درباره زمان ولادت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام اختلاف شدیدی میان مورخین وجود دارد: شیخ کلینی و شیخ مفید و ابناثیر، ولادت حضرتش را در سال 148 هجری قمری دانستهاند که این قول، بیشتر مورد قبول قرار گرفته است؛ با این وصف، هم چنانکه طبیعت تاریخنگاری کهن بوده، روایات و گزارشات در این مغشوش و متضادند. مثلا ابن شهر آشوب و محمد بن طلحهی شافعی و ابنخلکان، تاریخ تولد امام رضا علیهالسلام را در سال 153 هجری قمری نقل کرده و ملاحسین کاشفی سال 141 هجری قمری را آورده است(1)
به هر حال، از آنجا که مشهور است امام رضا علیهالسلام هنگام وفات (سال 203)، پنجاه و پنج ساله بودند، همان روایت شیخ کلینی و شیخ مفید، معقولتر به نظر میرسد.
حضرت رضا علیهالسلام در سال 183 هجری و متعاقب شهادت پدرشان امام موسی کاظم علیهالسلام بر مسند امامت و هدایت مردمان نشستند و این
مقارن با حکومت جابرانهی هارونالرشید عباسی است که با شدت و حدتی بینظیر، تیغ در میان شیعیان مینهاد و هر گونه ندای مخالفتی را سرکوبی میکرد. به عبارت دیگر، آغاز امامت حضرت رضا علیهالسلام، دقیقا مقارن با اوج دوران سلسلهی بنیعباس است؛ دورانی که به حق میتوان از آن به عنوان هزار و یک شب بغداد یاد کرد. از سوی دیگر، باید دانست که هنگامهی امامت حضرت رضا علیهالسلام از جانبی دیگر هم بسیار بغرنج و حساس بوده، و آن بروز اختلافات شدید در میان امامیه است که پس از شهادت امام هفتم علیهالسلام هر یک به راهی رفتند و بیشتر اینان از پذیرش امامت حضرت رضا علیهالسلام استنکاف ورزیدند(2)
به این ترتیب، آشکار است که اعلام امامت حضرتش از همان ابتدا با چالشهایی جدی در دو جبههی خارجی و داخلی مواجه گشت: در یک طرف، خلیفهی جاهطلبی
چون هارونالرشید بود که به هیچ روی دعوت به امامت حضرت رضا علیهالسلام را تاب نمیآورد و در طرف دیگر، شیعیانی که در خلال سالهای طولانی حبس امام موسی کاظم علیهالسلام، دچار تشتت آراء شده و یا به اسماعیلیه متمایل شده بودند، یا اساسا با اعتقاد به مهدی موعود بودن امام موسی کاظم علیهالسلام، داعیهی امامت حضرت رضا علیهالسلام را بر نمیتافتند(3)
در این شرایط دشوار، امام رضا علیهالسلام با تظاهر به اشتغال به امور دنیوی، خویشتن را از بدخواهی هارون، در امان نگه داشتند(4)
و در جبههی مهمتر، یعنی هدایت مردمان، هوشیارانه به مباحثه با علماء و دانشوران گوناگون همت کردند تا ضمن پاسخگویی به شبهات، رحجان بی گفتگوی خویش را بر همگان هویدا سازند و تودههای شیعی را از در غلتیدن به دامان نیرنگبازان و فرقههای بیپایان، محفوظ دارند.
اینگونه، با همت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام مدینةالنبی به کانون علمی در خور اهمیتی مبدل شد و چنان افتاد که بسیاری از علماء و پژوهندگان، با عزیمت به آن شهر، پاسخ به پرسشهای علمی و دینی خویش را از امام رضا علیهالسلام خواستار میشدند و دیگرانی هم با مکاتبه، از حضرتش کسب فیض مینمودند. اما باید دانست که دامنهی این کارکرد امام رضا علیهالسلام تنها به مدینه منحصر نبود، چرا که ایشان اندکی پس از شهادت پدرشان، در سفری به کوفه و بصره، به مناظرههای دامنهداری با علمای ادیان دیگر و متکلمین مسلمان هم پرداختند(5) در نتیجه، شاکلهی اصلی دوران امامت حضرت رضا علیهالسلام، دو چیز بوده است: یکی تقیه در مقابل خلیفهی جابر عباسی و دیگری اهتمام به ترویج دین و رفع شبهات.
نقطهی عطف دوران زندگی و امامت حضرت رضا علیهالسلام، منطبق بر بزرگترین تحول در حکومت آلعباس است: هارونالرشید در سال 193 هجری قمری بمرد و دوران طلایی حکومت بنیعباس با او به گور رفت. در خلال پنج سال جنگ و برادرکشی میان امین و مامون، امام رضا علیهالسلام فراغتی – قابل قیاس با دورهی امام محمد باقر علیهالسلام و امام جعفر صادق علیهالسلام – برای نشر علوم دینی یافتند و با تلاشی پیگیر به استحکام مبانی نظری تشیع همت گماشتند. لیکن با استقرار قطعی مامون در سال 198 هجری، و نیز نیرنگهای خاص او، شرایطی خاص پدیدار گشت که درک آن، محتاج دقت و تتبع فراوان است.
این مامون، پس از به قتل آوردن امین، تا سالها از مراجعت به مرکز خلافت – یعنی بغداد – پرهیز کرد و «مرو» را تختگاه خود قرار داد. او در سال 200 هجری در اقدامی بینظیر و شگرف، امام رضا علیهالسلام را به مرو فراخواند و نخست خلافت و سپس ولایتعهدی را به ایشان تکلیف کرد.
شکی نیست که چنین اقدامی از هر حیث، پرسش برانگیز است و در هر صورت میرساند که خلیفهی تازه، سیاستی نوین را ساز کرده بوده است. در واقع، انگیزهی اصلی مامون از ولیعهد کردن امام رضا علیهالسلام چنان پیچیده در ابهام و تردید است که در خلال صدها سال، بسیاری از نویسندگان در حل معمای آن کوشیدهاند و کتب یا مقالات متعددی دربارهی آن نگاشتهاند… به هر تقدیر:، اقامت حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در مرو، دو یا سه سالی طول کشید و حضرتش در
هنگامی که به اتفاق مامون عازم بغداد بودند، در قریهی طوس به جوار رفیق اعلی پرکشیدند.
جای تعجب نیست که چگونگی در گذشت امام رضا علیهالسلام نیز همچون واقعهی ولایتعهدی، در پردهی ابهام باشد؛ چرا که برخی از مورخین در نتیجهی تظاهر مامون به ارج نهادن بر امام علیهالسلام، بر این گمانه دل بستهاند که بسا امام رضا علیهالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رحلت کرده باشند با اینکه زهر دادن به ایشان را جماعتی از بنیعباس – بیاذن مامون – انجام داده باشند و… الخ(6) این همه در حالی است که تغییر ناگهانی رفتار مامون، پس از شهادت امام رضا علیهالسلام و اقدامات خشن او در سرکوبی علویان، جملگی نشانگر آلوده بودن دست شخص او در این فاجعه است؛ اما گسترش دامنهی فضای وهمآلود و توطئهآمیزی که مامون در ایجاد آن تبحر داشت، در کنار سنت تاریخنگاری غیرمستند و نیز رویکرد منفعلانهی متکلم شیعی، همه و همه، چنان شرایطی را پدید آوردهاند که برخی از درک رابطهی دقیق میان کشته شدن فضل بن سهل در سرخس و شهادت امام رضا علیهالسلام در طوس، آن هم در هنگام عزیمت مامون به مرکز خلافت عباسی، عاجز ماندهاند و یا به تحول شخصیتی مامون از پس این حوادث نیز بیاعتنایی گذر کردهاند.
بنابراین، پژوهنده برای کشف واقعیات ناگزیر است که با نگاهی
عمیقتر به مجموعهی رویدادهای زندگانی امام رضا علیهالسلام بپردازد و فارغ از هر گونه پیشداوری، درک رابطههای میان وقایع را وجههی همت خویش قرار دهد.
1) درباره این تاریخها و نیز برای آگاهی از سایر گزارشها، رک به «ناسخالتواریخ»: ج 1، صص 9 – 8.
2) برای آگاهی بیشتر از این امر، رک به بحث «تأملی بر چرایی واگذاری ولایتهدی از سوی مامون» که در ادامه خواهد آمد.
3) برای آگاهی بیشتر رک به «همان».
4) درین باره رک به «بحارالانوار»: ج 49، صص 114.
5) رک به «بحارالانوار»: ج 49، ص 73.
6) دربارهی نظرات گوناگون راجع به شهادت یا مرگ امام رضا علیهالسلام، رک به «زندگی سیاسی هشتمین امام (ع)»: صص 216 – 202.