نمایش گذاشتن چهره‏ی یک تجددطلب دینی، چون جزیی از سیاست

حکومتی او محسوب می‏شود؛ نه از روی دلبستگی صادقانه‏ی او به حقیقت.

حال، گاه آن است تا با نگاهی دقیق‏تر از قبل به شرق ایران و به ویژه منطقه‏ی عمومی آسیای میانه‏ی آن روزگاران، نگاهی افکنیم و اوضاع دینی و اجتماعی آن سامان را بکاویم؛ تا معلوم شود که اقدام مامون در برگزاری مناظرات، در چه بستری رخ داده است.


1) در باره این نظریه، از جمله رک به «ایران نخستین قرون اسلامی»: ج 1، ص 93.

2) امین در هجونامه‏های خود، بارها و بارها کنیز بودن مادر مامون را به رخ او می‏کشید و با تمسخر از او یاد می‏کرد؛ درین باره رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام»: صص 105 – 104. مشهور است که چون هارون‏الرشید بازی نرد را به زبیده باخت، از جانب او مجبور شد با زشت‏روترین کنیز آشپزخانه، یعنی مراجل، همبستر شود و… الخ.

3) از طرف دیگر، می‏دانیم که هارون‏الرشید در اواخر عمرش دو باری به خراسان رفت و عاقبت هم در همانجا مرد. چه دلیلی در کار بود که این خلیفه‏ی مقتدر عباسی کانون حکومت خود یعنی بغداد را رها کند و به دورترین مرزهای شرقی برود؟ مشهور است که دلیل این امر، شورش وسیعی بوده که در نتیجه‏ی ستمکاری عمال حکومت او، سراسر خراسان را در نوردیده بود (رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: ص 174)؛ با این وصف، باز هم باید پرسید این شورش چه وجه تمایزی داشت که حضور خود هارون‏الرشید را می‏طلبیده و چرا او مثل موارد مکرر مشابه، به اعزام سرداران با کفایت خود بسنده نکرد و به رغم بیماری، شخصا به آن جانب شتافت؟.

4) محمد بن علی عباسی، پس از وصیت ابوهاشم، عنوان امام یافت. ابراهیم امام پسر اوست؛ رک به «تاریخ سیاسی اسلام»: ج 2، ص 32 و ص 125.

5) نقل از «تاریخ سیاسی اسلام»: ج 2، ص 32.

6) نقل به مضمون از «عصر زرین فرهنگ ایران»: ص 89 و ص 92. هم‏چنین، کتاب حافظ ابرو، «مرو» را چنین توصیف کرده است: «مرو از شهرهای قدیم خراسان است. در هامونی افتاده، چنانچه از هیچ طرف کوه ننماید. قهندز آن طهمورث بنا نهاده است و ربض شهر مقدار یک فرسنگ در یک فرسنگ اسکندر رومی ساخته. زمین مرو شوره‏ناک و ریگ ‏بوم است…»؛ نقل از «جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو»: صص 41 – 39. از این توضیحات می‏توان حدس زد که اقلیم مرو هم‏چون قم، باب طبع اعراب بوده است و.

7) رک به «عصر زرین فرهنگ ایران»: صص 92 – 91.

8) رک به «تاریخ مردم ایران»: ج 2، ص 45.

9) نقل از «عصر زرین فرهنگ ایران»: ص 92 و به قول عبدالحسین زرین‏کوب: «در نظر معاویه، ولایت مفتوحه طعنه‏هایی تلقی می‏شد که خلیفه بدان وسیله می‏توانست اشخاص متنفذ را جلب و استمالت کند؛ چنانکه وقتی سعید بن عثمان در نزد وی نارضایتی خود را از ولیعهدی یزید اظهار کرد، خلیفه برای آن‏که وی را راضی کرده باشد، خراسان را بدو داد، آن هم به عنوان طعمه و صله رحم.» نقل از «تاریخ مردم ایران»: ج 2 ص 35.

10) مراجعه به منابع ذیل برای آگاهی بیش‏تر از چند و چون گروش مردم شرق ایران به اسلام مفید است: «تاریخ ایران در نخستین قرون اسلامی»: صص 343 – 336؛ و «عصر زرین فرهنگ ایران»: ص 57 و ص 89 و صص 119 – 110.

11) درباره‏ی این اقدامات مامون، رک به «زندگی سیاسی امام هشتم (ع)»: صص 131 – 130.

12) درین باره برائت جویی مامون از معاویه، رک به «ناسخ التواریخ»: ج 12، ص 9؛ و درباره‏ی اهتمام مامون به ترجمه‏ی کتب و نشر علوم رک به «تاریخ سیاسی اسلام»: ج 3، ص 297.