سادهاندیشی است اگر بگوییم آنچه مأمون را به این کار برانگیخته، وفای به نذر خود بوده، که اگر بر برادر مخلوعش امین پیروز شود، خلافت را به فاضلترین مردان خاندان ابیطالب منتقل کند، چنان که شیخ صدوق چنین گفته است و همان طوری که پیش از این ذکر کردیم، مأمون این سخن را در پاسخ فضل بن سهل و برادرش حسن گفته، و غرض او پنهان داشتن این امر از دیگران بوده است.
و نیز از این قبیل است این که گفته شده انگیزه مأمون در این کار این بوده که به زعم خود، از چهره زاهدانه و حالت بیمیلی ائمه علیهمالسلام به دنیا پرده بردارد، و امام علیهالسلام را سرگرم امور دنیوی کند، تا نشان دهد که زهد و بیرغبتی ائمه علیهمالسلام به دنیا، بر اثر نداشتن دسترسی به آن بوده است. لیکن مأمون بیش از هر کس، واقعیت صفات ائمه علیهمالسلام را میشناخت، و به حقیقت آنها آگاه بود، و میدانست که چنین کاری نمیتواند مؤثر باشد، و موقعیت آنها را در نفوس مردم متزلزل کند، علاوه بر این از نظر امت، قبول و تصدی
مقام خلافت، اگر برای اقامه حق و برقراری مطلق عدل باشد، مخالف زهد به شمار نمیآید، اضافه بر این ائمه و پیروان آنها، خلافت را از آن خویش میدانند، و دیگران را غاصب میشمارند، بنابراین میان زهد و تصدی امور حکومت هیچگونه منافات و تضادی نیست، و اگر چنین بود زهد علی علیهالسلام و خلفای دیگری که به این صفت شناخته شدهاند، معنایی نداشت.
بالاخره اسباب و عللی را، که ما ذکر کردیم به خوبی چهره دیگر مأمون را نمایان میکند، و از واقعیت پشت پرده و سیاست پیچیده چند بعدی او در مورد ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام پرده برمیدارد.