جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیمان ولایتعهدی

زمان مطالعه: 10 دقیقه

همه تاریخ‏نگاران پیمان‏نامه ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام را که مأمون با آن حضرت منعقد ساخته است نقل کرده‏اند، و شاید موثق‏ترین منابع نقل آن که کتاب کشف‏الغمه تألیف اربلی باشد که در آن گفته است، او بر نسخه اصلی این پیمان‏نامه دست یافته و آن را به تمامی در این کتاب آورده است، و ما هم آن را از کتاب او در این جا نقل می‏کنیم، وی در کشف‏الغمه گفته است:

در سال 670 یکی از معتمدان او از مشهد مقدس وارد شد، و پیمان‏نامه‏ای که مأمون آن را به دست خویش نگاشته و میان سطرها و در پشت آن دستخط امام رضا علیه‏السلام موجود است با او بود. من خط مبارک امام علیه‏السلام را بوسیدم، و در کلمات آن حضرت سخت نگریستم و این موفقیت را از منتها و نعمتهای الهی شمردم، و اینک آن را که به خط مأمون است عینا در این جا نقل می‏کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم

این نامه‏ای است که آن را امیرالمؤمنین عبدالله بن هارون‏الرشید برای علی بن موسی بن جعفر علیه‏السلام ولیعهد خود نگاشته است:

اما بعد: خداوند عزوجل دین اسلام را برگزید، و از میان بندگانش پیامبرانی را مبعوث فرمود، تا بدان مردم را دلالت و به سوی او هدایت کنند، این پیامبران، هر کدام به پیامبر

پس از خود بشارت دادند، و پیغمبر پسین پیامبر خود را تصدیق کرد، تا این که رسالت به محمد صلی الله علیه و آله رسید، و این هنگامی بود که در بعثت پیامبران فترت پدید آمده و علوم متروک گشته و وحی منقطع و قیامت نزدیک شده بود، پس خداوند پیامبری را به او ختم فرمود، و او را خاتم پیامبران و شاهد و نگهبان برای آنان قرار داد، و قرآن مجید را بر او نازل فرمود، همان کتاب عزیزی که باطل را از هیچ سو بدان راه نیست و از جانب پروردگاری حکیم و ستوده فرود آمده است و مشتمل است بر آنچه حلال و حرام فرموده و وعده و وعید و تحذیر و پرهیز داده و امر و نهی فرموده است تا این که از او بر بندگانش حجتی کامل باشد لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة و ان الله سمیع علیم(1) پس پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله رسالت خود را به مردم ابلاغ فرمود، و به طریقی که مأمور بود مردمان را به راه خدا دعوت کرد، و این طریق حکمت و موعظت و مجادلت به طریق احسن، و سپس جهاد و خشونت و شدت بود، تا این که خداوند او را به سوی خویش فراخواند و سرای آخرت را برای او برگزید، درود خداوند بر او و خاندانش باد. و چون دوران پیامبری سپری شد و وحی و رسالت به محمد صلی الله علیه و اله پایان یافت، خداوند خلافت را وسیله قوام دین و نظام امور مسلمانان قرار داد و کمال و قدرت آن و همچنین امکان ادای حقوق الهی را در این نظام به اطاعت و فرمانبرداری موکول فرمود، زیرا به طاعت و فرمانبرداری است که واجبات و حدود دین انجام و قوانین و سنتهای اسلام اجرا و با دشمنان خدا جهاد و پیکار می‏شود، بنابراین بر خلفا لازم است در پاسداری و نگهبانی دین و امور مردم، که خداوند آنان را مسؤول آن قرار داده است، وی را فرمانبردار باشند، و نیز بر مسلمانان است که از خلفا اطاعت، و در راه اقامه حق و برقراری عدالت، و امنیت راهها و حفظ نفوس و اصلاح روابط و ایجاد مودت و دوستی میان یکدیگر خلفا را یاری کنند، زیرا اگر جز این رفتار شود رشته پیوند مسلمانان سست و لرزان شود، و در مذاهب اختلاف پدید آید و دین مقهور و دشمنان پیروز شوند، و وحدت مسلمانان از میان رود و زیان دنیا و آخرت فراهم شود.

پس بر آن کس که خداوند او را به جانشینی خویش در روی زمین برگزیده و امین خود

بر مردم قرار داه لازم است با تمام نیرو بکوشد تا آنچه را که مایه فرمانبرداری و خشنودی خداست برگزیند و خود را برای انجام دادن کارهایی که خدا بر آن موافقت دارد و از آن بازخواست خواهد کرد آماده سازد، و بر طبق حق داوری کند، و در اموری که خداوند مسؤولیت آن را برعهده او گذاشته است رفتارش به عدالت باشد، چنان که خداوند عزوجل به پیامبرش داوود علیه‏السلام می‏فرماید: یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب(2) همچنین فرموده است: فو ربک لنسألنهم أجمعین عما کانوا یعملون(3) و به ما رسیده که عمر بن خطاب گفته است: بیم دارم اگر بزغاله‏ای در کنار رود فرات به ستم تلف شود خداوند مرا درباره آن بازخواست کند، سوگند به خدا آن کس که تنها درباره نفس خویش مسؤول است، و فقط نسبت به کرداری که میان خود و خدا انجام داده بازخواست می‏شود، در معرض امری بزرگ و در برابر خطری عظیم قرار دارد چه برسد به آن کس که سرپرستی امور همگی مردم برعهده اوست و درباره همه از او بازخواست خواهد شد، برای انجام این وظیفه دشوار به لطف خداوند اعتماد است و اوست که در سختیها ملجأ و پناه است، و در به دست آمدن موفقیت، و دور ماندن از لغزش، و پیمودن راه صلاح و دست یافتن به آنچه حجت بر آن قائم است، امیدها متوجه او، و توفیق رسیدن به خشنودی و رحمتش نیز از اوست.

از میان خلفا و جانشینان خدا در روی زمین اندیشمندترین آنها درباره خویش و خالصترین آنها در دین، و خیرخواهترین همه نسبت به بندگان خدا خلیفه‏ای است که فرمانبرداری خدا کند، و در دوران خویش و برای پس از آن کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه و آله را به کار بندد، و درباره کسی که او را به ولایتعهدی خود منصوب می‏کند، و به رهبری و سرپرستی مسلمانان پس از درگذشت خویش برمی‏گزیند، و او را نمونه و سرمشق برای آنان قرار می‏دهد، منتهای بینش و کوشش خود را به کار برد تا او را در ایجاد الفت و رفع پراکندگی و حفظ نفوس آنها ملجأ و پناه باشد، و به اذن خدا آنان را از تفرقه

ایمنی دهد و فساد و اختلاف را از میان آنها بردارد و کید و مکر شیطان را از آنان دور گرداند… زیرا خداوند عزوجل ولایتعهدی را پس از خلافت از لوازم اسلام شمرده و آن را مایه کمال و عزت دین و صلاح مسلمانان قرار داده و بر خلفای خود تأکید فرموده که کسی را به ولایتعهدی و جانشینی خود برگزینند که این نعمت به وجود او عظمت یابد و سلامت و عافیت فراگیر شود، و خداوند به وسیله او نیرنگهای مخالفان و دشمنان و کوشش تفرقه‏خواهان و فتنه‏انگیزان را از میان ببرد.

از این رو امیرالمؤمنین… از آن گاه که خلافت به وی رسیده و طعم تلخ آن را آزموده، و این بار سنگین را به دوش گرفته و زحمات سخت آن را بر خود هموار ساخته و دانسته است که هر کس این وظیفه را برعهده گیرد واجب است پیوسته خداوند را فرمانبردار و در آنچه برعهده او گذاشته مراقب و هشیار باشد، پیوسته بدن خود را رنج و چشمان خود را بی‏خوابی داده و اندیشه خود را به کار انداخته که چگونه عمل کند تا دین عزت یابد و مشرکان ریشه‏کن شوند، و موجب صلاح امت و نشر عدالت و اقامه احکام کتاب و سنت باشد، و این کار و کوشش او را از آسایش و راحتی و گوارایی زندگی بازداشته است به سبب این که به مسؤولیتهای خود در پیشگاه خداوند آگاه است، و دوست دارد هنگامی که او را دیدار می‏کند خلوص و خیرخواهی خود را در امر دین و امور بندگانش انجام داده باشد، و برای جانشینی و سرپرستی امت تا آن جا که می‏تواند کسی را به ولایتعهدی انتخاب کند، که دین و دانش و ورع او از همه فزونتر، و برای اجرای اوامر و حفظ حدود الهی بیشتر از هر کس مورد امیدواری باشد، از این رو شب و روز با خداوند راز و نیاز و از او استخاره و درخواست می‏کرد که در انتخاب ولیعهدی برای خود به آنچه خشنودی و فرمانبرداری او در آن است وی را ارشاد فرماید و در پی این مقصود پیوسته درباره خاندان خود از فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی‏طالب نظر و اندیشه می‏کرد، چگونگی حال و مذهب برخی از آنها را می‏دانست و روش و ارزش بعضی دیگر را که از نظر او پوشیده بود، با منتهای کوشش مورد رسیدگی قرار داد، تا این که احوال همگی آنان دقیقا شناسایی شد، و اوضاع آنها بررسی و مورد بازدید قرار گرفت، و ارزش آنها پرسش و آزمایش شد.

نتیجه این تحقیقات و بررسیها پس از استخاره با خداوند، و کوشش در راه ادای

وظیفه الهی خود نسبت به کشور و بندگان او انتخاب علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‏طالب از میان همگی افراد دو خانواده مذکور می‏باشد، زیرا دریافت که فضیلت او کامل، و دانش او جامع و ورع و پاکدامنی او مسلم، و زهد او خالص، و بی‏میلی او به دنیا بیشتر و مقبولیت او نزد مردم از دیگران زیادتر است، و درستی اخبار موافقی که همیشه در مورد او رسیده، و صحت آنچه همه درباره آن یک زبانند، بر او آشکار شد، و نیز خلیفه خود همواره او را از کودکی و جوانی و پس از آن به فضیلت شناخته و برتری او را دانسته است، از این رو با اعتماد به خواست خداوند پیمان ولایتعهدی و جانشینی پس از خود را با او منعقد ساخت، و خداوند آگاه است که این کار را برای خشنودی او و صلاح دین و مصلحت اسلام و مسلمانان انجام داده است و خواهان سلامت و ثبات حق و رستگاری در روزی است که همگی مردم در برابر پروردگار جهانیان از گورهای خود برای حساب برمی‏خیزند.

سپس امیرالمؤمنین فرزندان و بستگان و خاصان و فرماندهان و خدمتگزاران… خود را فراخواند، و به آنان فرمان داد که خوشحال و شادمان هر چه زودتر با او به ولایتعهدی بیعت کنند، و بدانند که امیرالمؤمنین فرمانبرداری خداوند را برگزیده و از خواهش دل درباره فرزندان و اقربای خود چشم پوشیده، و چون او نزد امیرالمؤمنین پسندیده و مرضی می‏باشد وی را رضا نامیده است.

اینک ای گروه خاندان امیرالمؤمنین، و ای سران و فرماندهان و سپاهیانی که در این شهر حضور دارید و ای مردمی که در برابر امیرالمؤمنین و جانشین او علی بن موسی‏الرضا پذیرا و تسلیم هستید، به نام خدا و به یمن برکات و حسن تقدیر او درباره دین و بندگانش، دستهای خود را دراز کنید، و با شادمانی و خوشدلی بیعت کنید، و به هدف امیرالمؤمنین در این کار آگاه باشید و بدانید که فرمانبرداری خداوند و خیر خود و شما را برگزیده است، و خدا را شکر کنید، که امیرالمؤمنین را موفق داشت تا با رعایت مصالح شما حق او را ادا کند، و بر رشد و صلاح شما حریص و کوشا باشد، امیدواریم نتیجه این اقدام برقراری وحدت و مودت میان شما، و حفظ نفوس، و رفع تفرقه، و استحکام حدود، و نیرومندی دین و اصلاح امورتان باشد. پس بشتابید به سوی طاعت خدا و فرمانبرداری امیرالمؤمنین و بر یکدیگر پیشی گیرید، که اگر در این کار شتاب کنید

و خدا را بر آن سپاس گویید فایده و بهره آن را خواهید دید. ان‏شاءالله… و به خط خود آن را در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 نوشته است.

این صورت پیمان‏نامه‏ای بود که مأمون درباره ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام نوشته است، و امام رضا علیه‏السلام در پشت آن به خط خود شرحی مرقوم داشته که به روایت اربلی چنین است:

ستایش از آن خداست که هر چه بخواهد می‏کند، و هیچ چیز حکم او را به تأخیر نمی‏اندازد و جلوگیر فرمان او نیست، دیدگان خیانتکار را می‏شناسد و آنچه را در درون سینه‏هاست می‏داند، و درود بر پیامبرش محمد و خاندان پاک او باد.

من علی‏الرضا فرزند موسی بن جعفر می‏گویم، همانا امیرالمؤمنین که خداوند او را در راه صلاح یاری و در انجام امور خیر موفق فرماید، شناخت از حق ما آنچه را دیگران نشناختند، و پیوند داد رشته خویشاوندی را که دیگران بریده بودند، جانهایی را که بیمناک و هراسان بود ایمنی و آرامش داد، بلکه مرده بودند و زنده گردانید و در آن هنگام که نیازمند بودند بی‏نیازشان ساخت، و در این کار خشنودی پروردگار جهانیان را طلب می‏کرد، و از غیر او پاداشی نمی‏خواست، و خداوند بزودی شکرگزاران را پاداش می‏دهد و مزد نیکوکاران را ضایع نمی‏گرداند.

او ولایتعهدی خود را به من واگذارده، و خلافت کبرا را اگر پس از او زنده بمانم برای من برقرار ساخته است، پس هر کس گرهی را که خداوند دستور پیوند آن را داده بگسلاند، و رشته‏ای را که او فرمان استحکام آن را داده پاره کند، در حقیقت حرمت حریم او را از میان برده و حرام او را حلال ساخته است، زیرا با این عمل امام را خوار کرده و پرده حرمت اسلام را دریده است به همین سبب بود که پیشینیان در برابر لغزشها شکیبایی نشان دادند، و بر اقدامات و زیانکاریهایی که انجام می‏شد اعتراض نکردند، برای این که بیم داشتند که در دین پراکندگی روی دهد، و رشته اتحاد مسلمانان سست و لرزان شود، و هم برای این که آن زمان به دوران جاهلیت نزدیک بود، و دشمنان در پی فرصت بودند که حادثه‏ای بروز کند تا از آن بهره‏برداری کنند.

اینک من خداوند را گواه می‏گیرم که اگر مرا به سرپرستی امور مسلمانان بگمارد، و

خلافت را به من واگذارد، نسبت به همه مسلمانان عموما و درباره فرزندان عباس بن عبدالمطلب خصوصا برطبق آنچه موجب فرمانبرداری خدا و پیامبر اوست رفتار کنم، هرگز خونی را به ناحق نریزم، و مال و ناموسی را مباح نسازم، جز آنچه را حدود الهی واجب و مباح کرده است، و نیز به اندازه توان خود بکوشم که افراد کاردان و باکفایت را برای کارها برگزینم، من این را عهدی مؤکد بر ذمه خویش می‏شمارم و خود را در برابر خداوند مسؤول آن می‏دانم، چنان که خداوند عزوجل می‏فرماید: و أوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا(4) و اگر بدعتی پدید آوردم یا چیزی را دگرگون و یا تبدیل کردم… در آن صورت سزاوار تغییر و شایسته عقوبت خواهم بود، به خدا از خشم او پناه می‏برم، و به او امیدوارم که توفیق فرمانبرداریش را عطا فرماید، و میان من و نافرمانیش حایل شود، و این کار را برای من و مسلمانان با عافیت همراه گرداند. و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم،(5) ان الحکم الا لله یقص بالحق و هو خیر الفاصلین(6)..

من فرمان امیرالمؤمنین را در این باره امتثال و خشنودی او را اختیار کردم، خداوند او و مرا از لغزش نگه بدارد و اکنون خداوند را بر آنچه نوشته‏ام گواه می‏گیرم و خداوند برای گواهی کافی است.

و این را به خط خویش در حضور امیرالمؤمنین که خدایش پاینده بدارد، و فضل بن سهل، و سهل بن فضل، و یحیی بن اکثم و عبدالله بن طاهر، و ثمامة بن اشرس، و بشر بن المعتمد، و حماد بن النعمان… در ماه رمضان سال 201 نوشتم.

اما گواهان این پیمان‏نامه، در سمت راست آن بدین شرح است:

گواهی می‏دهد یحیی بن اکثم بر صحت مندرجات متن و پشت این مکتوب، و از خداوند درخواست می‏کند که برکت این میثاق را عاید امیرالمؤمنین و همه مسلمانان فرماید، و این را به خط خویش در تاریخی که ذکر شد نوشته است، عبدالله بن طاهر بن الحسین… گواهی می‏دهد. به همان تاریخ، حماد بن نعمان مندرجات متن و پشت آن را

گواهی می‏دهد، به همان تاریخ به خط خود نوشت… و بشربن المعتمد به همین گونه گواهی می‏دهد…

و بر سمت چپ آن چنین است:

امیرالمؤمنین که خدایش پاینده بدارد این صحیفه را به خط خویش نگاشت، و این پیمان‏نامه‏ای است که امیدواریم به یمن آنچه در متن و پشت آن است، و به حرمت سرور ما پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و آنچه میان روضه و منبر است به سبب آن در برابر همگان از صراط بگذریم، و این نگارش در حضور گروهی از بزرگان بنی‏هاشم و دیگر رجال دولت و سران سپاهی پس از انجام مراسم بیعت صورت گرفت، و بدین‏گونه امیرالمؤمنین این حجت را بر همگی مسلمانان لازم ساخت تا شبهه‏ای که عارض افکار نادانان شده از میان برود. و ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه(7) این را فضل بن سهل به فرمان امیرالمؤمنین نوشت. به تاریخ متن.

پایان


1) انفال /42 یعنی: تا هر که هلاک می‏شود پس از اتمام حجت باشد. و هر که زنده و جاوید می‏شود نیز از روی حجت باشد و خداوند شنوا و داناست.

2) ص /26 یعنی: ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه گردانیدیم، پس میان مردم به حق داوری کن و خواهشهای نفس را پیروی مکن که تو را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد، همانا کسانی که از راه خدا گمراه می‏شوند چون روز حساب را فراموش کرده‏اند عذاب سختی برای آنهاست.

3) حجر /92 یعنی: به پروردگارت سوگند از همه آنان بازخواست خواهیم کرد.

4) اسرای /34 یعنی: به عهد خود وفا کنید، (روز قیامت) درباره عهد و پیمان پرسش خواهد شد.

5) احقاف /9 یعنی: و نمی‏دانم با من و شما عاقبت چه می‏کنند.

6) انعام /57 یعنی: حکم و فرمان جز از آن خداوند نیست، به حق داوری می‏کند و او بهترین داور میان حق و باطل است.

7) آل‏عمران /179 یعنی: خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال وانمی‏گذارد (که مؤمن و منافق از یکدیگر شناخته نشوند).