جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عالم آل محمد(1)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

چشمانم را برق می‏اندازند، طلایی گنبدت؛ نگاهم از روی آن سر می‏خورد و مناره‏ها را صعود می‏کند و در کشاکش لغزیدن، آویزان ریسه‏ها می‏شود.

از فراز ایوان طلا تا گلدسته‏های مسجد گوهرشاد، از وسیع صحن آزادی تا بهشت تالار آیینه.

و بعد از آن بر مشک آفتابی ضریحت فرود آمد، نرم نرمک به خود می‏آید و در جشن یازدهمین روز ذیقعده، صحن گونه‏هایم را چراغانی می‏کند.

صد و چهل و هشت سال پس از هجرت پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله، سالی که گردش دوران را محور است و روزی که لحظه‏های رو به شب را متوقف می‏کند، مدینه طیبه، رنگ تازه‏ای بر اندام خود می‏بیند و برای هشتمین بار، بر شجره‏ی طیبه‏ی امامت، جوانه‏ای پلک می‏گشاید که باغبان طبیعت، او را به شکوفه‏ریزان باغستان‏ها، عقیقه می‏کند و پرندگان، نغمه‏هایشان را به پرواز درمی‏آورند.

زبده‏ی اصفیا، امام اتقیا، پناه غربا و شهید زهر جفا، علی بن موسی الرضا علیه‏السلام؛ از دامان خاتون عفت قدم می‏نهد بر دیدگان خاک، و فرمایش امام صادق علیه‏السلام به فرزندش امام کاظم علیه‏السلام، این گونه تجلی می‏یابد:

«ان عالم ال محمد لفی صلبک و لیتنی أدرکته فانه سمی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام»؛ به درستی که عالم آل محمد صلی الله علیه و آله در صلب توست، ای کاش من او را درک می‏کردم که او همنام امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام است.(2)

صابر رضی وفی رضا؛ او که سرگردانی کورترین جهالت‏ها را حلق‏آویز منطق روحانی خویش می‏سازد و تکلیف بی‏قراری دل‏ها را روشن می‏کند.

او که هر که میهمان می‏دارد، به عدالت میزبان است و غریبی احوال مضطر را به اعتماد وامی‏دارد. او که دست ضمانت بر سرم می‏گذارد و مسمی به نام ملکوتی رضاست.


1) مهناز السادات حکیمیان.

2) بحارالانوار، ج 49، ص 100.