جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام موسی بن جعفر واقفیان را هشدار می‏دهد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در این جا موردی وجود دارد، که می‏توان گفت موجب برآشفتن امام علیه‏السلام علیه یکی از سران واقفیان شد است، و این خود هشدار صریحی است، به آنانی که این فتنه را برپا کرده، و به آن دعوت کرده‏اند، از بطائنی نقل شده که گفته است:

به ابی‏الحسن (موسی بن جعفر علیه‏السلام) عرض کردم: پدرت ما را از جانشین پس از

خودش خبر داده کاش شما هم خبر می‏دادی. بطائنی گفت، امام علیه‏السلام دست مرا گرفت، و تکان داد سپس فرمود و ما کان الله لیضل قوما بعد اذ هداهم ختی یبین لهم ما یتقون…(1)

گویی امام علیه‏السلام آینده را از نظر می‏گذراند، و به پایان کار این مرد و یاران او که افتادن در عمق پرتگاه ضلالت و گمراهی است می‏نگرد، سپس دست او را می‏فشارد، و آیه‏ای از قرآن شریف را می‏خواند، که اشاره دارد به این که انحراف اینها پس از اتمام حجت بر آنان خواهد بود.

همچنین امام علیه‏السلام به جنبش واقفیها، پس از درگذشت خودش، آشکارا اشاره می‏فرماید، و معتقدان به آن را سرزنش، و دین آنها را باطل و ضلالت، اعلام می‏فرماید، چنان که محمد بن سنان در روایت خود از آن حضرت گفته است: «بر ابی‏الحسن (موسی بن جعفر علیه‏السلام) وارد شدم، و این یک سال پیش از آن بود، که به عراق فرستاده شود، و فرزندش علی علیه‏السلام در حضورش بود.

امام علیه‏السلام فرمود: ای محمد

عرض کردم: بلی

فرمود: در امسال جریانی روی خواهد داد از آن بیتابی مکن، سپس سر به زیر انداخت، و دست خود را بر زمین زد، پس از آن سرش را به طرف من بلند کرد و فرمود: یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء(2) عرض کردم: فدایت شوم، جریان چیست؟

فرمود: «هر کس در حق این فرزندم ستم، و امامتش را پس از من، انکار کند، همچون کسی است که در حق علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ستم، و امامت او را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله انکار کرده است.

از این سخن دریافتم، که امام خبر مرگ خود را به من می‏دهد، و به فرزندش دلالت می‏فرماید(3)»


1) تفسیر عیاشی ج 2 ص 115 – توبه /115. یعنی: خداوند پس از آن که قومی را هدایت کرد، دیگر گمراه نمی‏کند، تا آنچه را باید از آن بپرهیزند، برای آنها بیان کند.

2) ابراهیم /27 یعنی: و خداوند ستمکاران را گمراه می‏سازد (و لطف خود را از آنها برمی‏گیرد)، و خداوند هر کار را بخواهد و صلاح بداند انجام می‏دهد.

3) عیون اخبارالرضا ج 1 ص 32.