جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام و شورشهای علویان

زمان مطالعه: 3 دقیقه

چنان که گفتیم یکی از انگیزه‏هایی که مأمون را وادار کرد، امام رضا علیه‏السلام را به خراسان بخواند، و با او به ولایتعهدی بیعت کند دوری جستن از برخورد و درگیری با علویان بود، اینان بر این عقیده بودند که عباسیان منصب خلافت و حکومت بر مسلمانان را، که حق طبیعی علویان بوده، از آنان ربوده، و به خود اختصاص داده‏اند، و در شورشها و قیامهای خود شعار آنان همین بود، چنانکه عباسیان نیز در نهضت ضد امویان، همین را شعار می‏دادند، و مأمون درصدد برآمد، این عقیده را که هر چند یک بار علویان را به شورش بر ضد حکومت وامی‏داشت، چاره‏جویی کند، او از قیام محمد بن ابراهیم حسنی معروف به ابن‏طباطبا علوی، به فرماندهی ابی‏السرایا سری بن منصور، که مهمترین و خطرناکترین شورش علویان برضد حکومت او به شمار می‏آید دردسر و رنج فراوان برده بود، ابی‏السرایا به نام رضای آل‏محمد صلی الله علیه و آله دعوت می‏کرد، و پس از آن که مأمون توانست شورش او را سرکوب کند، عاملان علوی او در نقاط مختلف که از طرف وی حکومت می‏کردند، سر به شورش برداشتند، و اعلام استقلال کردند، و در نتیجه شورش ابی‏السرایا منشأ قیامهای دیگری از جانب علویان شد.

جنبشهای علوی:

دریمن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه‏السلام قیام کرد، و پس از استیلای بر حکومت، عامل مأمون را از آن جا اخراج کرد.

در مکه حسین بن حسن افطس شورش کرد، و برای محمد بن جعفر به خلافت از مردم بیعت گرفت.

در بصره زید بن موسی بن جعفر قیام کرد، و او را زیدالنار گفته‏اند، به سبب این که بسیاری از خانه‏های عباسیان و پیروان آنان را در بصره آتش زد، و هر کس جامه سیاه (که شعار عباسیان بود) بر تن داشت او را می‏سوزانید، زید اضافه بر اموال عباسیان، اموال زیادی از بازرگانان را اخذ و مصادره کرد. برای دفع این غائله علی بن سعید به سوی او شتافت، و زید از او امان خواست، او به زید امان داد و سپس او را دستگیر(1) و نزد حسن بن سهل فرستاد حسن دستور داد گردن او را بزنند، حجاج بن خیثمه در آن جا حاضر بود، گفت ای امیر اگر مصلحت می‏دانی شتاب مکم و مرا نزدیک خود فراخوان که نصیحتی دارم، حسن چنان کرد، و جلاد دست از کشتن زید بداشت. حجاج هنگامی که نزدیک حسن رسید گفت ای امیر آیا درباره کاری که می‏خواهی انجام دهی فرمانی از امیرالمؤمنین به تو رسیده است؟ گفت نه حجاج گفت پس چرا پسر عم امیرالمؤمنین را بی‏آن که فرمانی از وی به تو رسیده باشد، یا رأی او را پرسیده باشی به قتل می‏رسانی، سپس داستان ابی‏عبدالله افطس را برای او نقل کرد که هارون او را نزد جعفر بن یحیی زندانی کرده بود و جعفر بیباکی کرد و بدون اجازه هارون او را کشت و سرش را در طبقی گذارد و با هدایایی به مناسبت عید نوروز برای هارون فرستاد و هارون هنگامی که مسرور را به کشتن جعفر فرمان داد به او گفت اگر جعفر از تو بپرسید به چه گناهی او را بقتل می‏رسانی، به او پاسخ ده که خلیفه به کیفر این که پسر عمش ابن‏افطس را بی‏اجازه او کشتی، فرمان قتل تو را صادر کرده است، سپس به حسن بن سهل گفت آیا خود را ایمن می‏بینی از این که میان تو و امیرالمؤمنین حادثه‏ای روی دهد و او همان گونه که هارون با جعفر بن یحیی کرد، کشتن این مرد را بهانه اعتراض بر تو قرار ندهد؟

حسن بن حجاج گفت: خداوند به تو پاداش نیکو دهد.

سپس دستور داد او را از زیر دست جلاد بردارند، و به زندان بازگردانند، و او همچنان زندانی بود تا به سوی مأمون فرستاده شد، و او زید را نزد امام رضا علیه‏السلام فرستاد،

و آن حضرت او را آزاد فرمود(2)


1) ابن‏اثیر ج 5 ص 177 – 175.

2) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 233.