جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بعید است موضوع ولایتعهدی به تدبیر فضل باشد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دور است که از این موضوع ولایتعهدی، پدیده و اندیشه فضل باشد، بویژه این که او از تربیت‏یافتگان خاندان برمک و پیروان آنهاست(1)، و برمکیان هم به انحراف از علویان و دشمنی با آنان معروفند، در این صورت چگونه ممکن است، موضوع ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام را فضل به مأمون پیشنهاد کرده باشد، مگر این که وضع سیاست عمومی ایجاب کرده است، برای حفظ خلافت، مسائل مذهبی در نظر گرفته نشود.

ابن‏اثیر در تاریخ خود، فضل را شیعه دانسته و گفته است که ولایتعهدی امام رضا علیه‏السلام را، او به مأمون پیشنهاد کرده است(2) شاید برای تشیع او اخبار دیگری هم نقل شده است. ابوعلی حسین بن احمد سلامی در کتاب خود، به نام تاریخ خراسان گفته است: فضل بن سهل به مأمون پیشنهاد کرد، که علی بن موسی‏الرضا علیه‏السلام را ولیعهد خویش قرار دهد(3)، گروهی از مورخان نیز همین نظر را اختیار کرده‏اند.

سلامی روایت می‏کند، هنگامی که خلافت بر مأمون استقرار یافت، روزی فضل بن سهل به یکی از همنشینان خود گفت: کاری که من کرده‏ام با کار ابومسلم چه فرقی دارد؟

او گفت ابومسلم خلافت را از قبیله‏ای به قبیله دیگر انتقال داد، و تو آن را از برادری به برادر دیگر منتقل کرده‏ای، و فرق این دو را خود می‏دانی. فضل گفت: پس من هم آن را از قبیله‏ای به قبیله دیگر انتقال خواهد داد، سپس به مأمون پیشنهاد کرد که علی بن موسی را ولیعهد خویش قرار دهد، و مأمون نیز با آن حضرت هم بیعت، و ولیعهدی مؤتمن را ملغی کرد(4)

از عبدالله بن طاهر نقل شده که گفته است: فضل بن سهل به مأمون خاطرنشان کرد، که صله‏رحم به جا آورد و با علی بن موسی بیعت کند، و از این راه به خدا و رسول تقرب جوید، تا آنچه رشید در باره علویان مرتکب شده، از خاطرها برود،و مأمون قادر به مخالفت با فضل نبود، از این رو رجاء بن ضحاک و یاسرخادم را به مدینه روانه کرد تا محمد بن جعفر و علی بن جعفر و علی بن موسی بن جعفر علیهم‏السلام را، به سوی خراسان حرکت دهند، و این در سال 200 هجری بود(5)


1) فضل بن سهل در سال 190 به دست مأمون مسلمان شده است، و گفته شده که پدرش سهل که مجوسی بود، به دست مهدی مسلمان شده است و نیز گفته‏اند که فضل و برادرش حسن، به دست یحیی بن خالد برمکی مسلمان شده‏اند و یحیی او را در خدمت مأمون گمارد، از این رو فضل پاس حرمت برامکه را می‏داشت و آنها را می‏ستود. ابن‏اثیر ج 5 ص 123.

2) همان مأخذ.

3) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 165 از ابن‏اثیر.

4) عیون اخبارالرضا ج 2 ص 165.

5) همان مأخذ ج 2 ص 147.