پاسخهای امام علیهالسلام درباره علل احکام، همواره با نوع حکم هماهنگ و متناسب است چنان که گاهی که در وضع حکم جهت اجتماعی بیش از جهات دیگر ملحوظ شده،حکم در همین جهت تعلیل شده است و اگر جنبه روحی یا طبیعی یا بهداشتی بیش از جنبههای دیگر در نظر گرفته شده، همین جنبه علت وضع حکم بیان شده است و بالاخره همه عللی که ذکر شده به مقتضای چیزی است که طبیعت حکم بدان اشاره دارد. مثلا هنگامی که امام علیهالسلام علت حرمت زنا را بیان میکند میفرماید:
…. و زنا برای فسادی که در آن میباشد حرام شده است از قبیل کشتن نفوس، از میان رفتن نسبها، ترک تربیت کودکان، تباهی مواریث و مفاسد دیگر…
امام علیهالسلام در این بیان انگیزههای اجتماعی حکم تحریم زنا را ذکر فرموده است، زیرا در تشریع این حکم، جهت مذکور بیش از جهات دیگر ملحوظ شده است.
امام علیهالسلام حرمت ربا را نیز از نظر جنبه اجتماعی این چنین تعلیل میفرماید:
علت تحریم ربا… از میان رفتن نیکی و احسان، تباهی اموال، برانگیخته شدن حرص سودجویی در مردم، و ترک دادن وام، و اهمال واجبات و رها کردن کارهای نیک است. همچنین به سبب فساد و ستمی است که در این کار میباشد.
در مورد علل تحریم گوشت خوک و خرگوش و مردار و سپرز امام علیهالسلام چنین بیان میفرماید:
اما خوک زیرا آن زشت و ممسوخ است، و خداوند آن را برای آفریدگان وسیله پند و عبرت و نیز دلیل و هشداری قرار داده بر مسخ کردن برخی از مخلوقات خود، همچنین به علت این که غذای خوک از پلیدترین چیزهاست و علل بسیار دیگر.
در مورد خرگوش به جهت این که او همچون گربه است و مانند آن و درندگان بیابان دارای چنگال میباشد ازاین رو در حکم آنهاست، به اضافه پلیدی ذاتی آن و همچنین بودن خونی در آن مانند خونی که در زنان است زیرا آن از ممسوخات است.
اما مردار زیرا موجب تباهی بدن و پدید آمدن بیماری است و همچنین به سبب این است که خداوند خواسته است بردن نامش را در هنگام ذبح، مایه حلیت وتمیزی میان حلال و حرام قرار دهد.
راجع به طحال یا سپرز حرمت آن به سبب خونی است که در آن است، و علت حرمت آن و خون و مردار یکی است و مانند آنها موجب فساد و تباهی است.
این تعلیلها همه جنبه بهداشتی علل تحریم را بیان میکند،زیرا مصلحت و حکمت تشریع این احکام حفظ سلامت انسان از آسیب امراض و جلوگیری از بروز عوامل آن است.
در بیان علت وجوب حج میفرماید:
حج برای ورود بر خدا، و درخواست فزونی بخششهای او، و بیرون رفتن از گناهانی که کسب کرده، و توبهی از گذشته، و از سر گرفتن اعمال است، و همچنین برای اخراج اموال، و به کارگیری بدنها، و جلوگیری از شهوتها و لذتها، و تقرب جستن به خداوند عزوجل است، و نیز برای تسلیم و فروتنی و اظهار ذلت و زبونی در برابر اوست و هم برای این که در گرما و سرما و در ایمنی و ترس، پیوسته به سوی این مقصد روان باشند، و نیز برای سودهای بسیاری است که حج برای همگی مردم دارد، همچنین برای امیدوار بودن به پاداش خداوند و بیم داشتن از کیفر اوست.
علتی که برای وجوب حج در این جا ذکر شده همان عامل روحی است که دین آن را القا میکند، زیرا انسان در زندگی خود به لحظاتی نیاز دارد که بتواند در آن خود را از توجه به مادیات جدا کند، تا بتواند با روحی پاکیزه و مجرد از شوایب مادی به ندای ایمانی که در عمق وجود اوست لبیک گفته، به خدای خویش تقرب جوید، و چون باید این ندای ایمان در ژرفای وجود انسان نیرومند و استوار باقی بماند، حج به صورت واجبی قطعی تشریع شده که باید انسان هنگامی که طبق شرایط شرعی توان و استطاعت آن را مییابد، نسبت به ادای آن اقدام کند، برای این که انسان هنگامی که آرزوها
و خواستهای خود را برآورده میبیند در نفس خویش نسبت به دیگران احساس برتری میکند و به سبب دستاوردهای زودگذر مادی، خود را از سایرین عزیزتر و ارجمندتر میانگارد، در این هنگام ناگزیر باید خویش را به جایی عرضه و تسلیم کند، که او را از این غش و ناخالصی که سرتاسر وجود او را فراگرفته بیرون آورد، و حالت صحیح و اصیل روحی را به او بازگرداند، این است علت وجوب حج، زیرا این همان جایی است که انسان خواری وناچیزی خود را در برابر خدا احساس میکند، و درمییابد که چون در پیشگاه خداوند متعال امتیازات و تفاوتهای مادی از میان میرود، همه با یکدیگر برابر و یکسانند.
درباره آنچه مربوط به پیوند زناشویی است، امام علیهالسلام برخی از احکام آن راچنین توجیه میفرماید:
علت این که مرد میتواند تا چهار زن را به عقد ازدواج خود درآورد، و برای زن ازدواج با بیش از یک مرد حرام میباشد این است که مرد اگر هر چهار زن را به زوجیت بگیرد، فرزندی که از آنها پدید میآید منسوب به اوست و تردیدی در آن نمیباشد ولی اگر زن دو شوی یا بیشتر اختیار کند فرزندی که از او به وجود میآید شناخته نیست که از کدام شوی میباشد، زیرا همه در نکاح او شرکت دارند، و این موجب تباهی نسبها و مواریث و هویتهاست.
اما علت این که طلاق سهبار صورت میگیرد، برای دادن مهلت و فرصتی است که میان این دفعات وجود دارد، تا رغبت زن و شوهر برانگیخته شود، و آتش خشم آنها چنانچه بدین علت بوده فرونشیند، و هم برای این است که زنان را بیم و تنبیهی باشد که شوهران را نافرمانی نکنند.
و این که زن از نهبار طلاق برای همیشه بر همسرش حرام میشود کیفری است بر این که مرد طلاق را بازیچه نگیرد، و زن را ضعیف و ناتوان نشمارد، و در کارهای خود بینا و هشیار باشد و پند گیرد، و بالاخره برای این است که این زوج پس از نهبار طلاق دیگر از گردهمایی و زناشویی به کلی نومید شوند.
و علت این که جایز نیست زن مطلقه مادام که در عده شوهر خویش است به همسری مرد دیگری درآید، این است که خداوند تبارک و تعالی طلاق را برای دو نوبت اجازه
داده و فرموده است الطلاق مرتان فامساک بمعروف أو تسریح باحسان(1) و مراد از تسریح به احسان طلاق سوم است که مرد با انجام دادن آن مرتکب عملی میشود که خدا آن را مکروه و ناخوش داشته، و موجب این است که پس از آن خداوند آن را به او حرام گرداند و تا هنگامی که زن به ازدواج دیگری درنیاید وپس از آن از او طلاق نگیرد،نکاح او برایش جایز نباشد و نیز برای این است که طلاق را سبک و ناچیز نشمارند و آن را وسیلهای برای زیان رسانیدن به زنان قرار ندهند.
اینگونه توجیهات که علت و حکمت برخی احکام را که بویژه درباره روابط زناشویی است روشن میکند، نمایانگر نهایت اهتمام و توجهی است که اسلام درباره تنظیم و حفظ سلامت این روابط دارد، و میکوشد آن را براساس فضیلتهای انسانی و بر پایه حفظ حقوق هر دو طرف ازدواج قرار دهد.
درباره تقسیم ثروت از طریق میراث میان مرد و زن، و دو برابر بودن حق مرد نسبت به زن، امام علیهالسلام حکمت آن را چنین بیان میفرماید:
علت این که از میراث به زن نیم آنچه به مرد میرسد داده میشود، این است که زن و مرد هنگامی که ازدواج میکنند زن گیرنده و شوهر دهنده است، از این رو به مردان این زیادتی داده شده است.
و علت دیگر این که بهره مرد از میراث، دو برابر زن قرار داده شده این است که زن عائله مرد است و اگر نیازمند شود بر مرد است که نیاز او را برآورد، همچنان که نفقه او بر مرد واجب است، در حالی که نفقه مرد برعهده زن نیست و در صورت نیاز هزینه او را زن تأمین نمیکند، از این رو خداوند متعال بهره مرد را افزون ساخته و در این باره فرموده است: الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من أموالهم(2)
امام علیهالسلام با ذکر این دو علت، رعایت اصل توازن وعدالت را در اسلام از نظر توزیع ثروت و آنچه مربوط به ارث میباشد بیان میفرماید و روشن میسازد که چون بار مسؤولیت نفقه برعهده مرد گذاشته شده و زن از آن معاف است ناگزیر باید به مرد چیزی
داده شود که این بیعدالتی را جبران کند، وگرنه چنانچه بهره این دو از میراث، برابر مقرر میشد این قرار درباره مرد ظالمانه و مخالف باروح عدالتخواهی اسلام بود، با توضیح این مطلب، دقت و باریکبینی اسلام برای تأمین عدالت از نظر قانونگذاری و تشریع احکام کاملا آشکار و معلوم میشود که کسانی که برای برقراری برابری زن و مرد در ارث، تبلیغ میکنند تا چه اندازه اندیشه آنها سطحی و بیپایه است و واقعا اینگونه تبلیغات را که بر هیچ اساس علمی متکی نیست، جز ژاژخایی چیز دیگر نمیتوان گفت.
آری اسلام اگر مرد را در ارث برتری داده، و سهم او را دو برابر زن مقرر داشته است، به زن نیز این بخشش را کرده، که نفقه و هزینه او را بر دوش مرد نهاده و در برابر کامی که از یکدیگر میگیرند پرداخت مهریه را بر مرد واجب ساخته است، بیآن که تکلیف در این باره برعهده زن قرار داده باشد، به این ترتیب چه ستم و اجحافی در این قانون الاهی وجود دارد؟
درباره این که میزان مهریه برابر سنت پانصد درهم است در روایتی امام علیهالسلام میفرماید:
خداوند عزوجل برخود واجب ساخته است که هر مؤمنی صدبار الله اکبر و صدبار سبحان الله و صدبار الحمد لله و صدبار لا اله الا الله و صدبار صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید و بر زبان آورد: أللهم زوجنی من الحور العین خداوند حوریهای به او تزویج میفرماید از این رو سنت است که مهریه زنان پانصد درهم باشد، و هر مؤمنی از برادر ایمانی خود زنی را با صداق پانصد درهم خواستگاری کند و او نپذیرد با او بدرفتاری و نامهربانی کرده، و سزاوار است خداوند او را از همسری حوریه محروم فرماید، و این توجیه زیبایی از میزان مهر برحسب سنت است، همان چیزی که حل مشکل ازدواج برای نیازمندان بسته به آن است، همان تنگدستانی که چون نمیتوانند بار مهریههای سنگین را تحمل کنند غالبا در زندگی عاطل و ناکام میمانند و از این حیث مورد ستم قرار میگیرند، این حدیث حدود مطلوب مهریه را با ایمان که مهمترین عنصر در وجود آدمی، و رعایت آن در اینگونه مسائل ضروری است، پیوند داده است.
همچنین این حدیث عمل زشت کسی را که از او زنی با صداق پانصد درهم خواستگاری میشود و نمیپذیرد به عقوق تعبیر کرده، که عبارت از حقیر شمردن مؤمن
و ترک مهربانی و خوشرفتاری با اوست، و مؤمن باید در رفتار و کردار خویش با برادر مؤمن خود از اینگونه صفات دوری جوید، زیرا خداوند قدان مهر و محبت و احسان و احترام میان دو برادر مؤمن را بیش از هر چیز دشمن میدارد.
به طوری که ملاحظه شد امام علیهالسلام علل و مصالح وضع برخی از احکام مهم را به گونهای هماهنگ با روح رسالت جاوید اسلامی که برای تأمین خیر و سعادت انسانی آمده، با روشی دلپذیر و سودبخش بیان فرموده است.
1) بقره /229 یعنی: طلاق (طلاقی که رجوع دارد) دوبار است، یا به طور شایسته او را نگاه دارد و یا به نیکی او را رها سازد.
2) نساء/34 یعنی: مردان سرپرستان و کارگزاران زنانند، به سبب برتریهایی که خداوند برای برخی نسبت به برخی دیگر قرار داده و به واسطه آنچه از اموال خود خرج (زنان) میکنند.