جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آنچه امام را وادار کرد در امر فضل دخالت کند

زمان مطالعه: 3 دقیقه

آنچه امام علیه‏السلام را وادار کرد که در کشمکش سختی که میان فضل و سران و فرماندهان درگرفته بود، دخالت کند، لزوم حفظ کیان اسلام و بقای قدرت آن و ضرورت طرد عوامل تجزیه و سقوط بود، همان عواملی که دشمنانی را که در خارج انتظار می‏کشیدند به طمع می‏انداخت، تا به ماجراجوییهای دامنه‏داری دست بزنند که بهای سنگین آن را بایستی مسلمانان بپردازند، و امام علیه‏السلام با دوراندیشی پیش‏بینی می‏کرد که سیاست غیرمخلصانه فضل بطور قطع به چنین وضعی خواهد انجامید، اضافه بر این که فضل مرتکب ستمها و اعمال جنایتکارانه‏ای می‏شد، که جامعه اسلامی از آثار شوم آن کارها در رنج بود، و امام علیه‏السلام در قبال اعمال غیرمسؤولانه او، احساس مسؤولیت می‏کرد، و وسیله‏ای در اختیار آن حضرت نبود که بتواند از سوء رفتار و کردار ناشایست او جلوگیری کند، جز این که مأمون را بر چگونگی اوضاع آگاه سازد، و پرده از کارهای او بردارد.

امام علیه‏السلام ضمن گفتگوی خود با مأمون، این نکته را توضیح داده و فرموده است:

«ای امیرالمؤمنین… درباره امت محمد صلی الله علیه و آله و آنچه خداوند سرپرستی آن را به تو داده، و تو را بدان مخصوص داشته است، از خدا بترس، زیرا تو امور مسلمانان را تباه ساخته‏ای، و کارها را به دیگری واگذار کرده‏ای، که در میان آنان غیر از آنچه خدا حکم کرده است فرمان می‏دهد»(1)

بی‏شک برای امام علیه‏السلام موقعیت و مقام، مهم نیست و آنچه از همه چیز بیشتر اهمیت دارد حفظ و حدت مسلمانان و قدرت و انسجام آنهاست در برابر دشمنانی که در داخل و

خارج در کمین آنها نشسته‏اند، و همچنین بسط عدالت اجتماعی در میان طبقات مختلف مردم، و دفع کابوس ستم از آنهاست. از این رو امام علیه‏السلام به مأمون اندرز می‏دهد که آشوبها را سرکوب و فتنه‏ها را خاموش کند. آشکار است که انجام این امر، جز از طریق برطرف کردن انگیزه‏ها، و از میان بردن علتها میسر نیست، و از جمله این انگیزه‏ها ولایتعهدی آن حضرت است که مقرون به مصالح حکومت نبوده، و اگر هم مصالحی در این باره وجود داشته منتفی شده است، بنابراین از همین جا می‏توانیم دریابیم، که موقعیت و مقام، مادامی که با مصالح عالی اسلامی سازگار نباشد از نظر امام علیه‏السلام هیچ‏گونه ارزشی ندارد.

به همین سبب است که امام علیه‏السلام در هنگام پذیرش ولایتعهدی، اصل مشارکت در مسؤولیتهای حکومت را رد می‏کند، ولی می‏پذیرد که از دور و بدون هرگونه دخالت در امور و قبول مسؤولیت، طرف مشورت باشد، و این خودداری و پرهیز امام علیه‏السلام برای این است که نمی‏خواهد قسمتی از مسؤولیت مظالم و جنایاتی را که حکومت مرتکب می‏شود، به عهده گیرد و به عنوان این که آن حضرت، یکی از اعضای دستگاه حاکم است، این مظالم و جنایات به نام او واقع شود. لیکن امام علیه‏السلام به خود اجازه نداد که از قبول مسؤولیت ارشاد و مشورت آنها سرباز زند، زیرا از این طریق می‏توان ستم را دفع، و خطر تضعیف و تجزیه را از مسلمانان برطرف کرد.

بدیهی است همکاری در حد شور و ارشاد، با اصل اعتقادی امام علیه‏السلام مبنی بر عدم مشروعیت حکومت، هیچ‏گونه منافات ندارد، زیرا اصل اعتقادی این است که این حکومتها بر اساس غصب قدرت و سلب حاکمیت از کسانی که شرعا شایستگی و استحقاق آن را دارند تشکیل شده است، و در این جا موضوع حکومت، مورد نظر امام علیه‏السلام نیست، بلکه آنچه منظور نظر است رعایت مصالح اسلام و حفظ و وحدت مسلمانان، و دفع شرارت فتنه‏انگیزان و دشمنان است، و این هم یکی از ویژگیهای امام است، که هرگز مصالح اسلام را برای حفظ عوامل و مراکز قدرت فدا نمی‏کند.

و ما مشاهده می‏کنیم ائمه علیهم‏السلام در دورانهای مختلف، با این که معتقد به عدم مشروعیت حکومتهای زمان خود بودند، با آنها به طریق مسالمت می‏زیستند، و از درگیری با آنها دوری می‏جستند، و این تنها به ملاحظه رعایت مصالح مسلمانان بوده است و بس.


1) عیون اخبارالرضا ج 6 ص 159.