جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام رضا رهایی می‏دهد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

تنها امیدی که سران و فرماندهان برای رهایی از این موقعیت وخیم داشتند این بود، که از امام رضا علیه‏السلام درخواست کنند که حقایق اوضاع را با مأمون در میان گذارد، و او را از آنچه در کشور می‏گذرد آگاه گرداند، زیرا امام علیه‏السلام تنها کسی بود که فضل نمی‏توانست، نسبت به او خدشه وارد، و یا در نزد مأمون از او بدگویی کند، ابن‏خلدون می‏گوید:

«… هنگامی که این فتنه‏ها در نتیجه سیاست حسن بن سهل در عراق روی داد، و مردم به سبب روش خودسرانه و مستبدانه او و برادرش، و همچنین برگزیدن علی بن موسی‏الرضا علیه‏السلام به ولایتعهدی، و انتقال خلافت از خاندان عباسی، از مأمون نفرت و انزجار پیدا کردند، فضل بن سهل بروز این فتنه‏ها را از مأمون پنهان می‏داشت، و در اخفای آنها سخت می‏کوشید تا مبادا نظر مأمون درباره او و برادرش دگرگون شود.

در زمانی که هرثمه از مأموریت خود به خراسان بازمی‏گشت، چون دانسته بود که او درصدد است، مأمون را از حقایق اوضاع آگاه گرداند، و مأمون هم به گفتار او اعتماد دارد، نزد مأمون از او به سختی بدگویی و سعایت کرد، تا آن حد که نظر مأمون درباره هرثمه دگرگون شد، و بدون این که به سخن او گوش دهد وی را کشت، درنتیجه نفرت و انزجار شیعیان او و مردم بغداد بالا گرفت، و فتنه‏ها فزونی یافت، فرماندهان نظامی این جریانات را میان خود مطرح کردند، و درباره آنها به گفتگو پرداختند، و چون قادر نبودند پیام خود را به آگاهی مأمون برسانند، نزد امام رضا علیه‏السلام حاضر شدند، و درخواست کردند، که آن حضرت مأمون را از چگونگی اوضاع آگاه فرماید، امام علیه‏السلام مأمون را از فتنه‏ها و جنگهایی که در عراق جریان داشت، مطلع کرد، و به او فرمود که مردم از مقام و موقعیتی که به فضل و حسن داده، و همچنین از واگذاری منصب ولایتعهدی به او، ناخشنودند، و به دشمنی با او برخاسته‏اند.

مأمون عرض کرد: چه کسی جز شما از این جریانها آگاه است؟

امام علیه‏السلام فرمود: یحیی بن معاذ، عبدالعزیز بن عمران، و جز این دو بسیاری از فرماندهان برجسته نظامی اینها را می‏دانند.

مأمون آنان را احضار کرد، و قضایا را پرسید، آنها نخست از او امان خواستند، و

سپس آنچه را به امام رضا علیه‏السلام معروض داشته بودند، به آگاهی مأمون رسانیدند»(1)

طبری در تاریخ خود، موقعیت امام رضا علیه‏السلام را در قبال این اوضاع، بنحوی دقیقتر و مفصلتر بیان می‏کند، او می‏گوید: «گفته شده است که علی بن موسی بن جعفر بن محمد علوی علیهم‏السلام مأمون را از جریان فتنه‏ها و جنگهایی که از زمان کشتن برادرش امین پدید آمده بود آگاه گردانید، و او را توجه داد که فضل اخبار را از او پوشیده می‏دارد، و خاندان او و مردم به سبب برخی چیزها بر او خشمگینند، و می‏گویند مأمون جادو شده، و در خرد او خلل راه یافته است، و به همین علل ابراهیم بن مهدی را به خلافت برداشته، و با او بیعت کرده‏اند.

مأمون گفت: بنابر آنچه فضل به او خبر داده، مردم با ابراهیم به خلافت بیعت نکرده‏اند، بلکه او را برای سامان دادن کارهایشان، امیر خود گردانیده‏اند.

امام علیه‏السلام به او فرمود: فضل دروغ گفته، و وی را فریب داده است، و جنگ میان ابراهیم و حسن بن سهل هم اکنون جریان دارد، و مردم از مقام و منزلتی که مأمون به او و برادرش داده است، و همچنین از بیعت ولایتعهدی با او، خشمگین هستند.

مأمون گفت از سپاهیان کسی این را می‏داند؟

امام علیه‏السلام یحیی بن معاذ، عبدالعزیز بن عمران و گروهی از سران سپاه را نام برد، سپس آنان را نزد مأمون فرستاد و اینها عبارت بودند از یحیی بن معاذ، عبدالعزیز بن عمران، موسی و علی بن ابی‏سعید که خواهرزاده فضل بود، و نیز خلف مصری، مأمون از آنچه امام رضا علیه‏السلام به او خبر داده بود، پرسش کرد، آنان برای این که فضل بن سهل متعرض آنها نشود، امان خواستند، مأمون پذیرفت و به دستخط خویش برای هر کدام امان‏نامه‏ای نوشت و به آنها داد پس از آن حاضران فتنه‏ها و آشوبهایی را که به پا شده، و مردم را درگیر کرده، و همچنین نیرنگ فضل درباره هرثمه و مشتبه ساختن کار او را، به اطلاع مأمون رسانیدند، و گفتند طاهر بن حسین در فرمانبرداری از خلیفه، چنان که باید و شاید آزمون داده است، او شهرها را گشوده، و مرکب خلافت را رام و لگام کرده، و به خلیفه تسلیم داشته است، ولی پس از آن نابسامانیها برطرف شد و امور انتظام یافت، او از همه کارها برکنار، و به گوشه‏ای از سرزمین رقه فرستاده شد، و چون دست او را از اموال کوتاه

کردند، کار او به ضعف گرایید، و لشکریانش بر او شوریدند، و اگر طاهر از جانب خلیفه حکومت بغداد را می‏داشت، مملکت مضبوط و آرام بود، و کسی را یارای آن نبود که بر او جرأت و جسارت یابد، چنان که بر حسن بن سهل تجری یافته‏اند، ولی اوضاع، همه جا دگرگون شده، و طاهر بن حسین هم از زمان کشته شدن محمدامین در رقه به دست فراموشی سپرده شده است، و در جنگهایی که به وقوع می‏پیوندد از او کمک گرفته نمی‏شود در صورتی که از کسانی که درجه و رتبه آنها از او خیلی پایینتر است کمک و یاری می‏جویند(2)


1) ابن‏خلدون ج 3 ص 249.

2) طبری ج 8 ص 564.