ارزش موعظهها و سخنان حکمتآمیز در این است که از منابع اصیل و سرچشمههای پاک و ناب جاری شده باشد تا در سرزمین دلها سرازیر شود، و تخم محبت و خوبی و نیکوکاری را در آن برویاند و ریشههای بدی و تباهی و دشمنی را از آن برکند، انسانی که میخواهد درون خود را بسازد، و روح خود را کمال بخشد، باید در پی به دست آوردن حکمت و رهنمودی باشد که پرده از روی عیبهای او بردارد، و به آنچه وی را از فضیلتهای انسانی دور سازد و ایمان را در دل او ریشهدار و استوار کند. ارزش پندها و موعظهها و حکمتگوییها در همین است، و فایده و اهمیت آنها نیز همین. در حقیقت با اینگونه سخنان روشنیبخش است که انسان خوب و بد از یکدیگر جدا، و مرز میان این دو تعیین میشود، و این جملات پاکیزه و حکمتآموز است که در ژرفای وجود انسان نورانیت و هدایت پدید میآورد که بر اثر آن خیر و خوبی و مهربانی از وجود او تابیدن میگیرد.
اکنون ما زلال حکمت و کمال موعظت را در خلال سخنان امام رضا علیهالسلام از نظر میگذرانیم، تا جان خویش را صفا دهیم و دل خود را روشنی بخشیم و این فرصت نورانی را مغتنم شماریم و در پرتو آن بر ایمان خویش بیفزاییم، یعنی ایمان به خداوند و ایمان به مبادی و اصولی که پروردگار متعال برای ما قرار داده و تشریع فرموده تا درون
خود را براساس آنها بسازیم، و به کمک آنها از وادی شهوات و تمایلات پست نفسانی اوج گرفته، خود را در سطح کامل قرار دهیم، و با پروردگار خویش رابطه نیکو برقرار سازیم، و با برادر انسان خود پیوند صادقانه داشته باشیم و بالاخره خویشتن را از بندگی خویش آزاد گردانیم.
نخستین پند و موعظهای را که در سخنان امام علیهالسلام با آن روبرو میشویم این است که: عبادت و بندگی خدا زیادی روزه و نماز نیست، بلکه عبادت کثرت تفکر در امر خداست.
مقصود امام علیهالسلام در این تعریفی که از عبادت فرموده با همه معنای گسترده و مفهوم ژرفی که این واژه دارد، اصلاح نظریه مردم درباره عبادات، امثال نماز و روزه و جز اینها و نیز تذکر این است که اعمال مذکور به همین حرکات واجب و اذکار مقرر در نماز، و یا خودداری از خوردن و آشامیدن و امثال آن در روزه، منحصر نیست، بلکه اینها صورت خارجی عمل است و عبادت، آن محتوایی است که در درون این قلب قرار دارد، امام علیهالسلام با این سخن حقیقتی را که واجب است در عبادات شبانهروزی خود آن را در نظر گیریم به ما گوشزد میفرماید، و از این که به صورت یکنواخت در قالب خالی از معانی بلند روحی که در این عبادات از ما خواسته شده آنها را انجام دهیم برحذر میدارد، بنابراین عبادت چیست؟
امام علیهالسلام میفرماید: عبادت بسیار اندیشیدن درباره خداوند است. اما بسیاری نماز و روزهای که از حدود حرکات مقرر صورت معین آن تجاوز نمیکند و خالی از محتوای ایمانی استوار است، و انسان در شبانهروز به انجام دادن آن عادت کرده است عبادت نیست. از این رو چه بسیار است نمازگزار و روزهگیر که گناهان بزرگ مرتکب میشود، و خود را در زندگی به انواع گناهان مهلک دچار میسازد، و تسلیم هواها و هوسهای خود میشود، بیآن که بتواند زمام نفس خویش را در دست داشته باشد و بخواهد قوای ایمانی خود را به کار گیرد تا او را از این گناهان بازدارد و در برابر خواهشای نفس به او پایداری بخشد، و از درافتادن او در پرتگاه گمراهی و نابودی جلوگیری کند. بدیهی است اینگونه نماز و روزه جز حرکات و اعمالی قالبی که فاقد هرگونه محتوای حکیمانه و اصالتهای روحی است، چیز دیگری به شمار نیست.
اما بسیاری تفکر درباره خدا خود عبادت است بلکه اصل و مقصد هر عبادتی است، زیرا هنگامی که انسان در چگونگی نظام آفرینش و آفریننده آن به تأمل و تفکر میپردازد، و به اسرار و دقایق فراوان هستی و آنچه وجود او را در میان گرفته میاندیشد ناگزیر در برابر نیرویی که این نظام را پدید آورده و قوانین آن را با این همه دقت و صحت بنیان نهاده خود را حقیر و ناچیز میبیند، و نیز زمانی که انسان به نیروی خرد و اندیشهاش درمییابد، که قدرت خداوند بزرگ بر همه عوالم هستی احاطه دارد، و هیچ موجودی نیست مگر این که در زیر سلطه و قدرت اوست بیآن که بتواند راهی برای چیرگی بر این سلطه، و رهایی از این قدرت مطلقه برای خود پیدا کند، ناگزیر وجود او را ایمانی ژرف به آفریننده و پدیدآورنده هستی فرامیگیرد، و در برابر این همه آثار عظمت با تمام وجود از ته دل خضوع و فروتنی میکند.
همچنین هنگامی که انسان مینگرد که خداوند چه نعمتهای گوناگونی به او داده، و چه سرمایههای بیحسابی برای ادامه حیات و رفع نیازهایش به او بخشیده، و قدرت مطلقه خداوند را به نظر میآورد که او میتواند در هر لحظه که بخواهد این نعمتها را از او بگیرد و هیچ نیرویی نمیتواند جلوگیر او باشد، به ناچار سپاس و امتنان خود را ویژه او میگرداند، و از ناسپاسی و آنچه او را به خشم میآورد، دوری میگزیند.
و نیز زمانی که انسان حکمت و مصلحتی را که در آفرینش اوست درک میکند، و متوجه میشود که غایت و نهایتی در انتظار اوست تا او را به جهان دیگری منتقل سازد، که در آن به کسانی که در دنیا نیکی کردهاند پاداش نیکو و به بدکاران کیفر مناسب داده میشود، ناگزیر مواظب اعمال خود میشود تا آنچه مایه رستگاری است انجام دهد و از آنچه مایه خشم پروردگار است دوری جوید.
این که انسان این مطالب را درک کند و دریابد که همه چیز از اوست خود، عبادت است، زیرا این ادراک و هشیاری راهی است که انسان را به درجات معرفت که پایه و اساس ایمان است میرساند و در عین حال به اعمال عبادی او همان روحانیت و معنویت گستردهای را که در تشریع آنها منظور است، میبخشد.
مردی از آن حضرت درباره گفتار خداوند عزوجل پرسید که فرموده است: و من
یتوکل علی الله فهو حسبه امام علیهالسلام فرمود: توکل درجاتی دارد، یک درجه آن این است که در همه کارهای خود به خدا اعتماد کنی و به آنچه میکند خشنود باشی و بدانی که خداوند خیر و عنایت خود را از تو دریغ نداشته است و یقین کنی که در همه کارها حکم به دست خداست بنابراین به او توکل، و امور خود را به او واگذار کن، دیگر از درجات توکل ایمان به همه چیزهایی است که خداوند آنها را در پس پرده غیب نگه داشته است و دانش تو بدانها احاطه ندارد و تو شناخت آنها را به او واگذاشتهای و در این مورد و دیگر موارد به او اعتماد کردهای.
از آن حضرت پرسش شد که توکل چیست؟
امام علیهالسلام فرمود: این که از جز خدا نترسیم.
منظور امام علیهالسلام از توکل در این جا همان تسلیم در برابر اوامر الهی و خشنودی به قضا و فرمان اوست، احمد بن نجم از آن حضرت درباره عجب و خودپسندی که موجب تباهی اعمال است پرسید:
امام علیهالسلام فرمود: خودپسندی درجاتی دارد، یکی از آنها این است که کارهای زشت انسان برایش آرایش داده میشود و در نتیجه اعمال بد خود را خوب میبیند و به غرور میافتدو میپندارد که آنچه انجام میدهد خوب است، دیگر از درجات خودپسندی این است که بنده به پروردگارش ایمان میآورد و این را منتی از خود بر خدا میداند، در حالی که منت برای خداوند است که نعمت ایمان را به او ارزانی داشته است. همچنین فرموده است: کسی که این پنج صفت در او نیست، در هیچ امری از امور دنیا و آخرت به او امیدوار نباشید، و این کسی است که اصالت خاندان بخشش طبع، استواری خلق، نجابت نفس و بیم از پروردگار را در او نمییابی.
از آن حضرت پرسش شد فرومایه کیست؟ فرمود آن که به چیزی جز خدا خویش را سرگرم کرده است.
و فرمود: خداوند بیهودهگویی و تلف کردن دارایی و پرسش و خواهش بسیار را دشمن میدارد.
و فرمود: دوستی و مهربانی با مردم نیمی از خردمندی است.
و فرمود: خرد مرد مسلمان زمانی کامل میشود، که این ده صفت در او وجود یابد:
خوبی او به دیگران برسد، و از بدی او ایمنی باشد، نیکی اندک دیگران را بسیار شمارد، و نیکی خود را به دیگران اندک داند، درخواستهای دیگران او را به ستوه نیاورد، و از به دست آوردن دانش در تمام دوران عمر خویش دلگیر نشود، ناداری را در راه خشنودی خداوند از توانگری بیشتر دوست بدارد، و خواری را در راه او از عزت در نزد دشمنانش محبوبتر بداند، و به گمنامی بیش از آوازه و شهرت راغب باشد.
سپس فرمود: این دهمی و چه مهم است آن.
عرض شد: آن چیست؟
فرمود: این که به هیچ کس ننگرد مگر این که او را بهتر و پرهیزگارتر از خویش بداند، زیرا این مردم دوگونهاند، گونهای از او بهتر و پرهیزگارترند و دستهای از او بدتر و فرومایهتر، پس هنگامی که کسی را دیدار میکند که از او بدتر و پستتر است باید چنین پندارد که شاید خوبی این مرد در باطن است، و این پوشیدگی برای او بهتر باشد، و خوبی من در ظاهر و آشکار است که این برای من بد است و چون با کسی که از او بهتر و پرهیزگارتر است روبرو میشود و برای این که خود را به مرتبه او برساند نسبت به او تواضع میکند، این فروتنی به او بزرگی میدهد و بر خوبی او میافزاید، و در میان مردم نیکنامی و سروری به او میبخشد.
و فرمود: خاموشی دری از درهای حکمت است، خاموشی محبت دیگران را به سوی خود میکشاند، و به هر خوبی رهبری میکند.
و فرمود: دوست هر کس خرد او، و دشمنش نادانی اوست.
و فرمود: پاکیزگی خوی پیامبران است.
و فرمود: دارنده نعمت باید رفاه زندگی را برای عائله خود گسترش دهد.
و فرمود: اگر سخن از کسی میگویی که حضور دارد، او را با کنیه(1) بخوان و اگر غائب است نام او را یاد کن.
و فرمود: بر مردم روزگاری فرامیرسد که سلامت کامل اگر ده جزء باشد نه جزء آن در گوشهگیری، و یک جزء دیگر در خاموشی است…
و فرمود، هر کس محاسبه نفس خویش کند سود برد و هر کس از آن غفلت کند دچار زیان شود، و هر کس بیمناک باشد ایمنی باشد ایمنی یابد، و آن که از گذشت روزگار عبرت گیرد دارای بینش شود، و هر که از بینش برخوردار باشد دارای فهم شود و آن که دارای فهم است عالم و دانشور است. آن کس که نادان را دوستدار شود در رنج افتد، بهترین دارایی آن است که آبروی آدمی بدان نگهداری شود، و برترین خرد این است که انسان خویشتن را بشناسد. مؤمن اگر خشمگین شود خشم او وی را از طریق حق بیرون نمیبرد، و اگر خوشحالی و رضامندی یابد این خرسندی او را دچار باطل نمیسازد، و هنگامی که قدرت و غلبه مییابد بیشتر از آنچه حق دارد نمیگیرد.
و فرمود: هر کس خوبیهایی دارد به آنها ستوده میشود و نیازی به خودستایی ندارد.
و فرمود: هر کس از نظر تو درباره اصلاح حال خودش پیروی نمیکند تو هم به نظر او اعتنا مکن، و هر کس کاری را از طریق خودش دنبال کند دچار لغزش نمیشود، و اگر لغزید بیچاره نمیشود.
و فرمود علیهالسلام دلها را رغبت و نفرت، و نشاط و سستی است هنگامی که دل میل و اقبال میکند بینش و ادراک دارد و زمانی که نفرت و بیمیلی دارد، افسرده و ناتوان است از این رو دل را هنگامی که اقبال و نشاط دارد به کار گیرید و زمانی که سست و بیمیل است او را رها کنید.
و فرمود: پادشاه را با بیم، و دوست را با فروتنی، و دشمن را با خودداری و پرهیز و توده مردم را با گشادهرویی همنشینی کنید.
و فرمود: مرگ برای آرزوها آفت، و نیکوکاری، برای دوراندیش غنیمت، و کوتاهی و اهمال برای توانگران مصیبت است، بخل آبرو را از میان میبرد، و دوستی، ناخشنودیها پدید میآورد، برترین و گرامیترین خویها به جا آوردن کار نیک و دستگیری ستمدیدگان،و تحقق آرزوی آرزومندان و فراهم آوردن امید امیدواران است و دیگر در زندگی دوستان بسیار و برای پس از مرگ گریهکنندگان زیاد به دست آوردن است.
و فرمود: گمان خود را نسبت به خدا نیکوکن، زیرا هر کس گمانش به خدا نیکو باشد خداوند مانند گمانش با او رفتار خواهد کرد، و هر کسی به روزی اندک خشنود باشد، عمل اندک او پذیرفته است، و کسی که به اندکی از حلال خرسند باشد، رنج او کم و
عائلهاش آسوده است و خداوند او را به درد و درمان زندگی بینا و سالم به سرای آخرت بازمیگرداند.
و فرمود: بخیل را آسودگی و حسود را خوشی و دلخسته را وفا و دروغگو را مردانگی نیست.
و فرمود: کسی که در پی به دست آوردن درآمدی برای تأمین معیشت عائلهاش باشد برتر از مجاهدان در راه خداست.
از آن حضرت پرسیده شد بندگان خوب خدا کیانند، فرمود: آن کسانند که هنگامی که کار نیکی انجام میدهند شاد میشوند، و اگر مرتکب کار بدی شوند، استغفار میکنند، و هنگامی که درباره آنان بخششی میشود سپاسگزار میشوند، و چون به بلیهای گرفتار شوند شکیبایی میورزند، و زمانی که به خشم آورده میشوند گذشت میکنند.
به آن بزرگوار عرض شد چگونه بامداد کردی؟ فرمود: بامداد کردم با عمری که پیوسته در کاستی است، و اعمالی که بیکم و زیاد محفوظ و مضبوط است، و رشته مرگ به گردن ما، و آتش جهنم در پیش روی ماست، در حالی که نمیدانیم با ما چه معاملهای خواهد شد.
و فرمود: ثروت جز با پنج صفت جمع و انباشته نمیشود، که عبارت است از بخل زیاد، آرزوی دراز، آز بسیار، بریدن از خویشاوندان و برگزیدن دنیا بر آخرت.
علی بن شعیب گفته است: به خدمت ابیالحسن الرضا علیهالسلام رسیدم.
به من فرمود: ای علی، از مردم کدام کس زندگی را نیکوتر میگذراند؟
عرض کردم: ای سرور من شما از من بدین داناترید.
فرمود: آن کس که بهبود زندگی دیگری را جزیی از زندگی خود قرار دهد.
سپس فرمود: ای علی چه کسی زندگی را بدتر از همه میگذراند؟
عرض کردم: شما داناترید.
فرمود: کسی که از زندگی خود بهرهای به دیگری نمیرساند.
پس از این فرمود: ای علی وجود نعمتها را مغتنم شمارید زیرا نعمتها گریزپا هستند، هرگز از میان قومی نرفتهاند که دوباره بازگردند. ای علی بدترین مردم کسی است که کمک خود را از دیگران بازدارد، و خوراک خود را تنها خورد، و بنده خود را کتک زند.
و فرموده است: دستگیری ناتوان بهتر از صدقه است.
و فرموده است: حقیقت ایمان انسان کامل نمیشود مگر این که سه صفت در او وجود داشته باشد: دانش دین بیاموزد و در معیشت اندازه را نیکو نگهدارد، و بر بلاها و گرفتاریها شکیبایی کند.
و فرموده است: آن که با سخنچینی میخواهد به تو اظهار خیرخواهی کند، آنچه از بدی و سختی در پایان خواهد دید از تو برای او بس است.
و در تسلیت حسن بن سهل فرموده است: تبریک گفتن بر ثواب و پاداش آینده، از تسلیت گفتن به مصیبت حاضر بهتر است.
این بخشی از سخنان دلکش و روشنیبخش امام علیهالسلام است، که فروغ حکمت از آنها میدرخشد، و لبریز از ایمان و سرشار از نتایج سودبخش میباشد، و امام علیهالسلام به منظور تحکیم مبانی اخلاقی و تقویت اصول عالی تربیتی، و روش صحیح دینی، و همچنین در جهت برخی اهداف و ایدههای انسانی در زمینه همبستگی و مسؤولیتهای مشترک اجتماعی بیان فرموده است، همان ایدهها و نظریاتی که بر هر انسان مسلمان که میخواهد به اصول و مبادی اسلام متعهد باشد لازم است آنها را در صحنه زندگی خود به کار بندد، زیرا اینها همان اصول و تعالیمی است که توانست جامعه نادان عقبافتاده ستمپیشهای را، به جامعه متمدن پیشروی که فضیلت و محبت و برابری و دادگری زیربنای آن بود مبدل سازد.
اکنون بر ماست که این سخنان و الا و پرارج و مانند آنها را در زندگی خود وارد سازیم، و چنانچه بخواهیم رفتار فردی و اجتماعی خود را براساس معیارها و ارزشهای درست و استوار قرار دهیم، باید خود را با محتوای اخلاقی و انسانی این سخنان هماهنگ گردانیم، تا این که بتوانیم جامعهای انسانی و بافضیلت به وجود آوریم، و افراد آن را از نظر روحی آن چنان استوار و معتقد بسازیم که اثرات آن در همه سطوح زندگی او آشکار، و از اصول و مبادی فکری و اجتماعی خود کاملا برخوردار باشد که بتواند مصداق «خیر امة اخرجت للناس…» قرار گیرد.
در پایان آنچه در فصول این کتاب آورده شده به اعتقاد ما نمودار درست و روشنی از
زندگانی امام رضا علیهالسلام از نظر تاریخی و فکری است، و ما کوشیدهایم وقایع را همانگونه که مورخان و تذکرهنویسان نقل کردهاند، بیان کنیم هر چند روایات آنها در برخی موارد خالی از تناقض نیست، همچنین سعی کردهایم، در پژوهش و نقد این اخبار با کمال امانت و اخلاص از روشهای علمی پیروی کنیم، و هیچ منظوری جز دسترسی به حقایقی پیراسته از دروغ و تحریف نداشته باشیم، و در بیان موضوع و آثار و پدیدههای آن، جز به ذکر دلایل قطعی نپردازیم، همچنین بر این بودهایم که درباره زندگی فکری امام علیهالسلام با جنبههای گوناگونی که دارد، نظر ما کوتاه و گذرا باشد، و به طور فشرده، خواننده را به عطایا و آثار پرارج فکری، که آن بزرگوار در دسترس انسانیت قرار داده است آگاه گردانیم.
من هرگز نمیتوانم ادعا کنم که تمام دلائل بزرگی و عظمتی را که بر شخصیت امام علیهالسلام احاطه دارد به رشته نگارش درآوردهام، بلکه آنچه در این مجموعه گرد آمده پژوهشی است کوتاه که به مقتضای شرایط خاصی انجام گرفته، و غرض اصلی بررسی موضوع ولایتعهدی آن حضرت بوده که مأمون آن را برحسب ضرورتهای سیاسی ویژهای که موقعیت حکومت در آن زمان ایجاب و به آن بزرگوار تحمیل کرده است، لیکن عدم وجود مجموعهای مستقل مشتمل بر بررسی زندگانی آن امام بزرگوار علیهالسلام مرا وادار کرد که بحث خود را گسترش دهم و جنبههای مهمی را از شخصیت آن حضرت که شرح آن در این بررسی ضروری بود عرضه بدارم. آرزومندم این کار من تجربهای موفق برای بررسیهای بیشتر و پژوهشهای گستردهتر در این باره باشد، همچنین امیدوارم همه کوشش و توانی را که در اختیار داشتهام در راه تحقیق و تنظیم و عرضه مطالب به کار برده باشم، و از خداوند دوام یاری و توفیق را خواستارم. و او مرا بس است که او خوب نگهداری است.
بیروت 20 جمادیالأولی 1393
20 ژوئن 1973
محمدجواد فضلالله
1) کنیه نامی است که در آغاز آن «اب» یا «ام» یا «ابن» یا «بنت» باشد و در عرب برای تعظیم مخاطب به کار میرود (مترجم).