در پگاه قرن سوم هجری، الامام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، روضهی منوره را در مدینةالنبی برای همیشه و با وداعی بس حزین(1)، به قصد «مرو» در منتهی الیه شمال شرق امپراطوری بنیعباس، ترک کردند.
مامون هفتمین و هوشمندترین خلیفهی عباسی(2)، به دنبال اصرار و ابرامی عجیب، امام علیهالسلام را به آنجا فراخوانده بود تا حکومت را به ایشان بسپارد. او داعیه داشت که در هنگامهی نبرد با برادرش امین،
برای نیل به سریر قدرت، نذر کرده بود تا اگر ظفر یافت، خلافت را به
شایستهترین کس از آل ابیطالب واگذار کند(3) و اینک اظهار بیگمانی میکرد که لایقتر از علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در آن خاندان – و نیز آلعباس – یافت نمیگردد(4)
بیگمان این رخداد از هر نظر شگرف و حیرتآور است؛ زیرا نه چنان تکالیفی از سوی یک خلیفهی عباسی، آن هم در چارچوب رفتارهای سیاسی زمانه، عادی مینمود و نه پذیرش یک امام علوی؛ که تا بود، حکومت بنیعباس، شیعیان و ائمهی آنان را نابود میخواستند(5) و اینان در جای خود، چه به تقیه و چه به مبارزهی علنی، از هر گونه همکاری با آن ظالمین خونریز پرهیز داشتند.
از این گذشتهتر، میان خلع و قتل امین تا دعوت امام رضا علیهالسلام به
مرو، بیش از سه سالی فاصله افتاده بود(6) و البته این پرسشی به جا مینماید که به چه دلیلی مامون پس از گذشت این همه مدت، تازه ادای نذرش را به خاطر آورد؟،…، آشکار است که داعیهی نذر و عهد مامون، با شواهد عقلی و تاریخی، همخوانی ندارد؛ پس، لاجرم این پرسش پیش میآید که مقصد اصلی او در این کار چه بوده است؟
1) به گواهی روایات، امام رضا علیهالسلام در هنگام سفر خراسان، آشکارا از شهادت خود در فرجام آن، خبر داده و به نزدیکان و دوستداران خاطرنشان کرده بودند که عازم سفری بیبازگشت هستند؛ برای آگاهی بیشتر، رک به «بحارالانوار»: ج 49، صص 120 – 116.
2) بیتردید مامون هوشمندترین خلیفه عباسی بود؛ از امام علی بن ابیطالب علیهماالسلام منقول است که در یک پیشگویی راجع به عباسیان فرمودهاند: «سابعهم اعلمهم» («بحارالانوار»: ج 41، ص 323). نخستین مربی او، جعفر بن یحیی برمکی بود و سپس فضل بن سهل آموزشش را بر عهده گرفت که بعدها به وزارت هم رسید. زندگانی مامون بر خلاف برادرش امین – که هم از جانب پدر و هم از سوی مادر، عباسی بود – در تنعم و شادخواری نمیگذاشت، او دلبستگیهای فرهنگی وسیعی داشت و در مقایسه با امین و دیگر عباسیان، چهرهای بسیار تجدد طلب و نیز متظاهر به زهد و دینداری را به نمایش میگذاشت. او به تقلید از نیاکان نخستینش، لقب امام بر خود نهاد و اظهار داشت که میخواهد قرآن و سنت پیامبر را احیا کند (رک به «تاریخ اسلام کمبریج» ص 178 و نیز «زندگانی سیاسی هشتمین امام؛ حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام»: صص 99 – 97).
3) دربارهی این داعیهی مامون و روایاتی که دربارهی چگونگی آن رسیده، رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 143و ص 145؛ نیز به اعیان الشیعة: ج 4، بخش 2، ص 112؛ و نیز به «عیون اخبارالرضا» ج 2، صص 345 – 343؛ و به «ناسخ التواریخ»: ج 11، صص 205 – 203.
4) مامون در گردهمایی بزرگ عباسیان در سال 200 هجری قمری، خطاب به آنان گفت: «… من در فرزندان عباس و فرزندان علی رضی الله عنه جستجو کردم ولی هیچیک از آنان را با فضیلتتر، پارساتر، متدینتر، شایستهتر و سزاوارتر به این امر از علی بن موسی الرضا ندیدم» (نقل از «مروج الذهب»: ج 3، ص 441؛ نیز رک به «تاریخ طبری»: ج 11، ص 155).
5) گفتنی است که برخورد حکومت بنیعباس در مواجهه با شیعیان، چنان بیرحمانه بود که نهب و غارت امویان در مقایسه با آن، ناچیز مینمود! شاهدی که بر این معنی میتوان آورد، نامهی خوارزمی به اهالی نیشابور است؛ رک به «رسائل خوارزمی»: صص 165 – 164.
6) هارون در سال 193 هجری مرد. از این زمان، چند سالی میان مامون و امین بر سر حکومت کشمکش بود تا عاقبت با کشته شدن امین در محرم سال 198 خلافت مامون بلامنازع گشت. تاریخ ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام، رمضان سال 201 است. دربارهی این تاریخها، رک به «تاریخ اسلام کمبریج»: صص 179 – 175.