جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

می‏آیم ای دریای نور

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

باز کبوتر دلم به سویش پر می‏کشد و بهانه‏ی دیدار رضا علیه‏السلام دارد. دلم در وادی گنبد طلاییش چرخ می‏زند و با زبان دل می‏سراید ای یار محبوبم، ای کعبه‏ی عشق، ای قبله‏گاه من، ای راز هستی و ای غریب آشنا! از روی نیاز به سویت می‏آیم، برای گفتگو نمی‏آیم، برای شستشو می‏آیم؛ شستشوی دیده و دل. می‏آیم تا گرد و غبار بزدایم و از هزاران

هزار حرف‏های ناگفته و رازهای پنهانم بگویم. می‏آیم تا مثنوی هجران به پایان برم، می‏آیم تا روضه‏ی رضوان به یاد می‏آورم، می‏آیم تا در صحن و سرایت فارغ از رنج‏ها و محنت‏ها دمی بیاسایم.

دست نیازم را به سوی تو دراز می‏کنم و می‏گویم، ای امید ناامیدان و ای دوای دردمندان! به دنبال جرعه‏های ناب معرفت، تو را می‏جویم و اشک‏هایم، گواهی بر دل سوخته‏ام و آتش اشتیاقم است.

ای گل همیشه بهار! با وجود تو، خزان دل‏ها بهار می‏شود. دلم هوای دیدار آن گل بهاری را دارد. می‏آیم تا سنگفرش‏ها، در و دیوارها و رواق‏هایت شاهد سجده‏ی شکر و نماز و نیازم باشند. گام‏هایم را با یاد تو برمی‏دارم و شتابان به سویت می‏آیم. اما چه غافلم که تو در کنار منی و سایه‏ات همواره بر سرم چتر مهر گسترانیده است و من تنها آنگاه که به دام غم گرفتارم، تو را می‏خوانم و به سویت می‏آیم.

باید این فاصله‏ها رخت بربندد و بین من و تو فاصله‏ای نباشد؛ همواره نگاه پر مهرت را بر تار پود وجودم احساس کنم و دیگر نغمه‏ی نیاز و زمزمه‏ی وصل نسرایم. آری؛ زین پس تو را در خانه‏ی دل می‏جویم و با اشک، فاصله‏های طولانی را به حداقل خواهم رساند.