هنگامی که امام علیهالسلام از نوفلی پرسید چه انگیزهای باعث شده که مأمون آن حضرت را به مناظره با اینها، دعوت کرده است در پاسخ از امام علیهالسلام خواست که از مناظره و بحث با
امثال اینها دوری فرماید.
مأمون از جاثلیق رئیس اسقفها، و رأسالجالوت دانشمند برجسته یهود، و رؤسای صابیها و بزرگترین هیربد و رئیس و دانشمند هندوها و زردشتیها، و نیز نسطاس رومی پزشک و گروهی از متکلمان خواست که با امام رضا علیهالسلام به مناظره و مباحثه علمی پردازند، و یاسر خادم را نزد امام علیهالسلام روانه داشت، و به وسیله او، تشکیل جلسه مناظره علمی و تاریخ انعقاد آن را به آگاهی امام علیهالسلام رسانید و از آن حضرت خواست که در جلسه حضور یابند، نوفلی میگوید، زمانی که یاسر بیرون رفت و جز او و امام علیهالسلام کسی حضور نداشت آن حضرت رو به او کرد و فرمود: ای نوفلی تو عراقی هستی، و عراقی نرمخوی است، درباره اجتماعی که پسر عم من از مشرکان و صاحبان مذاهب مختلف برای مناظره با ما گرد آورده، چه نظر و خبری داری؟ گفتم فدایت شوم، او میخواهد شما را بیازماید، و دوست دارد که قدر شما شناخته شود، ولی بنا را بر پایهای قرار داده که شالوده آن محکم نیست و به خدا سوگند بد بنایی گذاشته است؟
امام علیهالسلام فرمود: بنای او در این مورد چیست؟
عرض کردم: اهل کلام و بدعت رویهای خلاف علما دارند، عالمان جز باطل و ناروا را انکار نمیکنند، ولی مشرکان و اهل کلام و بدعت، همه چیز را انکار میکنند، و تهمتهای حیرتآور و بهتانگیز میزنند، اگر برای آنها استدلال شود که خداوند یکی است، میگویند دلیل صحیح برای یگانگی او بیاور، و اگر گفته شود: محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست، گویند پیامبری او را ثابت کن، سپس با حربه تهمت و افترا آدمی را مات و مبهوت میکنند، و در همان هنگام که انسان دلائل آنها را با حجت و برهان باطل میکند، آن چنان او را دچار مغالطه میکنند، تا به ناچار قول خود را رها میکند، بنابراین قربانت شوم، از آنها دوری فرما.
امام علیهالسلام تبسمی کرد و سپس فرمود: ای نوفلی آیا بیم داری که آنها مرا در اقامه حجت و دلیل ناتوان گردانند؟
عرض کردم: نه، به خدا سوگند من هرگز چنین بیمی ندارم، بلکه امیدوارم خداوند شما را بر آنها پیروز فرماید. پس از آن فرمود: ای نوفلی آیا دوست داری بدانی مأمون در چه موقع پشیمان خواهد شد؟
عرض کردم: بلی
فرمود: هنگامی که مأمون استدلال مرا با توراتیان به تورات آنها، و با انجیلیان به انجیل آنها، و با زبوریان به زبور آنها و با هیربدها به پارسی و با رومیان به رومی، و با فرقههای مختلف به زبان هر یک بشنود، و ببیند که زبان همه اینها بند آمده و برهان آنها دفع شده، و همگی ادعای خود را رها کرده، و به قول من رجوع کردهاند، در آن هنگام خواهد دانست او درخور این نیست که در این راه گام بردارد، و در این موقع است که پشیمانی او را فرامیگیرد و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
آری مأمون بر آن شد که این سران را گرد آورد، و در برابر امام علیهالسلام قرار دهد، تا با توانمندی که در مغالطه و جدل دارند، راه برهان و استدلال را بر آن حضرت ببندند، اما چنان که میبینیم امام علیهالسلام بیاعتنایی خود را به امثال اینها به گونهای که بیان شد اظهار، و موضوع را حقیر و بیاهمیت تلقی فرمود.
هنگامی که این مجلس انعقاد یافت، و امام علیهالسلام به آن دعوت، و گفتگو آغاز شد، آن حضرت مناظره خود را با جاثلیق آغاز فرمود، و نخست در اثبات یگانگی خدا و بطلان اعتقاد به خداوندی عیسی و بجز خداوند سبحان او را خدا دانستن، انجیل را مبنا و مرجع برای اقامه دلیل و برهان قرار داد، سپس بحث جالبی را در اثبات این که کتاب انجیل متداول، غیر از انجیلی است که از جانب خداوند نازل شده است، و انجیل کنونی نوشته برخی از شاگردان دانشمند مسیح است و همانها اناجیل اربعه را به وجود آوردهاند بیان داشت، و به اختلاف وسیعی که در بیان وقایع میان نوشتههای آنها وجود دارد، استناد فرمود.
جاثلیق در پاسخ آن حضرت دچار تناقضات آشکار شد، زیرا از یک سو صاحبان اناجیل را از آلودگی منزه، و از افترا به مسیح مبرا میشمرد، و از سوی دیگر امام علیهالسلام را تصدیق، و اعتراف میکرد، که آنها بر مسیح دروغ بستهاند.
پس از آن امام علیهالسلام مناظره خود را متوجه رأسالجالوت دانشمند یهود کرد، و در اثبات نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله به آنچه کتب آسمانی گذشته گویای آنند اشاره فرمود، و پس از طرح بحث منطقی جالبی استدلال فرمود به این که از جمله علایم پیامبری معجزه است، یعنی آوردن چیزی که دیگران از آوردن مانند آن عاجزند، و از جاثلیق پرسید، آنها به چه سبب
معجزات پیامبر را جز موسی بن عمران تصدیق نمیکنند، رأسالجالوت پاسخ داد: بر ما واجب نیست، نبوت هر کس را که ادعای پیامبری کند بپذیریم و تصدیق کنیم، مگر این که نشانههایی را که موسی برای پیامبری خود آورده با خویش داشته باشد.
امام رضا علیهالسلام فرمود: در این صورت چگونه به نبوت پیامبرانی که پیش از موسی آمدند، و دریا را نشکافتند، و از سنگ دوازده چشمه آب روان نساختند، و مانند موسی دست از آستین بیرون نیاورده و ید بیضا نکردند، و عصا را به اژدهای دوان بدل نساختند، اقرار کردهاید؟ در اینجا رأسالجالوت از عناد و انکار خود دست بازداشت، و در برابر این دلیل تسلیم شد، و اعتراف کرد که هر معجزهای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، نشانه پیامبری است.
امام علیهالسلام از او پرسید به چه سبب به پیامبری عیسی علیهالسلام ایمان نیاوردید، در حالی که او معجزاتی آورد که بشر از آوردن مانند آنها ناتوان بود، چنان که مردگان را زنده میکرد، و کوران مادرزاد و دیوانگان و پیسان را شفا میداد. همچنین از سبب این که به محمد صلی الله علیه و آله پیامبر اسلام ایمان نیاوردند، پرسش فرمود در حالی که او قرآن را که معجزهای خارقالعاده است آورد، با این که امی و درس ناخوانده بود و خط نمینوشت.
در این موقع رأسالجالوت سکوت اختیار کرد و نتوانست پاسخی بگوید.
سپس نوبت مناظره امام علیهالسلام به هیربد اکبر رسید، آن حضرت درباره دلیلی که بر پیامبری زردشت دارد، با او به مباحثه پرداخت. هیربد گفت: آنچه زردشت آورد پیش از او کسی نیاورده بود. و اگر چه ما او را ندیدهایم، لیکن اخباری که از گذشتگان ما به دست ما رسیده این است که او آنچه را دیگران حرام داشته بودند بر ما حلال کرد، از این رو او را پیروی کردیم.
امام علیهالسلام فرمود: جز این است که به شما اخباری رسیده است و متابعت کرده اید؟
گفت: آری.
امام علیهالسلام فرمود: امتهای دیگر نیز همین گونهاند، اخباری به آنها رسیده که پیمبران و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله چه معجزاتی با خود داشتهاند در نتیجه به آنان ایمان آوردهاند، عذر شما در این که به این پیامبران ایمان نیاوردهاید چیست؟ زیرا شما چنان که گفتید از طریق اخباری که به شما رسیده به نبوت زردشت ایمان آوردهاید و معتقد
شدهاید که او آنچه را دیگران نتوانستهاند بیاورند آورده است، هیربد ساکت ماند.