جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تأملی بر چرایی واگذاری ولایتعهدی از سوی مامون

زمان مطالعه: 11 دقیقه

در بیان دلایل اقدام مامون، بیش از همه، براین نکته تاکید شده است که او به جهت دل خوش کردن علویان، به امام رضا علیه‏السلام منصب ولایتعهدی داد تا شور و جنبش آنان را تسکین بخشد و قیام‏های آنان را پایان دهد(1) طرفداران این نظریه، گاه به خیزش دامنه‏دار ابو

السرایا(2) اشاره می‏کنند که ارکان حکومت بنی‏عباس را سخت به لرزه انداخته بود(3) و گاه عصیان‏های مداوم علویان، در مناطقی چون مکه (محمد بن جعفر علیه‏السلام، مشهور به دیباج) یا یمن (ابراهیم بن موسی علیه‏السلام» را شاهد می‏آورند(4) با این وصف ابهام‏ها و اشکال‏ها بر این گمانه، چندان فراوان است که نمی‏توان به اتکای آن، با خاطری مجموع واقعه‏ی ولایتعهدی امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را تحلیل کرد؛ زیرا:

1) در چنان تفسیری از واقعه‏ی واگذاری ولایتعهدی، این پرسش بی‏پاسخ می‏ماند که چه حاجتی بود که مامون، امام علیه‏السلام را با آن همه

اصرار به «مرو» فرابخواند؟(5) که اگر مامون فقط در پی تبلیغ و فریب‏کاری می‏بود، می‏توانست به امام رضا علیه‏السلام در همان مدینه – و بی‏دعوت به مرو – خلاف را عرضه نماید و گوش مردمان را از تبلیغ نیک اندیشی‏ هایش پر کند؛ یا این‏که به تن خود به مدینه برود و کار را به امام علیه‏السلام واگذارد. یا این که شخصا به سرزمین‏های عربی، که کانون آشوب‏ها شده بودند، عزیمت کند و امام علیه‏السلام را در همان‏جا ولیعهد گرداند، یا،…، الخ. به هر صورت،اگر هدف مامون تنها تبلیغ و جوسازی می‏بود، واگذاری ولایتعهدی – آن هم با ترتیبی که عاقبت امام رضا علیه‏السلام پذیرفتند(6) – نمی‏توانست هیچ دخلی به سفر خراسان، داشته باشد.

2) نکته‏ی مهم‏تر این‏که نمی‏توان اطمینان داشت عملکرد مامون در عرضه‏ی خلافت – و سپس ولایتعهدی – به امام رضا علیه‏السلام، تاثیر چندانی بر مخالفت‏های علویان می‏داشته، زیرا پس از شهادت امام جعفر صادق علیه‏السلام و امام موسی کاظم علیه‏السلام انشعاب‏های بزرگی در میان علویان افتاده بود و عملا شیعیانی که حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را هشتمین پیشوا یا امام خود می‏دانستند، گروهی کم‏شمار

و در اقلیت بودند.

در واقع، تا هنگامی که امام ششم علیه‏السلام در قید حیات بودند، گروه امامیه تشکلی قوی داشت و شمار زیدیان(7) یا سایر فرق شیعی، در مقابل اینان چندان قابل اعتناء نبود؛ لیکن با فاجعه‏ی شهادت ایشان، در سال 148 هجری قمری، اختلاف در میان امامیه افتاد و بخش عظیمی از آنان – تحت عناوینی چون «ناووسیه»(8)، «فطحیه»(9)، «محمدیه»(10) و «سبعیه»(11) – از پذیرش امامت حضرت موسی کاظم علیه‏السلام سر باز زدند. با این وصف، شکاف در صفوف امامیه، پس از شهادت امام موسی کاظم علیه‏السلام، ابعاد بسیار وسیع‏تری یافت و چنان افتاد که شمار کثیری از آنان، از تمکین به امامت حضرت رضا علیه‏السلام

سر باز زدند. فرقه‏های مهمی که این‏گونه برآمدند، چنین‏اند:

«واقفه»، که رحلت امام موسی کاظم علیه‏السلام را منکر شده، ایشان را امام وحی و قائم گفتند(12)

«بشیریه»، که هم‏چون واقفه معتقد بودند امام موسی کاظم علیه‏السلام زنده و امام قائم است، لیکن شخصی به نام محمد بن بشیر را به عنوان جانشین خود برگزیده است(13)

«مبارکیه»، که به امامت محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق علیه‏السلام قایل شده، او را زنده و مهدی قائم قلمداد کردند(14)

گروه اخیر – به همراه سبعیه – در تاریخ «اسماعیلیه» هم نام گرفته‏اند

و به هیچ روی امامت امام موسی کاظم علیه‏السلام و امام رضا علیه‏السلام و اعقاب ایشان را نپذیرفتند.(15) بنابر این، در آن هنگام که مامون حضرت رضا علیه‏السلام را فراخواند، شمار، علویانی که ایشان را امام واجب الاطاعه‏ی خویش می‏شمردند، بسیار اندک بودند؛ و معلوم است که اقدام مامون در ولیعهد قرار دادن امام رضا علیه‏السلام نمی‏توانسته در تسکین اکثریت علویان – به ویژه شاخه‏ی انقلابی آنان -، تاثیری داشته باشد و می‏توان گفت که اگر مامون چنان نیتی می‏داشت، برگزیدن یکی از احفاد زید بن علی برای او بیش‏تر فایده می‏داشت.

3) بر خلاف زیدیه و اسماعیلیه و بسیاری از دیگر فرق شیعی، معتقدان به امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در این هنگام

میانه‏روی پیشه کرده و در مقابل حکومت جبار عباسی، به تقیه و مماشات، روزگار می‏گذراندند؛ زیرا به فرمان صریح امامانشان، از شرکت در هر گونه قیامی تا ظهور مهدی موعود علیه‏السلام منع گشته بودند.(16) به این ترتیب، ولیعهد قرار دادن امام رضا علیه‏السلام نمی‏توانست مستقیما در آرام کردن علویان انقلابی – که البته اعتقاد و ارادت «خاص» به حضرتش نداشتند – نقشی ایفاء کرده باشد.

4) مطمئنا نمی‏توان پذیرفت که مامون تشکل مجدد شیعیان را تحت لوای حضرت رضا علیه‏السلام خواستار بوده یا کم‏ترین کاری در این جهت انجام داده باشد؛ برعکس، به نظر می‏رسد که او از واگذاری یا تحمیل ولایتعهدی، بروز اختلافات بیش‏تر و شدیدتر در میان علویان را هم امید می‏ورزیده است. این امر که با شواهد تاریخی نیز مطابقت دارد(17)؛ بسیار معقول‏تر از آن نظریه می‏نماید که خوش‏دل کردن تمام شیعیان را مقصد اصلی مامون برشمرده است.

5) آشکار است که اصل انتصاب حضرت رضا علیه‏السلام به ولایتعهدی،

به معنی پذیرش علنی حق آل‏علی و قبول اولی بودن آنان به امر خلافت می‏بود، که خود بر مخالفت علویان با حکومت بنی‏عباس لهیبی تازه می‏زد و خود به خود، مشروعیت حکومت غاصبانه‏ی آنان را بیش از پیش زیر سوال می‏برد؛ پس باید پرسید که چرا مامون این مخاطره را پذیرفت؟

6) هم‏چنین، معلوم است که انتصاب امام علیه‏السلام، بر آتش مخالفت و کین‏جویی آل‏عباس که امین – برادر مقتول مامون را – به خلافت ارجح می‏دانستند، بسیار می‏افزود و خشم بسیاری از بزرگان خاندان بنی‏عباس را بر می‏انگیخت که اساسا منافع‏شان در گرو خلافت امین بود و مامون را غاصب سریر خلافت قلمداد می‏کردند(18)؛پس چگونه خلیفه‏ی سیاس و هوشمندی چون مامون، تن به چنین کاری داد و مقبولیت اندکش در میان عباسیان را، این گونه در خطر افکند؟(19) این نکته، آن‏جا اهمیت خود را نشان می‏دهد که به یاد آوریم اساسا بنی‏عباس با خلافت مامون سر سازگاری نداشتند؛ به گونه‏ای که هارون‏الرشید نیز اعتراف می‏کرد که در انتخاب جانشین خود، بر سر دوراهی مانده است:

«اگر به فرزندم عبدالله [مامون] تمایل کنم، بنی‏هاشم

[بنی‏عباس]را به خشم آورد، و اگر خلافت را به دست محمد بسپارم از تباهی‏ای که بر سر ملت خواهد آورد، ایمن نیستم…» «اگر ام‏جعفر [زبیده] نبود و بنی‏هاشم [بنی‏عباس]نیز به او [امین] راغب نبودند، بی‏شک عبدالله را مقدم می‏داشتم»(20)

به هر حال، یکی از علایم مخالفت بنی‏عباس با ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام و خشم آنان بر مامون را می‏توان در نصب «ابراهیم بن مهدی»، به خلافت در بغداد دید که بیش از یک رجل سیاسی، هنرمندی موسیقیدان بود.(21)

هم‏چنین باید دانست که در «مرو» نیز بسیاری با ولایتعهدی امام علیه‏السلام مخالفت داشتند و انجام این امر را نتیجه‏ی نفوذ فضل بن سهل بر مامون می‏دانستند(22) و بالاخره این‏که، کسانی هم حاضر به بیعت نشدند، که از جمله آنان، اسامی سه تن ثبت شده

است: عیسی جلودی، علی بن عمران و ابویونس(23)

یکی دیگر از احتمالاتی که برای انگیزه‏ی مامون آورده‏اند، این است که او می‏خواست با ولیعهد گردانیدن یکی از بنی‏فاطمه، برای خویش محبوبیت و مشروعیت دست و پا کند(24)؛ لیکن به هر حال باید توجه داشت که همان اشکالات قبلی، کماکان بر این نظریه وارد است: نه سفر به مرو ربطی به ولایتعهدی دارد، و نه این‏که امام رضا علیه‏السلام بهترین گزینه برای منظور مامون می‏بود. از طرفی، معلوم است که انتخاب هر شخصیتی از علویان به مقام ولایتعهدی، هم بر مخالفت بنی‏عباس با مامون می‏افزود و هم مطالبات شیعیان را توسعه‏ای بیش از گذشته می‏بخشید.(25) به علاوه، اگر هدف مامون جلب قلوب شیعیان برای ایجاد استحکام در حکومتش بوده، چرا او در هنگامه‏ی منازعات طولانی‏اش با امین (193 تا 198 هجری) و نیز سه سالی پس از آن، حربه‏ی مذکور را به کار نبست؟

این‏گونه که گذشت، می‏توان با اطمینان گفت که نظریه‏ی تسکین علویان – یا کسب وجهه‏ای مقبول – از طریق ولایتعهدی حضرت رضا علیه‏السلام، از هر حیث قابل اشکال است و باید گفت که بی‏گمان در پس

پرده‏ی این رخداد، نکته‏ی دیگری نقش‏آفرین اصلی بوده است.

این نکته چیست؟ در پاسخ، می‏توان دو فرض را محتمل دانست:

یکی این‏که او واقعا هواخواه امام علیه‏السلام بوده و می‏خواسته حکومت را به صاحبان واقعی‏اش بازگرداند – یا نذرش را ادا کند – و دیگر این‏که او در ورای این مخاطره، اهدافی از پیش سنجیده ‏شده‏ای – بیش از تسکین علویان انقلابی و در جهت تحکیم موقعیت خویش – داشته است.

فرض اول با عملکرد مامون در شهید کردن امام علیه‏السلام و اقدامات بعدی او در سرکوبی سفاکانه‏ی شیعیان در تضاد است، زیرا چنان‏که می‏دانیم او پس از شهادت امام رضا علیه‏السلام، دست در خون هفت تن از برادران امام علیه‏السلام نیز بیالود و در کار خصومت با شیعیان چندان پیش رفت که به عامل خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهند زیرا پیش‏تر بر فرازشان نام امام رضا علیه‏السلام در خطبه‏ها برده شده بود(26)

هم‏چنین، او پس از استقرار در بغداد، پرچم سبز را – که نشان علویان بود – برانداخت(27) و دستور داد تا از ورود تمام اعقاب حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام به کاخ او ممانعت شود(28).. اما فرض دوم: به راستی

مامون از فراخوانی امام علیه‏السلام به «مرو» چه حاجت و مقصدی را دنبال می‏کرده است؟ آیا در این میانه، دلایل ماندگاری مامون در «مرو» می‏تواند راهگشا باشد؟


1) از جمله مرحوم مغفور شیخ عباس قمی، دلیل راهی شدن حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام به سفر خراسان را چنین نقل کرده است: «مخفی نماناد: آنچه از روایات ظاهر میشود آنست که مامون چون مستقر بر خلافت گشت و فرمانش در اطراف عالم نافذ گردید و ایالت عراق را بحسن بن سهل تفویض کرد و خود در بلده مرو اقامت نمود و در اطراف ممالک حجاز و یمن غبار فتنه و آشوب ارتفاع یافته بعضی از سادات بطمع خلافت رایت مخالفت برافراشتند چون خبر در مرو بسمع مامون رسید با فضل بن سهل ذوالریاستین که وزیر و مشیر او بود مشورت نمود بعد از تدبیر و اندیشه بسیار رای مامون بر آن قرار گرفت که حضرت رضا را علیه‏السلام را از مدینه طلب نماید و او را ولیعهد خود گرداند تا آنکه سایر سادات بقدم اطاعت پیش آیند و دندان طمع از خلافت بردارند پس رجاء بن ابی‏ضحاک را با بعضی از مخصوصان خود بخدمت آنحضرت فرستاد بسوی مدینه که آنجنابرا بسفر خراسان ترغیب نماید چون ایشان به خدمت آنحضرت رسیدند حضرت در اول امتناع بسیار نمود چون مبالغه ایشان از حد اعتدال متجاوز گردید آنسفر محنت اثر را بجبر اختیار نمود.» (به نقل از «منتهی‏الآمال»: ص 889). هم چنین رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام علیه‏السلام»: ص 140، که طی آن نظر مشابهی ابراز شده است.

2) ابوالسرایا، در سلک سرهنگان سپاه هرثمة بن اعین، سردار مامون بود، که به اتفاق محمد بن ابراهیم طباطبا، از نوادگان امام حسن علیه‏السلام، خروج کرد؛ درباره‏ی قیام او رک به «تاریخ حبیب‏السیر»: صص 257 – 253 و نیز به «تاریخ فخری»: ص 305.

3) از جمله، باید به نویسندگان تاریخ «اسلام کمبریج» اشاره کرد که بر همین عقیده بوده و جنبش ابوالسرایا در کوفه را در ترغیب مامون به واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه‏السلام سخت موثر دانسته‏اند؛ درین باره رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: صص 179 – 178.

4) از جمله رک به «زندگی سیاسی امام هشتم (ع)»: صص 123 – 122.

5) درباره‏ی اصرار و ابرام فراوان، رک به «الکافی»: ج 2، ص 407.

6) می‏دانیم امام علیه‏السلام، عاقبت پذیرش ولایتعهدی را با این شرط مهم همراه کردند که هیچ گونه دخالتی در امور اجرایی حکومت و عزل یا نصب‏ها نداشته باشند: «انی داخل فی ولایة عهد علی ان لا آمر و لا انهی و لا افتی و لا اقضی و لا اولی و لا اعزل و لا اغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذالک کله» (رک به «الکافی»: ص 486).

7) زیدیان فرقه‏ای از امامیه هستند که پس از امام سجاد علیه‏السلام به جای امام محمد باقر علیه‏السلام، به امامت زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام، مشهور به زید شهید، قایل شدند؛ رک به «فرهنگ فرق اسلامی»: ص 214.

8) ناووسیه کسانی بودند که شهادت امام جعفر الصادق علیه‏السلام را منکر گشته، ایشان را قائم مهدی دانستند؛ رک به «ترجمه فرق الشیعه‏ی نوبختی»: ص 100. مولف الفرق بین الفرق، اینان را پیرو شخصی مجهول می‏داند که به ناووس در حوالی بصره منتسب بوده است؛ رک به «الفرق بین الفرق»: ص 33.

9) فطحیه معتقدین به امامت فرزند ارشد امام جعفر صادق علیه‏السلام، عبدالله افطح بودند؛ رک به «همان»: صص 113 – 112 و نیز به «الفرق بین الفرق»: ص 34.

10) محمدیه را معتقدین به امامت محمد بن جعفر صادق علیه‏السلام گفته‏اند؛ رک به «همان»: صص 112 – 111.

11) سبعیه یا هفت امامیان، اسماعیل بن جعفر صادق علیهماالسلام – برادر امام موسی کاظم علیه‏السلام – را امام خود و قائم موعود شمردند. اینان معتقد بودند که مرگ اسماعیل بن جعفر علیهماالسلام، نیرنگی بود که پدرش ساخته بود تا بدینوسیله او را از چشم مردمان پنهان کند و همو امام قائم است؛ درین باره رک به «ترجمه‏ی فرق ‏الشیعه‏ی نوبختی»: ص 101.

12) واقفه، معتقدان به قائم مهدی بودن امام موسی کاظم علیه‏السلام بودند. اینان را ممطوره هم گفته‏اند (رک به «فرق ‏الشیعه نوبختی»: صص 119 – 118). از جمله دلایل قابل توجهی که سبب پدیداری واقفه گشت، این بود که برخی از کارگزاران و وکلای امام هفتم علیه‏السلام – چون عثمان بن عیسی رواسی در مصر، علی بن ابی‏حمزه بطائنی در کوفه – مقدار زیادی از وجوه سهم امام را به نفع خود مصرف کرده بودند و لذا برای آن‏که عذری در نپرداختن آن وجوه به امام رضا علیه‏السلام داشته باشند، رحلت امام موسی کاظم علیه‏السلام را منکر شده و گفتند که ایشان در پرده‏ی غیبت هستند (رک به «عیون اخبارالرضا»: صص 227 – 225، نیز به «تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)»: ص 71). اینان با امامت حضرت رضا علیه‏السلام موافقت نداشتند و در روایات، مناظراتی از آن‏ها با حضرتش ثبت شده است (درین باره رک به «الکافی»: ج 3، صص 168 – 165 و صص 218 – 217).

13) رک به «نوبختی»: صص 84 – 79.

14) نام مبارکیه از مبارک، غلام اسماعیل بن جعفر گرفته شده است. ظاهرا او با اعلام این‏که انتقال نص از برادر به برادر، فقط در مورد حسنین مجاز بوده، بنیان‏گزار این فرقه گشت (رک به «ترجمه فرق‏ الشیعه‏ی نوبختی»: صص 102 – 101)؛ گفتنی است که در برخی از منابع، دلایل دیگری برای وجه تسمیه‏ی این فرقه آورده‏اند؛ رک به «زمینه فرهنگ مردم ایران»: ص 317.

15) رک به «تاریخ اسماعیلیان»: صص نه و ده؛ نیز به مقاله‏ی همین نویسنده در «اسماعیلیه در تاریخ»: ص 36. مشهور است که امام جعفر الصادق علیه‏السلام، نخست فرزند ارشد خود اسماعیل را به عنوان امام بعدی معرفی کردند، لیکن با فوت اسماعیل، حضرت موسی کاظم علیه‏السلام را به امامت نصب فرمودند. جمعی از شیعیان، این امر را برنتافتند و چنین اشکال کردند که انتقال نص امامت از برادر به برادر، تنها از امام حسن علیه‏السلام به امام حسین علیه‏السلام جایز بوده است. دیگرانی هم بودند که می‏گفتند، امام جعفر صادق علیه‏السلام، امامت موسی کاظم علیه‏السلام را به تقیه گفت تا اسماعیل و فرزندان وی که امامان درست بودند، از گزند حکام در امان بمانند (رک به «تاریخ سیاسی اسلام»: ج 546:3). به هر حال، سر آغاز نهضت اسماعیلیه را می‏توان در سر گذشت «ابی‏الخطاب» دید که در زمان امام جعفر صادق علیه‏السلام مدعی گشت که نماینده‏ی ایشان. است این ادعا شدیدا از سوی حضرت مردود اعلان شد و در نتیجه او توسط حاکم کوفه به قتل رسید. سپس پیروان ابوالخطاب بر گرد فرزند اسماعیل، محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق علیه‏السلام آمدند و او را امام قائم دانستند (درین باره رک به «تاریخ اسماعیلیان»: صص 41 – 40). به هر حال مخالفت اسماعیلیان با امام موسی کاظم علیه‏السلام تا به آن حد بوده که آنان را در شهادت حضرتش دخیل دانسته‏اند؛ درین باره رک به «الکافی»، ج 1، صص 486 – 485.

16) از جمله رک به «صحیفه‏ی سجادیه»: صص 28-27.

17) مولف تاریخ طبری نقل می‏کند که اهالی کوفه در پاسخ عباس بن موسی کاظم علیه‏السلام که برای کسب بیعت برای مأمون و امام رضا علیه‏السلام به آن جانب رفته بود چنین گفتند: «اگر برای مامون دعوت می‏کنی و از پی او برای برادر خویش، ما به دعوت تو نیاز نداریم و اگر برای برادرت یا یکی از مردم خاندانت یا خودت دعوت می‏کنی، از تو می‏پذیرم» (رک به «تاریخ طبری»: صص 5666). این گفته‏ها نشان‏دهنده‏ی اختلافات میان شیعیان، و نیز عدم فرمانبرداری برخی از آنان، از امام رضا علیه‏السلام است.

18) درباره‏ی مخالفت بنی‏عباس با مامون، رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: ص 179؛ نیز به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، صص 327 – 326.

19) درباره‏ی اقدام غلات شیعه‏ی بنی‏عباس، در انکار مامون ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام رک به «تاریخ حبیب‏السیر»: جزء سوم از مجلد 2، ص 255.

20) برای آگاهی بیشتر درین باره و نیز دلایل مخالفت آل‏عباس با مامون، رک به «زندگانی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 106- 104 -103 – 102 و صص 112 – 111.

21) ابراهیم بن مهدی – برادر هارون – از مادری به نام شکله زاده شده بود. هارون علاقه‏ی او و خواهرش – علیه – را به فراگیری موسیقی ارج نهاد و چنان افتاد که این دو در فنون مختلف موسیقایی، سرآمد همگان شدند. امین که به خلافت رسید، این عموی مطرب را گرامی داشت و در سلک خواص خود درآورد… ابراهیم در محرم سال 202 به خلافت برداشته شد، لیکن دوران خلافتش، چهارده روزی بیش‏تر دوام نیاورد و عاقبت هم مامون او را بخشید (رک به «تاریخ طبری»: ت فارسی، ص 5662). زندگی حرفه‏ای ابراهیم در نوازندگی، از این دوران به بعد آغاز گشت.او در رقابت با موسیقی‏دان سنت‏گرایی به نام ابراهیم موصلی، نهضت رمانتیسم را در موسیقی عرب بنیاد نهاد؛ برای آگاهی بیش‏تر از این موارد، رک به «تاریخ موسیقی خاور زمین»: صص 228 – 226.

22) رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 342 – 341.

23) رک به «همان»: ص 338. هم‏چنین در برخی منابع، از مخالفت برخی از سران عباسی در موسم حج سال 201 هجری یاد شده است؛ رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 322.

24) درباره این نظریه، رک به «تاریخ تشیع در ایران»: ج 1، ص 219.

25) به علاوه، اگر واقعا مقصد مامون در این کار، کسب محبوبیت بوده، چگونه است که او پس از شهادت امام رضا علیه‏السلام، بی ‏هیچ پروایی، تیغ در میان شیعیان نهاد و جمع کثیری از ایشان را از میان برداشت؟.

26) درین باره رک به «زندگانی سیاسی هشتمین امام (ع)»: ص 211.

27) درین باره و برای آگاهی از نقش زینب بنت سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس در این امر، رک به «تاریخ فخری»: صص 304 – 303. هم‏چنین رک به «زندگی سیاسی امام هشتم (ع)»: صص 135 – 134.

28) درین باره رک به «تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)»: صص 78 – 77.