در بیان دلایل اقدام مامون، بیش از همه، براین نکته تاکید شده است که او به جهت دل خوش کردن علویان، به امام رضا علیهالسلام منصب ولایتعهدی داد تا شور و جنبش آنان را تسکین بخشد و قیامهای آنان را پایان دهد(1) طرفداران این نظریه، گاه به خیزش دامنهدار ابو
السرایا(2) اشاره میکنند که ارکان حکومت بنیعباس را سخت به لرزه انداخته بود(3) و گاه عصیانهای مداوم علویان، در مناطقی چون مکه (محمد بن جعفر علیهالسلام، مشهور به دیباج) یا یمن (ابراهیم بن موسی علیهالسلام» را شاهد میآورند(4) با این وصف ابهامها و اشکالها بر این گمانه، چندان فراوان است که نمیتوان به اتکای آن، با خاطری مجموع واقعهی ولایتعهدی امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را تحلیل کرد؛ زیرا:
1) در چنان تفسیری از واقعهی واگذاری ولایتعهدی، این پرسش بیپاسخ میماند که چه حاجتی بود که مامون، امام علیهالسلام را با آن همه
اصرار به «مرو» فرابخواند؟(5) که اگر مامون فقط در پی تبلیغ و فریبکاری میبود، میتوانست به امام رضا علیهالسلام در همان مدینه – و بیدعوت به مرو – خلاف را عرضه نماید و گوش مردمان را از تبلیغ نیک اندیشی هایش پر کند؛ یا اینکه به تن خود به مدینه برود و کار را به امام علیهالسلام واگذارد. یا این که شخصا به سرزمینهای عربی، که کانون آشوبها شده بودند، عزیمت کند و امام علیهالسلام را در همانجا ولیعهد گرداند، یا،…، الخ. به هر صورت،اگر هدف مامون تنها تبلیغ و جوسازی میبود، واگذاری ولایتعهدی – آن هم با ترتیبی که عاقبت امام رضا علیهالسلام پذیرفتند(6) – نمیتوانست هیچ دخلی به سفر خراسان، داشته باشد.
2) نکتهی مهمتر اینکه نمیتوان اطمینان داشت عملکرد مامون در عرضهی خلافت – و سپس ولایتعهدی – به امام رضا علیهالسلام، تاثیر چندانی بر مخالفتهای علویان میداشته، زیرا پس از شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام و امام موسی کاظم علیهالسلام انشعابهای بزرگی در میان علویان افتاده بود و عملا شیعیانی که حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را هشتمین پیشوا یا امام خود میدانستند، گروهی کمشمار
و در اقلیت بودند.
در واقع، تا هنگامی که امام ششم علیهالسلام در قید حیات بودند، گروه امامیه تشکلی قوی داشت و شمار زیدیان(7) یا سایر فرق شیعی، در مقابل اینان چندان قابل اعتناء نبود؛ لیکن با فاجعهی شهادت ایشان، در سال 148 هجری قمری، اختلاف در میان امامیه افتاد و بخش عظیمی از آنان – تحت عناوینی چون «ناووسیه»(8)، «فطحیه»(9)، «محمدیه»(10) و «سبعیه»(11) – از پذیرش امامت حضرت موسی کاظم علیهالسلام سر باز زدند. با این وصف، شکاف در صفوف امامیه، پس از شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام، ابعاد بسیار وسیعتری یافت و چنان افتاد که شمار کثیری از آنان، از تمکین به امامت حضرت رضا علیهالسلام
سر باز زدند. فرقههای مهمی که اینگونه برآمدند، چنیناند:
«واقفه»، که رحلت امام موسی کاظم علیهالسلام را منکر شده، ایشان را امام وحی و قائم گفتند(12)
«بشیریه»، که همچون واقفه معتقد بودند امام موسی کاظم علیهالسلام زنده و امام قائم است، لیکن شخصی به نام محمد بن بشیر را به عنوان جانشین خود برگزیده است(13)
«مبارکیه»، که به امامت محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق علیهالسلام قایل شده، او را زنده و مهدی قائم قلمداد کردند(14)
گروه اخیر – به همراه سبعیه – در تاریخ «اسماعیلیه» هم نام گرفتهاند
و به هیچ روی امامت امام موسی کاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام و اعقاب ایشان را نپذیرفتند.(15) بنابر این، در آن هنگام که مامون حضرت رضا علیهالسلام را فراخواند، شمار، علویانی که ایشان را امام واجب الاطاعهی خویش میشمردند، بسیار اندک بودند؛ و معلوم است که اقدام مامون در ولیعهد قرار دادن امام رضا علیهالسلام نمیتوانسته در تسکین اکثریت علویان – به ویژه شاخهی انقلابی آنان -، تاثیری داشته باشد و میتوان گفت که اگر مامون چنان نیتی میداشت، برگزیدن یکی از احفاد زید بن علی برای او بیشتر فایده میداشت.
3) بر خلاف زیدیه و اسماعیلیه و بسیاری از دیگر فرق شیعی، معتقدان به امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در این هنگام
میانهروی پیشه کرده و در مقابل حکومت جبار عباسی، به تقیه و مماشات، روزگار میگذراندند؛ زیرا به فرمان صریح امامانشان، از شرکت در هر گونه قیامی تا ظهور مهدی موعود علیهالسلام منع گشته بودند.(16) به این ترتیب، ولیعهد قرار دادن امام رضا علیهالسلام نمیتوانست مستقیما در آرام کردن علویان انقلابی – که البته اعتقاد و ارادت «خاص» به حضرتش نداشتند – نقشی ایفاء کرده باشد.
4) مطمئنا نمیتوان پذیرفت که مامون تشکل مجدد شیعیان را تحت لوای حضرت رضا علیهالسلام خواستار بوده یا کمترین کاری در این جهت انجام داده باشد؛ برعکس، به نظر میرسد که او از واگذاری یا تحمیل ولایتعهدی، بروز اختلافات بیشتر و شدیدتر در میان علویان را هم امید میورزیده است. این امر که با شواهد تاریخی نیز مطابقت دارد(17)؛ بسیار معقولتر از آن نظریه مینماید که خوشدل کردن تمام شیعیان را مقصد اصلی مامون برشمرده است.
5) آشکار است که اصل انتصاب حضرت رضا علیهالسلام به ولایتعهدی،
به معنی پذیرش علنی حق آلعلی و قبول اولی بودن آنان به امر خلافت میبود، که خود بر مخالفت علویان با حکومت بنیعباس لهیبی تازه میزد و خود به خود، مشروعیت حکومت غاصبانهی آنان را بیش از پیش زیر سوال میبرد؛ پس باید پرسید که چرا مامون این مخاطره را پذیرفت؟
6) همچنین، معلوم است که انتصاب امام علیهالسلام، بر آتش مخالفت و کینجویی آلعباس که امین – برادر مقتول مامون را – به خلافت ارجح میدانستند، بسیار میافزود و خشم بسیاری از بزرگان خاندان بنیعباس را بر میانگیخت که اساسا منافعشان در گرو خلافت امین بود و مامون را غاصب سریر خلافت قلمداد میکردند(18)؛پس چگونه خلیفهی سیاس و هوشمندی چون مامون، تن به چنین کاری داد و مقبولیت اندکش در میان عباسیان را، این گونه در خطر افکند؟(19) این نکته، آنجا اهمیت خود را نشان میدهد که به یاد آوریم اساسا بنیعباس با خلافت مامون سر سازگاری نداشتند؛ به گونهای که هارونالرشید نیز اعتراف میکرد که در انتخاب جانشین خود، بر سر دوراهی مانده است:
«اگر به فرزندم عبدالله [مامون] تمایل کنم، بنیهاشم
[بنیعباس]را به خشم آورد، و اگر خلافت را به دست محمد بسپارم از تباهیای که بر سر ملت خواهد آورد، ایمن نیستم…» «اگر امجعفر [زبیده] نبود و بنیهاشم [بنیعباس]نیز به او [امین] راغب نبودند، بیشک عبدالله را مقدم میداشتم»(20)
به هر حال، یکی از علایم مخالفت بنیعباس با ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام و خشم آنان بر مامون را میتوان در نصب «ابراهیم بن مهدی»، به خلافت در بغداد دید که بیش از یک رجل سیاسی، هنرمندی موسیقیدان بود.(21)
همچنین باید دانست که در «مرو» نیز بسیاری با ولایتعهدی امام علیهالسلام مخالفت داشتند و انجام این امر را نتیجهی نفوذ فضل بن سهل بر مامون میدانستند(22) و بالاخره اینکه، کسانی هم حاضر به بیعت نشدند، که از جمله آنان، اسامی سه تن ثبت شده
است: عیسی جلودی، علی بن عمران و ابویونس(23)
یکی دیگر از احتمالاتی که برای انگیزهی مامون آوردهاند، این است که او میخواست با ولیعهد گردانیدن یکی از بنیفاطمه، برای خویش محبوبیت و مشروعیت دست و پا کند(24)؛ لیکن به هر حال باید توجه داشت که همان اشکالات قبلی، کماکان بر این نظریه وارد است: نه سفر به مرو ربطی به ولایتعهدی دارد، و نه اینکه امام رضا علیهالسلام بهترین گزینه برای منظور مامون میبود. از طرفی، معلوم است که انتخاب هر شخصیتی از علویان به مقام ولایتعهدی، هم بر مخالفت بنیعباس با مامون میافزود و هم مطالبات شیعیان را توسعهای بیش از گذشته میبخشید.(25) به علاوه، اگر هدف مامون جلب قلوب شیعیان برای ایجاد استحکام در حکومتش بوده، چرا او در هنگامهی منازعات طولانیاش با امین (193 تا 198 هجری) و نیز سه سالی پس از آن، حربهی مذکور را به کار نبست؟
اینگونه که گذشت، میتوان با اطمینان گفت که نظریهی تسکین علویان – یا کسب وجههای مقبول – از طریق ولایتعهدی حضرت رضا علیهالسلام، از هر حیث قابل اشکال است و باید گفت که بیگمان در پس
پردهی این رخداد، نکتهی دیگری نقشآفرین اصلی بوده است.
این نکته چیست؟ در پاسخ، میتوان دو فرض را محتمل دانست:
یکی اینکه او واقعا هواخواه امام علیهالسلام بوده و میخواسته حکومت را به صاحبان واقعیاش بازگرداند – یا نذرش را ادا کند – و دیگر اینکه او در ورای این مخاطره، اهدافی از پیش سنجیده شدهای – بیش از تسکین علویان انقلابی و در جهت تحکیم موقعیت خویش – داشته است.
فرض اول با عملکرد مامون در شهید کردن امام علیهالسلام و اقدامات بعدی او در سرکوبی سفاکانهی شیعیان در تضاد است، زیرا چنانکه میدانیم او پس از شهادت امام رضا علیهالسلام، دست در خون هفت تن از برادران امام علیهالسلام نیز بیالود و در کار خصومت با شیعیان چندان پیش رفت که به عامل خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهند زیرا پیشتر بر فرازشان نام امام رضا علیهالسلام در خطبهها برده شده بود(26)
همچنین، او پس از استقرار در بغداد، پرچم سبز را – که نشان علویان بود – برانداخت(27) و دستور داد تا از ورود تمام اعقاب حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام به کاخ او ممانعت شود(28).. اما فرض دوم: به راستی
مامون از فراخوانی امام علیهالسلام به «مرو» چه حاجت و مقصدی را دنبال میکرده است؟ آیا در این میانه، دلایل ماندگاری مامون در «مرو» میتواند راهگشا باشد؟
1) از جمله مرحوم مغفور شیخ عباس قمی، دلیل راهی شدن حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام به سفر خراسان را چنین نقل کرده است: «مخفی نماناد: آنچه از روایات ظاهر میشود آنست که مامون چون مستقر بر خلافت گشت و فرمانش در اطراف عالم نافذ گردید و ایالت عراق را بحسن بن سهل تفویض کرد و خود در بلده مرو اقامت نمود و در اطراف ممالک حجاز و یمن غبار فتنه و آشوب ارتفاع یافته بعضی از سادات بطمع خلافت رایت مخالفت برافراشتند چون خبر در مرو بسمع مامون رسید با فضل بن سهل ذوالریاستین که وزیر و مشیر او بود مشورت نمود بعد از تدبیر و اندیشه بسیار رای مامون بر آن قرار گرفت که حضرت رضا را علیهالسلام را از مدینه طلب نماید و او را ولیعهد خود گرداند تا آنکه سایر سادات بقدم اطاعت پیش آیند و دندان طمع از خلافت بردارند پس رجاء بن ابیضحاک را با بعضی از مخصوصان خود بخدمت آنحضرت فرستاد بسوی مدینه که آنجنابرا بسفر خراسان ترغیب نماید چون ایشان به خدمت آنحضرت رسیدند حضرت در اول امتناع بسیار نمود چون مبالغه ایشان از حد اعتدال متجاوز گردید آنسفر محنت اثر را بجبر اختیار نمود.» (به نقل از «منتهیالآمال»: ص 889). هم چنین رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام علیهالسلام»: ص 140، که طی آن نظر مشابهی ابراز شده است.
2) ابوالسرایا، در سلک سرهنگان سپاه هرثمة بن اعین، سردار مامون بود، که به اتفاق محمد بن ابراهیم طباطبا، از نوادگان امام حسن علیهالسلام، خروج کرد؛ دربارهی قیام او رک به «تاریخ حبیبالسیر»: صص 257 – 253 و نیز به «تاریخ فخری»: ص 305.
3) از جمله، باید به نویسندگان تاریخ «اسلام کمبریج» اشاره کرد که بر همین عقیده بوده و جنبش ابوالسرایا در کوفه را در ترغیب مامون به واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام سخت موثر دانستهاند؛ درین باره رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: صص 179 – 178.
4) از جمله رک به «زندگی سیاسی امام هشتم (ع)»: صص 123 – 122.
5) دربارهی اصرار و ابرام فراوان، رک به «الکافی»: ج 2، ص 407.
6) میدانیم امام علیهالسلام، عاقبت پذیرش ولایتعهدی را با این شرط مهم همراه کردند که هیچ گونه دخالتی در امور اجرایی حکومت و عزل یا نصبها نداشته باشند: «انی داخل فی ولایة عهد علی ان لا آمر و لا انهی و لا افتی و لا اقضی و لا اولی و لا اعزل و لا اغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذالک کله» (رک به «الکافی»: ص 486).
7) زیدیان فرقهای از امامیه هستند که پس از امام سجاد علیهالسلام به جای امام محمد باقر علیهالسلام، به امامت زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام، مشهور به زید شهید، قایل شدند؛ رک به «فرهنگ فرق اسلامی»: ص 214.
8) ناووسیه کسانی بودند که شهادت امام جعفر الصادق علیهالسلام را منکر گشته، ایشان را قائم مهدی دانستند؛ رک به «ترجمه فرق الشیعهی نوبختی»: ص 100. مولف الفرق بین الفرق، اینان را پیرو شخصی مجهول میداند که به ناووس در حوالی بصره منتسب بوده است؛ رک به «الفرق بین الفرق»: ص 33.
9) فطحیه معتقدین به امامت فرزند ارشد امام جعفر صادق علیهالسلام، عبدالله افطح بودند؛ رک به «همان»: صص 113 – 112 و نیز به «الفرق بین الفرق»: ص 34.
10) محمدیه را معتقدین به امامت محمد بن جعفر صادق علیهالسلام گفتهاند؛ رک به «همان»: صص 112 – 111.
11) سبعیه یا هفت امامیان، اسماعیل بن جعفر صادق علیهماالسلام – برادر امام موسی کاظم علیهالسلام – را امام خود و قائم موعود شمردند. اینان معتقد بودند که مرگ اسماعیل بن جعفر علیهماالسلام، نیرنگی بود که پدرش ساخته بود تا بدینوسیله او را از چشم مردمان پنهان کند و همو امام قائم است؛ درین باره رک به «ترجمهی فرق الشیعهی نوبختی»: ص 101.
12) واقفه، معتقدان به قائم مهدی بودن امام موسی کاظم علیهالسلام بودند. اینان را ممطوره هم گفتهاند (رک به «فرق الشیعه نوبختی»: صص 119 – 118). از جمله دلایل قابل توجهی که سبب پدیداری واقفه گشت، این بود که برخی از کارگزاران و وکلای امام هفتم علیهالسلام – چون عثمان بن عیسی رواسی در مصر، علی بن ابیحمزه بطائنی در کوفه – مقدار زیادی از وجوه سهم امام را به نفع خود مصرف کرده بودند و لذا برای آنکه عذری در نپرداختن آن وجوه به امام رضا علیهالسلام داشته باشند، رحلت امام موسی کاظم علیهالسلام را منکر شده و گفتند که ایشان در پردهی غیبت هستند (رک به «عیون اخبارالرضا»: صص 227 – 225، نیز به «تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)»: ص 71). اینان با امامت حضرت رضا علیهالسلام موافقت نداشتند و در روایات، مناظراتی از آنها با حضرتش ثبت شده است (درین باره رک به «الکافی»: ج 3، صص 168 – 165 و صص 218 – 217).
13) رک به «نوبختی»: صص 84 – 79.
14) نام مبارکیه از مبارک، غلام اسماعیل بن جعفر گرفته شده است. ظاهرا او با اعلام اینکه انتقال نص از برادر به برادر، فقط در مورد حسنین مجاز بوده، بنیانگزار این فرقه گشت (رک به «ترجمه فرق الشیعهی نوبختی»: صص 102 – 101)؛ گفتنی است که در برخی از منابع، دلایل دیگری برای وجه تسمیهی این فرقه آوردهاند؛ رک به «زمینه فرهنگ مردم ایران»: ص 317.
15) رک به «تاریخ اسماعیلیان»: صص نه و ده؛ نیز به مقالهی همین نویسنده در «اسماعیلیه در تاریخ»: ص 36. مشهور است که امام جعفر الصادق علیهالسلام، نخست فرزند ارشد خود اسماعیل را به عنوان امام بعدی معرفی کردند، لیکن با فوت اسماعیل، حضرت موسی کاظم علیهالسلام را به امامت نصب فرمودند. جمعی از شیعیان، این امر را برنتافتند و چنین اشکال کردند که انتقال نص امامت از برادر به برادر، تنها از امام حسن علیهالسلام به امام حسین علیهالسلام جایز بوده است. دیگرانی هم بودند که میگفتند، امام جعفر صادق علیهالسلام، امامت موسی کاظم علیهالسلام را به تقیه گفت تا اسماعیل و فرزندان وی که امامان درست بودند، از گزند حکام در امان بمانند (رک به «تاریخ سیاسی اسلام»: ج 546:3). به هر حال، سر آغاز نهضت اسماعیلیه را میتوان در سر گذشت «ابیالخطاب» دید که در زمان امام جعفر صادق علیهالسلام مدعی گشت که نمایندهی ایشان. است این ادعا شدیدا از سوی حضرت مردود اعلان شد و در نتیجه او توسط حاکم کوفه به قتل رسید. سپس پیروان ابوالخطاب بر گرد فرزند اسماعیل، محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق علیهالسلام آمدند و او را امام قائم دانستند (درین باره رک به «تاریخ اسماعیلیان»: صص 41 – 40). به هر حال مخالفت اسماعیلیان با امام موسی کاظم علیهالسلام تا به آن حد بوده که آنان را در شهادت حضرتش دخیل دانستهاند؛ درین باره رک به «الکافی»، ج 1، صص 486 – 485.
16) از جمله رک به «صحیفهی سجادیه»: صص 28-27.
17) مولف تاریخ طبری نقل میکند که اهالی کوفه در پاسخ عباس بن موسی کاظم علیهالسلام که برای کسب بیعت برای مأمون و امام رضا علیهالسلام به آن جانب رفته بود چنین گفتند: «اگر برای مامون دعوت میکنی و از پی او برای برادر خویش، ما به دعوت تو نیاز نداریم و اگر برای برادرت یا یکی از مردم خاندانت یا خودت دعوت میکنی، از تو میپذیرم» (رک به «تاریخ طبری»: صص 5666). این گفتهها نشاندهندهی اختلافات میان شیعیان، و نیز عدم فرمانبرداری برخی از آنان، از امام رضا علیهالسلام است.
18) دربارهی مخالفت بنیعباس با مامون، رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: ص 179؛ نیز به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، صص 327 – 326.
19) دربارهی اقدام غلات شیعهی بنیعباس، در انکار مامون ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام رک به «تاریخ حبیبالسیر»: جزء سوم از مجلد 2، ص 255.
20) برای آگاهی بیشتر درین باره و نیز دلایل مخالفت آلعباس با مامون، رک به «زندگانی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 106- 104 -103 – 102 و صص 112 – 111.
21) ابراهیم بن مهدی – برادر هارون – از مادری به نام شکله زاده شده بود. هارون علاقهی او و خواهرش – علیه – را به فراگیری موسیقی ارج نهاد و چنان افتاد که این دو در فنون مختلف موسیقایی، سرآمد همگان شدند. امین که به خلافت رسید، این عموی مطرب را گرامی داشت و در سلک خواص خود درآورد… ابراهیم در محرم سال 202 به خلافت برداشته شد، لیکن دوران خلافتش، چهارده روزی بیشتر دوام نیاورد و عاقبت هم مامون او را بخشید (رک به «تاریخ طبری»: ت فارسی، ص 5662). زندگی حرفهای ابراهیم در نوازندگی، از این دوران به بعد آغاز گشت.او در رقابت با موسیقیدان سنتگرایی به نام ابراهیم موصلی، نهضت رمانتیسم را در موسیقی عرب بنیاد نهاد؛ برای آگاهی بیشتر از این موارد، رک به «تاریخ موسیقی خاور زمین»: صص 228 – 226.
22) رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 342 – 341.
23) رک به «همان»: ص 338. همچنین در برخی منابع، از مخالفت برخی از سران عباسی در موسم حج سال 201 هجری یاد شده است؛ رک به «عیون اخبارالرضا»: ج 2، ص 322.
24) درباره این نظریه، رک به «تاریخ تشیع در ایران»: ج 1، ص 219.
25) به علاوه، اگر واقعا مقصد مامون در این کار، کسب محبوبیت بوده، چگونه است که او پس از شهادت امام رضا علیهالسلام، بی هیچ پروایی، تیغ در میان شیعیان نهاد و جمع کثیری از ایشان را از میان برداشت؟.
26) درین باره رک به «زندگانی سیاسی هشتمین امام (ع)»: ص 211.
27) درین باره و برای آگاهی از نقش زینب بنت سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس در این امر، رک به «تاریخ فخری»: صص 304 – 303. همچنین رک به «زندگی سیاسی امام هشتم (ع)»: صص 135 – 134.
28) درین باره رک به «تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج)»: صص 78 – 77.