جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

برخی از احادیث جالب امام

زمان مطالعه: 21 دقیقه

برای ما مقدور نیست که همگی احادیث امام رضا علیه‏السلام را که در زمینه‏های مختلف فکری و معرفت و تاریخ به ما رسیده است در این جا گرد آوردیم، لیکن می‏توانیم برخی از آنها را که درباره اصول عقاید و فقه و تاریخ است، و در جهت اهداف مورد نظر ماست در این فصل ذکر کنیم.

در سخنان و احادیث امام رضا علیه‏السلام نکات بلند و جالب،و گنجینه‏هایی از مطالب پرارزش وجود دارد که انسان عمق اندیشه و زیبایی تفسیر و حسن بیان را بدون وجود هرگونه تکلف و ابهام در تعبیر و دشواری در توجیه احساس می‏کند. مثلا هنگامی که از امام علیه‏السلام درباره پاره‏ای از احادیث نبوی صلی الله علیه و آله که در حالت اطلاق، غبار ابهامی در آنها وجود دارد، پرسش می‏شود آن بزرگوار چنان به آسانی و روشنی مراد واقعی را تعیین و بیان می‏فرماید، که به نظر می‏آید آن حدیث مفادی جز این ندارد.

شخصی درباه مدلول قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرموده است: أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیهم اهتدیتم(1) همچنین: دعو الی أصحابی…(2) از آن حضرت پرسش کرد:

این دو حدیث از عمده‏ترین و اساسی‏ترین مدارک اهل سنت و حدیث برای توثیق و عدالت عموم صحابه به شمار می‏آید و به استناد آنها برخی اعمال صحابه را که با

عدالت منافات دارد و نتوانسته‏اند آنها را تصحیح و توجیه کنند، صحیح بشمارند، و بگویند صدور این اعمال از آنها خطای در اجتهاد بوده است، لیکن امام علیه‏السلام با کمال اخلاص و امانت تفسیر صحیح این گونه احادیث را به دست می‏دهد و به آسانی معنا و مقصود این احادیث را مشخص می‏سازد، امام علیه‏السلام در پاسخ این پرسش می‏فرماید:

این درست است اما منظور آن صحابی است که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی را تبدیل و تغییر نداده باشد، سائل عرض می‏کند شما از کجا می‏دانید که آنها چیزی را تبدیل و تغییر داده‏اند، امام علیه‏السلام می‏فرماید: از این جا که آنها روایت می‏کنند پیامبر خدا فرموده است: روز قیامت مردانی از اصحابم از حوض من رانده و دور می‏شوند همان‏گونه که شتر بیگانه را از آب دور می‏سازند، من می‏گویم پروردگارا اینها اصحاب و یاران منند، در پاسخ من گفته می‏شود: همانا نمی‏دانی اینها پس از تو چه کرده‏اند، سپس آنها در زمره اصحاب شمال گرفته می‏شوند، و من در این هنگام می‏گویم: دوری و نابودی بر آنان باد(3)

امام علیه‏السلام فرمود: آیا دریافتی که مقصود آن صحابی است که پس از پیامبر صلی الله علیه و اله چیزی را تبدیل و تغییر نداده باشد…

بخاری حدیثی را که امام علیه‏السلام بیان فرموده است با اختلاف در لفظ از طریق عبدالله بن مسعود از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرموده است:

أنا فرطکم علی الحوض و لیرفعن معی رجال منکم، ثم لیختلجن دونی، فأقول یا رب أصحابی فیقال: انک لا تدری ما أحدثوا بعدک(4)

یعنی: من پیشاپیش شما بر حوض وارد می‏شوم و مردانی از شما با من بالا می‏آیند سپس از من جدا می‏شوند، من می‏گویم پروردگارا اینها اصحاب منند، پاسخ می‏رسد: تو نمی‏دانی اینها پس از تو چه کرده‏اند.

این حدیث را بسیاری از حفاظ و محدثان اهل سنت، به صورتهای مختلف نقل کرده‏اند، که از لحاظ مفاد و مضمون با هم متحد است و از جمله احادیثی است که نزد

آنها تواتر معنوی دارد.

امام علیه‏السلام با پاسخ صریح و مستدل خود، ما را بی‏نیاز کرده است از این که برای عمل گروهی از اصحاب، که انحرافات بزرگی را تأیید کرده و بر آنها صحه نهاده‏اند به عذرهای پوچ و تکلفات ناروا دست زنیم، تا بتوانیم خطاها و اشتباهاتی را که از روی عمد و تصمیم مرتکب شده‏اند تصحیح کنیم، همان خطاهایی که حافظان و محدثان اهل سنت برای تجویز و توجیه آنها هیچ مجوزی پیدا نکرده‏اند جز این که بگویند این اصحاب در اجتهاد خطا کرده‏اند و این هم با عدالت مفروض درباره آنها منافات ندارد. زیرا برای اینها ممکن نبود که مطلقا بنا را بر عدالت صحابی بگذارند با صرف نظر از هرگونه اعمال خوب و بدی که انجام داده است.

واقعا آن صحابی که شرف مصاحبت پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله را دریافته، و امانت‏دار دین گشته، و بنای این آیین را با ایمان و کردار خود نگهبان شده، و شایستگی آن را پیدا کرده است که در رفتار نمونه و پیشرو باشد، چنان که اما علیه‏السلام می‏فرماید آن کس است که چیزی از دین را تبدیل و دگرگون نکرده باشد، اما برای آنهایی که در دین دگرگونی پدید آوردند به صرف این که به شرف مصاحبت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نائل شده‏اند نمی‏توان امتیازی که موجب برتری آنان بر دیگر مسلمانان باشد در نظر گرفت، زیرا آنها به مسؤولیت خود عمل نکردند، و امانتی را که لازم بود افرادی مانند آنها پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و انقطاع وحی، با وفاداری و اخلاص نگهداری کنند رها کردند.

حدیثی را که امام علیه‏السلام از ابن‏مسعود نقل فرموده است، و شماری از حافظان و محدثان آن را در کتابهای خود آورده‏اند در واقع به منزله تفسیری است بر حدیثی که در پیش ذکر شد، و توضیحی است از حقیقت آنچه در آن اراده شده است.

همچنین امام علیه‏السلام درباره این که باید اعمال صحابه مورد نقد و بررسی قرار گیرد تفاوتی میان آنها و دیگر مسلمانان نمی‏گذارد و مصونیت موهوم ذاتی و عدالت فرضی آنها را از میان می‏برد، و این طبق احادیث صریحی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و همه حافظان و محدثان اطلاق آن احادیث را پذیرفته و به خود اجازه نداده‏اند که در آنها قید و تفصیل قائل شوند.

امام علیه‏السلام در حدیث دیگری به موجب صریح روایت نبوی صلی الله علیه و آله اثبات می‏فرماید که

برخی از کسانی که در زمره صحابه شمرده شده‏اند صحابی نیستند و این بیان بر تلاشهای فریبکارانه‏ای که در جهت توجیه لغزشها و انحرافات این گروه از اصحاب شده خط بطلان می‏کشد.

محمد بن اسحاق طالقانی روایت کرده است که مردی در خراسان سوگند خورد که معاویه از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیست و اگر غیر از این باشد زن خود را طلاق داده است، این قضیه در زمانی بود که امام رضا علیه‏السلام در خراسان اقامت داشت، همه فقیهان فتوا دادند که با این سوگند دروغ زن او طلاق پیدا کرده است، در این باره از امام علیه‏السلام پرسش شد، آن حضرت فتوا دادند که زن این مرد مطلقه نشده است، فقیهان نامه‏ای به خدمت امام علیه‏السلام فرستادند و نوشتند: ای فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از کجا دانستی که زن آن مرد مطلقه نشده است، امام علیه‏السلام در کنار نامه آنها مرقوم داشت که من این را از روایتی که خودتان از ابی‏سعید خدری نقل می‏کنید دانسته‏ام که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه به مسلمه در حالی که گروهی بر او گرد آمده بودند فرمود: «أنتم خیر و أصحابی خیر، و لا هجرة بعد الفتح(5)» و رسول خدا صلی الله علیه ؤ اله آنها را اصحاب خود قرار نداد. فقیهان از فتوای خود برگشتند و به قول امام علیه‏السلام رجوع کردند.

امام علیه‏السلام بدین‏گونه صفت صحابی بودن را از معاویه سلب می‏فرماید، همان عنوانی که سبب شده بود شخصیت او را در هاله‏ای از قداست قرار دهند، و اعمال خلاف و انحرافات بزرگ او را که آثار و نتایج شوم آنها در ساختمان نظام حکومتی اسلام پس از او به جای ماند، نادیده انگارند و در برابر آن همه تبهکاری این عذر را بیاورند که او صحابی بوده است، و عمل صحابی را جز به صورتی که با عدالت او سازگار باشد نمی‏توان توجیه کرد، و اگر امکانی برای این توجیه و حمل اعمال او بر صحت به دست نیاورند، بگویند: مجتهد بوده، و خطا کرده است، هر چند این بخشش به او از کیسه دین باش، ما اگر این را بپذیریم که انحرافات صحابه و اعمال آنها با هرگونه انگیزه‏ها و آثار، باید به صحیحترین وجه ممکن توجیه شود، درباره معاویه و اعمال زشت و انگیزه‏های مشکوک او که به کلی از محدوده دین خارج و در جهت دشمنی با اسلام است پذیرفتنی نیست و دلیلی وجود ندارد، که کسی درصدد دفاع از او برآید و تبهکاریهای او را

مشروعیت دهد، و آنها را نتیجه خطای در اجتهاد به شمار آورد و از این راه او را به اجرای واحد مأجور بداند، زیرا فرض مصونیت ذاتی شامل کسانی مانند معاویه نمی‏شود، چه او صحابی نیست و باید مانند دیگر مسلمانان اعمال او مورد نقد و بررسی قرار گیرد و اظهار نظر درباره او بسته به نتیجه این کار است.

دلیلی را که امام علیه‏السلام درباره نفی صحابی بودن مسلمه در روز فتح مکه بیان فرموده که معاویه هم از آن جمله است، از ژرفترین و استوارترین استدلالهایی است که در این باره شده است، زیرا این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه میان اصحاب خود و دیگران مانند مسلمه تفاوت قائل شده اشاره است بر این که به کسانی که در روز فتح مکه بر اثر فشار قدرت و در نتیجه مغلوبیت وارد اسلام شده‏اند نمی‏توان عنوان صحابی داد، و اگر اینها ضعف موقعیت خود و استحکام موضع خصم را احساس و درک نمی‏کردند که چاره‏ای جز تسلیم و پذیرش اسلام ندارند رفتار آنها چیز دیگری بود.

مأمون از امام علیه‏السلام درباره این که چرا امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام به قسیم الجنة و النار یعنی قسمت‏کننده بهشت و دوزخ نامیده شده پرسش کرد.

امام علیه‏السلام در پاسخ او فرمود: آیا ندیده‏ای که پدرت از پدرانش از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفته است: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‏گفت: «حب علی ایمان بغضه کفر(6)»؟

مأمون گفت: آری.

امام علیه‏السلام فرمود بنابراین اگر تقسیم بهشت و دوزخ براساس دوستی و دشمنی با وی باشد، او قسمت‏کننده بهشت و دوزخ است.

مأمون گفت: ای ابوالحسن! خداوند مرا پس از تو زنده نگذارد، گواهی می‏دهم که تو وارث علم پیامبر خدایی صلی الله علیه و آله.

اباصلت هروی گفته است: هنگامی که امام علیه‏السلام به منزل خویش بازگشت نزد او رفتم و عرض کردم ای فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چه پاسخ نیکویی به امیرالمؤمنین دادی.

امام علیه‏السلام فرمود: ای اباصلت من به طریقه خودش با او سخن گفتم، همانا من از پدرم شنیدم که او از پدرانش از علی علیه‏السلام نقل می‏کرد که فرموده است:

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی أنت قسیم الجنة یوم القیامة، تقول للنار: هذا لی و

هذا لک(7)..».

شاید مأمون از نظر فکری نتوانسته بود بپذیرد که امیرالمؤمنین علیه‏السلام بی‏واسطه قسمت‏کننده بهشت و دوزخ باشد، چنان که اسلوب سؤال او از امام علیه السلام حکایت از همین دارد، به امام علیه‏السلام عرض می‏کند:

ای ابوالحسن! مرا آگاه کن که جدت امیرالمؤمنین، چگونه قسمت‏کننده بهشت و دوزخ است و معنای این چیست، من در این باره زیاد اندیشیده‏ام.

پاسخ امام علیه‏السلام به مأمون حقیقت واقعی بوده، و با آنچه برای اباصلت بیان فرموده مبنی بر این که تقسیم به صورت مباشر و مستقیم خواهد بود و تنها معنوی نیست، منافات ندارد. همچنان که امام علیه‏السلام در پاسخ خود به مأمون تصریح نفرموده است که این تقسیم به صورت غیر مباشر خواهد بود زیرا پاسخ آن حضرت به مأمون منحصر به بیان علت اتصاف امیرالمؤمنین علیه‏السلام به این صفت است.

در حدیث دیگری است که از امام علیه‏السلام پرسش شده که چرا امیرالمؤمنین علیه‏السلام در هنگامی که خلافت و زمامداری مردم را داشت فدک را مسترد نفرمود.

امام علیه‏السلام فرمود: برای این که ما خاندانی هستیم که چنانچه زمامدار شویم، گرفتن حقوق خود را از کسانی که به ما ستم کرده‏اند به خدا واگذار می‏کنیم، زیرا ما سرپرست مؤمنانیم، و تنها برای حفظ حقوق آنها در برابر ستمکاران حکومت را می‏پذیریم و درصدد اخذ حقوق خودمان نیستیم.

شاید امام علیه‏السلام نخواسته است هدف اصلی و منظور حقیقی حضرت زهرا علیهاالسلام را از مطالبه فدک برای پرسش‏کننده بیان کند، برای این که فدک به تنهایی و بالذات، از نظر اهل‏بیت علیهم‏السلام چیزی به حساب نمی‏آمد و اهمیتی نداشت زیرا در بذل دارایی و صرف توش و توان زندگی در راه حفظ آبروی مسلمانان و مقابله با دشمنان داخل و خارج، کسی از آنان سخاوتمندتر نیست اما مطالبه فدک برای اثبات حق ولایت اهل‏بیت علیهم‏السلام و به منزله هشداری آگاهانه برای بیدار ساختن وجدان مسلمانان بوده است، که اگر مقدر می‏بود به پیروزی برسد در نظام حکومتی اسلام دگرگونیهای بزرگ پدید آمده و چهره

فعلی تاریخ عوض شده بود، چنان که وقتی دورانی که لازم بود فدک نقش خود را در مسیر حرکت عمومی اسلام ایفا کند به سر آمد و دیگر بر این دعوا اثری مترتب نمی‏شد و انگیزه‏های مطالبه آن از میان رفته بود، روش اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز در این باره دگرگون شد و فدک چیزی جز ارزش مالی خود را نداشت، ولی داستان آن در تاریخ باقی مانده است تا رمزی بر حقوق ضایع شده اهل‏بیت علیهم‏السلام باشد. زمخشری در ربیع‏الابرار نقل می‏کند که:

هارون‏الرشید به موسی بن جعفر علیه‏السلام گفت که فدک را بگیر، امام علیه‏السلام امتناع فرمود، و چون هارون اصرار کرد فرمود من آن را با حدود خودش می‏گیرم.

هارون گفت: حدود آن چیست؟

امام علیه‏السلام فرمود: حد اول آن عدن است. رنگ چهره هارون دگرگون شد.

هارون گفت: حد دوم آن چیست؟

امام علیه‏السلام فرمود: سمرقند، رنگ چهره هارون تیره شد.

هارون گفت: حد سوم چیست؟

امام علیه‏السلام گفت: افریقا، رنگ چهره هارون سیاه شد.

هارون گفت: حد چهارم چیست؟

امام علیه‏السلام فرمود: حاشیه دریا و آنچه نزدیک بحر خزر و ارمنستان است.

هارون گفت: پس چیزی برای ما باقی نمانده است و جای خود را با جای من تغییر بده!…

امام علیه‏السلام فرمود: من تو را آگاه کردم که اگر حدود آن را بگویم آن را بازپس نمی‏دهی.

از این گفتگوی روشنگرانه‏ای که میان امام موسی بن جعفر علیه‏السلام و هارون‏الرشید واقع شد، می‏توانیم جهت اهمیت فدک و بعد وسیع آن را درک کنیم و بدانیم که فدک زمین و نخل نیست، بلکه هدفی است مذهبی و بزرگ که با مدلول و عمق دین پیوند و اهمیت مشترک دارد.

دیگری از آن حضرت پرسید، چگونه مردم امیرالمؤمنین علیه‏السلام را با این که به فضایل و سبقت او در اسلام و موقعیت او در نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آگاهی داشتند، رها کردند و به

دیگری روآوردند!…

امام علیه‏السلام فرمود: سبب این که امیرالمؤمنین علیه‏السلام را با این که فضایل او را می‏دانستند، ترک و به دیگران گراییدند جز این نبود که او بسیاری را که به دشمنی با خدا و پیامبر او صلی الله علیه و آله برخاسته بودند، و اجداد و پدران و برادران و عموها و خالوها و نزدیکان آنها بودند به قتل رسانیده بود از این رو کینه او را در دل داشتند و نمی‏خواستند بر آنها فرمانروا شود ولی از دیگران چیزی در دل نداشتند، زیرا آنان در پیش روی پیامبر خدا صلی الله علیه و اله مانند او جهاد نکرده بودند، به همین علت از او روگردان و به دیگران مایل شدند.

پاسخ امام علیه‏السلام در این باره نشان می‏دهد که در اعماق وجود مردم هنوز انحرافاتی وجود داشته است که از دوران جاهلیت سیاه مایه می‏گرفته و ریشه در آن جا داشته است، وگرنه کنار زدن علی علیه‏السلام از مسند خلافت و مسؤولیتهای حکومت با همه شایستگیها و امتیازات بزرگی که او را از دیگران جدا می‏ساخت، امری نبود که تصادف آن را به وجود آورده باشد، بلکه این رویداد نتیجه فعالیت منظمی بود که از زمانی که از شمشیر علی علیه‏السلام خود دشمنان خدا چکیدن گرفت آغاز شد و تا آن‏گاه که خانه‏ای در میان عرب نماند مگر این که شمشیر علی علیه‏السلام شیونی در آن برپا کرده باشد ادامه داشت.

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله خطر موقعیت و دشواری وضع علی علیه‏السلام را پس از درگذشت خود می‏دانست، و توجه داشت که اعراب در کمین اویند تا از جهاد سرسختانه وی در راه خدا انتقام گیرند، از این رو سخنان آن حضرت درباره علی علیه‏السلام با چنان صراحتی بود که راه هرگونه ضدیت و مخالفت را با او می‏بست، اما کینه‏ها و انتقاموجوییها مانع شد. از علی علیه‏السلام نقل شده که فرموده است: این سرآغاز بدبختی حق و عدالت است. لذا ما برای برگشت افکار عمومی از علی علیه‏السلام پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دلیلی جز آنچه امام رضا علیه‏السلام بیان فرموده است نمی‏یابیم، زیرا اگر ما بخواهیم نصوصی را که صراحت بر خلافت بی‏چون چرای علی علیه‏السلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دارد کنار بگذاریم و تنها عقل را با معیارها و موازین منطقی که دارد حاکم قرار دهیم، تا کسی را که سزاوار است جانشین پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شود تعیین کند، بی‏شک در حکم او کسی را جز علی علیه‏السلام بهره‏ای نیست، به همین جهت اگر کینه‏توزی و انتقامجویی سبب کنار زدن علی علیه‏السلام از خلافت نباشد هر منصفی در پاسخ پرسش از علت این رویداد درمی‏ماند.

دیگری از امام رضا علیه‏السلام می‏پرسد: ای فرزند پیامبر خدا مرا آگا گردان چرا علی بن ابی‏طالب پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیست و پنج سال با دشمنانش نجنگید ولی در دوران حکومتش با آنها به نبرد برخاست.

امام علیه‏السلام فرمود: او به پیامبر خدا صلی الله علیه و اله اقتدا کرد که پس از بعثت در مدت سیزده سال اقامت خود در مکه و پس از هجرت به مدینه تا مدت نوزده ماه، با مشرکان جهاد نکرد، و این به سبب کمی یار و یاور بود، همین‏گونه علی علیه‏السلام نیز به علت کمی یاران از مبارزه با دشمنانش خودداری فرمود. لذا همان طور که به رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علت رها کردن جهاد در سیزده سال اقامت خود در مکه و نوزده ماه آغاز هجرت، خللی وارد نمی‏شود، به امامت علی علیه‏السلام نیز به سبب ترک مبارزه با دشمنانش زیانی وارد نیست، زیرا علت خودداری آنها از جهاد یک چیز بوده است.

آنچه امام علیه‏السلام در این باره فرموده است پاسخ مناسبی است به کسانی که گفته‏اند روش مسالمت‏آمیز علی علیه‏السلام در برابر دشمنانش در طول بیست و پنج سال، دلیل است بر این که آن حضرت شرعیت حکومت خلفا را پذیرفته، و یا این که از حق خود در قبال آنها صرف‏نظر کرده است.

نکات جالب حدیث مذکور این است که امام علیه‏السلام موقعیت علی علیه‏السلام را در برابر دشمنانش پیش از زمامداری، با موقعیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیش از هجرت و مدتی پس از آن، همانند کرده، و سبب خودداری آنانرا از جهاد در هر دو مورد کمی یار و یاور بیان فرموده است، در این صورت چنانچه خودداری امام از جهاد در راه به دست آوردن حق خود موجب بطلان امامت او باشد لازم می‏آید که امتناع پیامبر صلی الله علیه و اله از جهاد در مدتی که ذکر شد باعث بطلان رسالت او شود و چون این تالی درست نیست مقدم باطل است، علاوه بر این استدال مذکور درباره امامت دیگر ائمه اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز جاری و صادق می‏باشد.

دیگر از احادیث امام رضا علیه‏السلام روایتی است که ابراهیم بن محمد همدانی نقل کرده و گفته است:

به ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام عرض کردم: به چه سبب خداوند فرعون را که به او ایمان آورده و به یگانگی او اعتراف کرده بود غرق کرد؟

امام علیه‏السلام فرمود: به سبب این که فرعون زمانی که عذاب الهی را مشاهده کرد ایمان آورد، ایمان در هنگامی که عذاب خدا فرامی‏رسد پذیرفته نیست، و این حکم خداست که در گذشته و حال جاری است، چنان که در قرآن فرموده است: فلما رأواع بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین، فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا(8) همچنین فرموده است: یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیرا(9)

فرعون این چنین بود هنگامی که خود را دستخوش غرق و نابودی دید گفت آمنت أن لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل و أنا من المسلمین(10) از این رو به او گفته شد: آلآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین، فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة(11)

این حدیث برای کسی که بخواهد پند و عبرت گیرد عبرت و موعظه است، زیرا ایمان به خدا و بازگشت به او در هنگامی که درهای نجات بر روی انسان بسته شده و نومیدی بر دل او سایه افکنده ایمان نیست، بلکه ایمان اعتقاد به خدا و تسلیم در برابر اراده او در هر دو حالت امید و نومیدی است.

دیگر از احادیث امام رضا علیه‏السلام این است که فرمود: هر کس مسلمان بینوایی را دیدار کند، و به او جز به گونه‏ای که به توانگران سلام می‏کند، او را سلام گوید، در روز رستاخیز خداوندرا در حالی که بر او خشمگین است دیدار خواهد کرد.

امام علیه‏السلام در این حدیث مفهوم جالبی از اخلاق اصیل اسلامی که هر مسلمانی باید آن

را در رفتار خود با برادر مسلمانش رعایت کند به دست می‏دهد، و به راستی اسلام از لحاظ نظام اخلاق فردی رفتاری که آحاد مردم باید به یکدیگر داشته باشند بی‏مانند و ممتاز است، زیرا در این نظام، مالدار به سبب مالش بر نادر و بی‏چیز برتری و امتیاز ندارد و همه مسلمانان در سایه اسلام برابر و یکسانند.

دیگر از احادیث امام رضا علیه‏السلام روایتی است که نقل شده ابن‏سکیت از آن حضرت پرسید:

برای چه خداوند موسی بن عمران را معجزه عصا و ید بیضا و ابزار مبارزه با سحر برانگیخت، و عیسی را با طب و محمد صلی الله علیه و آله را با معجزه بیان، مبعوث فرمود؟

امام علیه‏السلام فرمود: برای این که خداوند متعال هنگامی که موسی را به پیامبری برانگیخت، در میان مردم او سحر رواج و بر هر دانش دیگر غلبه داشت، و موسی علیه‏السلام از جانب خداوند برای آنها چیزی آورد که مردم مانند آن را ندیده و با دانش خود نمی‏توانستند با آن مقابله کنند و با این معجزه، سحر آنها را باطل و حجت را بر آنان تمام کرد، و خداوند تبارک و تعالی عیسی را در زمانی به پیامبری فرستاد که بیماریها شیوع داشت و مردم نیازمند پزشکی و درمان بودند و او از طرف پروردگار چیزی برای آنها آورد که نزد آنها بی‏سابقه بود، زیرا مردگان را زنده و کوران مادرزاد و پیسها را به فرمان خداوند بهبود می‏داد و بدین‏گونه حجت را بر آنها تمام می‏فرمود، اما محمد صلی الله علیه و آله را خداوند متعال هنگامی به پیامبری مبعوث داشت که بر مردم زمان او سخن و سخنوری غلبه داشت (و گمان می‏کنم فرمود:… و شعر) از این رو خداوند متعال با نزول قرآن و مواعظ و احکام آن برهان آنها را باطل ساخت.

ابن‏سکیت عرض کرد: به خدا سوگند من مانند تو را هرگز تا به امروز ندیده‏ام، بیان فرمایید امروز چه چیزی بر مردم حجت قرار داده شده است؟

امام علیه‏السلام فرمود: عقل حجت و راهنماست، به وسیله آن کسی را که به صدق از خدا سخن می‏گوید می‏شناسی و در نتیجه تصدیق او می‏کنی، همچنین به سبب عقل کسی را که بر خدا دروغ می‏بندد تشخیص می‏دهی و به تکذیب او می‏پردازی.

ابن‏سکیت عرض کرد: به خدا سوگند پاسخ درست همین است.

اما معجزه عبارت است از عملی غیر عادی که انسان معمولی برحسب توانایی و کارایی محدودی که دارد از انجام دادن آن ناتوان است، و تفاوت میان سحر و معجزه این است که سحر عملی واقعی و غیر عادی نیست بلکه تردستی و چالاکی در کار است که شخص با مشاهده آن خیال می‏کند حقیقت چیزی دگرگون شده و یا صورت آن از بین رفته و به شکل دیگری درآمده است و این خیال برانگیزی بیشتر به سبب این است که بیننده را تحت تأثیراتی پنهانی قرار می‏دهند که در نتیجه رنگ یا صورت معینی از نظر او پوشیده می‏ماند، و گفتار خداوند متعال در داستان موسی و ساحران بر همین معنا دلالت دارد که می‏فرماید: فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم أنها تسعی(12) بنابراین سحر در حقیقت چیزی جز خیال برانگیزی و فریبکاری و شعبده‏بازی نیست، لیکن معجزه پدیده‏ای است حقیقی و واقعی که به منظور اثبات صدق نبوت، و اتمام حجت بر مردم، اقامه می‏شود، و این از جانب خداوند است و با سحر تفاوت دارد، و به هیچ روی ناشی از تأثیر در نفوس یا پیچیدگی اعمال و چالاکی حرکات نیست، بلکه نموداری است از توسعه نیروی تصرف و تأثیر انسان در اشیا که به قدرت پروردگار به وقوع می‏پیوندد، چنان که خداوند متعال در شرح داستان عیسی علیه‏السلام فرموده است و رسولا الی بنی‏اسرائیل أنی قد جئتکم بآیة من ربکم أنی أخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابری الأکمه و الأبرص و أحیی الموتی بأذن الله.(13) و نیز فرموده است «و ما کان لرسول ان یأتی بأیة الا باذن الله لکل اجل کتاب»(14) همچنین فرموده است «و ما کان لنا ان نأتیکم بسلطان الا باذن الله»(15)

بنابراین معجزه نشانه و آیتی است از آیات الهی که به دست پیامبران جاری می‏شود،

تا حجت بر مردم تمام شود و از تکذیب، بازایستند و به آنان ایمان آورند.

برای هر یک از پیامبران معجزه‏ای خاص است که ضمن این که با معجزات پیامبران دیگر تفاوت دارد، با حالت پدیده‏ای که بر اوضاع زمان او حاکم است، متناسب می‏باشد، تا این که معجزه اثرات خود را در مردم هر دوره تحقق بخشد چنان که مفاد حدیث امام علیه‏السلام نیز همین است.

بنابراین معجزات پیامبران، همان‏گونه که مفاد آیات و روایات دلالت دارد، ناشی از تأثیرات نیروی عادی بشری نیست، بلکه نتیجه قدرتی است شگرف و برتر از توان انسان که خداوند به مقتضای ضرورت دعوت، و اقامه حجت بر خلق پیامبران خود را بدان مخصوص داشته است. اما معجزاتی که در مقام اثبات امامت ائمه هدا علیهم‏السلام و استدلال بر اولویت آنان برای منصب خلافت نقل شده است، نسبت به آنان شگفتی ندارد، زیرا خداوند آنها را برای جانشینی خود در روی زمین برگزیده، و بر ودایع رسالت،و خلافت پیامبرش صلی الله علیه و آله امین دانسته است، ولی آنچه لازم است در این باره مورد بحث قرار گیرد، اثبات صدور بسیاری از این معجزه‏هاست که باید برای آنها دلایل قابل قبولی آورده شود. با این حال ائمه علیهم‏السلام برای اثبات صحت امامت خود بیش از ویژگیهایی که از نظر علوم و معارف و اخلاق بدان ممتاز بوده‏اند، نیازی به معجزه دیگری ندارد زیرا همین ویژگیها در حقیقت معجزه بوده و برای اثبات حقانیت آنها کافی است.

گفته شد که معجزه عبارت است از عملی غیر عادی و برتر از توان بشری که ضمن ویژگی خود با پدیده‏ای که بر اوضاع اجتماعی هر دوره‏ای حاکم است متناسب می‏باشد، پدیده‏ای که در دوران ائمه علیهم‏السلام در سطح اجتماع ظهور و غلبه داشت، علم و دانش بود، از این رو ضروری بود معجزه‏ای که امامت آنان را اثبات کند، دانشی اعجازآمیز و حیرت‏انگیز باشد تا به وسیله آن در همه سطوح بر مردم زمان خود برتری و رهبری داشته باشند، از امام رضا علیه‏السلام درباره نشانه‏ای که امام در زمان خودش بدان شناخته می‏شود، و می‏تواند دلیل و حجت بر امامت او باشد، پرسش شده است امام علیه‏السلام در پاسخ او فرموده است: دانش و استجابت دعا….

آن حضرت درباره ی نشانه های امام می فرماید:

دلایل امامت دو صفت است، دانش و استجابت دعا، و آنچه امام درباره حوادث

آینده آگاهی می‏دهد بنابر میثاقی که جبرئیل از جانب خداوند رازدان با پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله داشته و از آن حضرت به امام از طریق پدرانش به ارث رسیده است.

بیان امام علیه‏السلام در این مورد نمایانگر این است که باید معجزه با پدیده‏ای که بر اوضاع جامعه حاکم است متناسب باشد تا حجت بر مردم تمام شود، چنان که دو نشانه‏ای را که برای شناخت امام ذکر می‏فرماید در شخص آن حضرت و دیگر امامان علیهم‏السلام به حد وفور موجود می‏دانیم، و آنها را بر صحت امامت آنان معجزه‏هایی کافی می‏شناسیم، و خود را نیازمند نمی‏بینیم که برای اثبات امامت آنها به معجزات دیگری استدلال جوییم که شاید برای اثبات بسیاری از آنها راهی وجود نداشته باشد. همچنین این سخن رد صریحی است بر این تهمت که ائمه علیهم‏السلام ادعای علم غیب دارند، برای این که از مغیبات و رویدادهای آینده خبر می‏دهند، بلکه به مقتضای این بیان همه اینها علومی اکتسابی بوده و آنها را به فرمان الهی از جد خود پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به ارث برده و به آنها اختصاص یافته‏اند، تا برتری آنان بر مردم آشکار شود و با این ویژگیها از دیگران ممتاز باشند.

از احادیث امام رضا علیه‏السلام درباره امام مهدی عجل الله تعالی فرجه روایتی است که حسین بن خالد نقل کرده و گفته است که به امام رضا علیه‏السلام عرض کردم: قربانت شوم عبدالله بن بکیر حدیثی از عبید بن زراره نقل می‏کند، امام علیه‏السلام فرمود: آن حدیث چیست؟ عرض کردم: عبید بن زراره روایت کرده است که در سالی که ابراهیم بن عبدالله بن حسن خروج کرد، اباعبدالله علیه‏السلام را دیدار و به او گفته است: فدایت شوم، این مرد سخنهایی به هم راست کرد و مردم هم به سوی او شتافتند، شما چه فرمان می‏دهید؟ امام ابوعبدالله علیه‏السلام فرمود: از نافرمانی خداوند بپرهیزید، و مادام که زمین و آسمان در آرامش است شما هم آرام باشید. راوی می‏گوید: عبدالله بن بکیر می‏گفت: اگر عبیدبن زراره در نقل خود صادق باشد لازم می‏آید که دیگر خروج و قیام قائمی نباشد.

امام ابوالحسن الرضا علیه‏السلام فرمود: حدیث به همان‏گونه که عبید روایت کرده صحیح می‏باشد، ولی تأویل عبدالله بن بکیر نادرست است، زیرا مقصود اباعبدالله علیه‏السلام در این که فرموده مادام که آسمان آرام است یعنی تا صحیحه آسمانی به نام امام قائم علیه‏السلام شنیده نشده و منظور از آرامی زمین تا فرارسیدن خسف و فرورفتن سپاهیان (سفیانی) در درون آن

است که (این دو نشانه‏های ظهور امام مهدی علیه‏السلام است).

شاید این حدیث از جمله احادیث متشابهی به شمار آید که پیش از این در روایتی از امام رضا علیه‏السلام از آنها سخن رفته است و بر عبدالله بن بکیر بود که درباره امام مهدی علیه‏السلام به روایات غیر متشابه و صریح اهل‏بیت علیهم‏السلام مراجعه کند، تا دچار این‏گونه اشکالات و اشتباهات بزرگ نشود.

از احادیث امام رضا علیه‏السلام در باب فقه و احکام روایتی است که عبدالله بن طاووس نقل کرده و گفته است:

به ابی‏الحسن الرضا علیه‏السلام عرض کردم: من پسر برادری دارم که همسرش دختر من است، این مرد شراب می‏نوشد، و صیغه طلاق دخترم را تکرار می‏کند.

امام علیه‏السلام فرمود: اگر از برادران شیعی توست باکی نیست، و اگر از غیر آنهاست دخترت را از او رها کن، زیرا او قصد جدایی کرده و دخترت را طلاق داده است.

عرض کردم: فدایت شوم، آیا این حدیث از ابی‏عبدالله علیه‏السلام نیست که فرموده است: بپرهیزید از این که زنان را یک جا و در یک مجلس سه‏طلاقه کنید، زیرا آنان همچنان شوهردار باقی می‏مانند.

فرمود: این در مورد برادران شیعی شماست، و شامل غیر آنها نیست، زیرا هر کس دین قومی را بپذیرد، احکام آن دین بر او لازم و جاری می‏شود.

فقیهان با تمسک به این روایت و امثال آن، تمامی اعمالی را که پیروان مذاهب دیگر در زمینه تکالیف و همچنین امور فردی طبق مذهب خود انجام می‏دهند صحیح دانسته‏اند بجز زکات را که بنابر مذهب اهل‏بیت علیهم‏السلام مطابق نصوص خاصی که رسیده و این عموم را تخصیص داده، چنانچه زکات اخراج شده به مصرف غیر شیعی مذهبان رسیده باید دوباره اخراج شود و به مصرف مستحقان مؤمن به این مذهب برسد.

اما در مورد طلاق که در این جا مورد بحث است، مذهب اهل‏بیت علیهم‏السلام این است که سه‏طلاقه کردن زن در یک مجلس به این نحو که بگوید: «هی طالق ثلاثا» بدون این که میان اینها دوبار رجوع وجود پیدا کند، طلاق بائن شمرده نمی‏شود، بلکه در صورت وجود بقیه شرایط طلاق، مانند حضور دو نفر عادل و عدم اجبار، و این که زن از حیض پاک

باشد و در این دوره از پاکی، شوهر با او نزدیکی نکرده باشد و وجود دیگر شرایطی که در طلاق معتبر است، بنابر مشهور دو طلاق(16) محسوب می‏شود، و برخی فتوا به بطلان داده‏اند چنان که ظاهر حدیث دلالت بر همین دارد، و اگر طلاق دهنده بگوید «هی طالق» و آن را سه بار تکرار کند، بنابر مذهب امامیه یک طلاق شمرده می‏شود، و تکرار این جمله بلااشکال باطل است. لیکن دیگر مذاهب اسلامی به هر دو صورتی که ذکر شد طلاق را محقق و بائن می‏دانند، و رجوع مرد را به زن تنها پس از آن که به نکاح مرد دیگری (محلل) درآید، جایز می‏شمارند.

دیگر از احادیثی که از امام علیه‏السلام نقل شده این است که فرموده است: خداوند متعال به سه چیز فرمان داده و آنها را به سه چیز مشروط ساخته است، دستور فرموده نماز گزارده و زکات داده شود، هر کس نماز گزارد و زکات ندهد نماز او پذیرفته نیست دیگر دستور داده است که از او پدر و مادر شکرگزاری شود. هر کس شکر پدر و مادر را به جای نیاورد خدا را سپاس نگفته است، و نیز به پرهیزگاری و صله‏رحم فرمان داده است، هر کس پیوند رحم نکند از نافرمانی خداوند متعال پرهیز نکرده است.

دیگر از احادیث امام علیه‏السلام این است که فرموده است: مؤمن تا سه صفت در او نباشد مؤمن نیست، یک صفت از پروردگار، و دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سومی از امام علیه‏السلام، اما صفتی که از اوصاف پروردگار می‏باشد رازداری یا کتمان سر است چنان که فرموده است: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا الا من ارتضی من رسول(17) اما صفت پیامبر صلی الله علیه و اله مدارا و سازگاری با مردم است، زیرا خداوند عزوجل پیامبرش را به مدارا با مردم دستور داده و فرموده است: خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین(18) و اما صفت امام علیه‏السلام

عبارت از شکیبایی در سختی و رنجوری است، چنان که خداوند عزوجل فرموده است و الصابرین فی البأساء و الضراء(19)

از احادیث دیگر امام علیه‏السلام روایت یاسر خادم است که گفته است: شنیدم ابوالحسن الرضا علیه‏السلام می‏فرمود: این آدمی در سه جا وحشتناکترین حالتها را دارد: هنگامی که زاییده می‏شود و از شکم مادر بیرون می‏آید و دنیا را می‏بیند، دیگر زمانی که می‏میرد و آخرت و اهل آن را دیدار می‏کند، و نیز هنگامی که از گور برانگیخته می‏شود، و اوضاعی را می‏بیند که هرگز در دنیا ندیده است.

ابوالحسن محمد بن ابی‏عباده حدیث ظریفی از امام علیه‏السلام نقل کرده و گفته است: روزی شنیدم امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: یا غلام آتنی الغداء (ای جان خوراک چاشت مرا بیاور) من درست متوجه نشدم، امام علیه‏السلام عدم توجه مرا دریافت و این آیه را قراءت فرمود: قال لفتاه آتنا غداءنا(20)

من عرض کردم: فرمان‏دهنده بهترین و دانشمندترین مردم است.

گویا محمد بن ابی‏عباده تصور کرد، که اتیان در آتنی به معنای «آمدن» است که در این صورت باید به با متعدی شود تا چنین معنایی داشته باشد مانند آنچه خداوند در قرآن فرموده است فأتوا بسورة لیکن در قول امام علیه‏السلام و در آیه‏ای که قراءت فرموده به معنای «دادن» است که خود بدون حرف جر متعدی است.

در پایان یادآوری می‏شود که آنچه در این جا آورده شده، بخش اندکی از احادیث جالب و ارزنده امام علیه‏اسلام است که امیدواریم موفق شویم این سخنهای گرانبها و پرسود را در تمامی شؤون زندگی راهنما و سرمشق خویش قرار دهیم.


1) یاران من مانند ستارگانند از هر کدام پیروی کنید هدایت یافته‏اید.

2) یارانم را به من واگذارید.

3) لیذادن برجال من أصحابی یوم القیامة عن حوضی کما تذاد غرایب الابل عن الماء فأقول: یا ربی أصحابی أصحابی، فیقال لی: انک لا تدری ما أحدثوا بعدک، فیؤخذ بهم ذات الشمال فأقول «بعدا لهم و سحقا».

4) بخاری ج 8 ص 119، الامیریه.

5) شما خوبید و اصحاب من هم خوبند و پس از فتح مکه هجرتی نیست.

6) دوستی علی علیه‏السلام ایمان و دشمنی او کفر است.

7) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی تو در روز رستاخیز قسمت‏کننده بهشتی، به دوزخ می‏گویی این (شخص) از آن من، و این (شخص) از آن تو.

8) مؤمن – غافر /86 – 85 یعنی: آن گاه که عذاب ما را دیدند گفتند ما به خداوند یکتا ایمان آوردیم، و به آنچه شریک خدا گرفتیم کافر شدیم، اما ایمان آنها پس از دیدن عذاب ما به آنها سودی نبخشید.

9) انعام /158 یعنی: روزی که برخی نشانه‏های عذاب پروردگارت فرارسد، در آن روز هیچ کس را ایمان سود نبخشد اگر پیش از این ایمان نیاورده و در ایمان خود کسب خیر و سعادت نکرده باشد.

10) یونس /90 یعنی: اینک من ایمان آوردم که هیچ خدایی جز آن که بنی‏اسرائیل بدو ایمان آوردند وجود ندارد و من هم تسلیم فرمان او هستم.

11) یونس /91 یعنی: (به او خطاب شد) حالا؟! دیر است تو پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی امروز پیکر بی‏جان تو را می‏رهانیم تا برای آیندگان عبرتی باشی.

12) طه /66 یعنی: ناگهان ریسمانها و چوبدستیهای آنان به سبب سحرشان پنداشته می‏شد که می‏دوند.

13) آل‏عمران /49 یعنی: (و او را به عنوان) پیامبر به سوی بنی‏اسرائیل فرستادیم (که بآنها بگوید) من نشانه‏ای از پروردگارتان برایتان آورده‏ام، من از گل چیزی همچون پرنده می‏سازم سپس در آن می‏دمم که به فرمان خدا پرنده‏ای می‏شود، و هم به فرمان خدا کور مادرزاد و پیس را بهبود می‏بخشم و مردگان را زنده می‏کنم.

14) الرعد /38 یعنی: و هیچ پیامبری نمی‏توانست معجزه‏ای بیاورد مگر به فرمان خدا و هر زمانی را کتابی مقرر است.

15) ابراهیم /11 یعنی: و ما هرگز نمی‏توانیم معجزه‏ای جز به فرمان خدا برای شما بیاوریم.

16) این گفته درست به نظر نمی‏آید و قول مشهور در مذهب امامیه برگشت به یک طلاق است، احتمال دارد کلمه تطلیقتین (دو طلاق) که در متن است در اصل تطلیقة که به معنی یک طلاق است بوده و در چاپ این اشتباه واقع شده است. (مترجم).

17) الجن /26 یعنی: او دانای به غیب است، و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی‏کند مگر برگزیدگان از پیامبرانش را.

18) اعراف /199 یعنی: راه بخشش و گذشت پیش‏گیر و به نیکوکاری فرمان ده و از نادانان روی بگردان.

19) بقره /177 یعنی: و شکیبایان در سختیها و رنجوریها.

20) کهف /63 یعنی: (موسی) به یار همسفرش گفت خوراک چاشت ما را بیاور.