انگیزه امتناع امام علیهالسلام تا آن جا که میتوان فهمید، این بوده است، که امام علیهالسلام میدانست، مأمون میخواهد او را از سویی وسیله معامله میان خود و عباسیان، و از سوی دیگر میان خود و علویان، و از جهتی میان خود و شیعیان خراسان و جز آنها قرار دهد. و اگر چنین نبود، دلیل آن همه اصرار مأمون به امام علیهالسلام برای قبول ولایتعهدی و تهدید او در صورت امتناع برای چه بود؟
در ارشاد شیخ مفید آمده است که مأمون در موضوع ولایتعهدی، امام رضا علیهالسلام را مخاطب قرار داده گفت: من بر آن شدهام که خلافت را به شما واگذار کنم.
امام فرمود: مرا از این کار معاف بدار من نیرو و توان آن را ندارم.
گفت: من ولایتعهدی خود را به شما واگذار میکنم.
مأمون در برابر امتناع امام علیهالسلام از قبول درخواست او، ضمن سخنانی کلامی تهدیدآمیز گفت، که چنین است:
عمر بن خطاب شورا را از شش نفر تشکیل داد، که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام، بود و مقرر داشت هر کدام از آنان مخالفت ورزد، گردنش زده شود، و اینک آنچه را از تو خواستهام باید بپذیری، زیرا من چارهای جز این نمییابم»(1)
پس از آن امام علیهالسلام درخواست او راپذیرفت(2)
و نیز روایت شده است که میان امام علیهالسلام و مأمون، گفتگوهای زیادی شد،و ضمن آن مأمون، قبول خلافت را، به امام علیهالسلام پیشنهاد کرد، و آن حضرت نپذیرفت، سپس ولایتعهدی را عرضه کرد، امام علیهالسلام از آن نیز امتناع فرمود، پس از آن مأمون گفت:
«تو پیوسته با آنچه خوشایندم نیست، با من برخورد میکنی،گویا ازخشم من خود را در امان میبینی، به خدا سوگند، اگر ولایتعهدی را نپذیری، تو را بدان مجبور میکنم، و چنانچه باز هم اصرار ورزی گردنت را میزنم.(3)»
1) ارشاد ص 290 و نیز مقاتلالطالبیین نوشته ابیالفرج ص 375.
2) مقاتلالطالبیین ص 375.
3) عللالشرایع ج 1 ص 266.