جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شهادت امام رضا از زبان شیدای ولایت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اباصلت هروی، عاشق و شیدای اهل‏بیت علیهم‏السلام به ویژه امام رضا علیه‏السلام است، تا جایی که افتخار خدمتگزاری آن حضرت را به دست آورد و محرم اسرار آن امام همام علیه‏السلام گردید. اباصلت، مورد توجه امام رضا علیه‏السلام بود و امام او را بسیار دوست می‏داشتند؛ به طوری که در بیش‏تر مجالس و محافل، او را همراه خود می‏بردند و شخصیت ایمانی او را می‏پروراندند. اباصلت هروی که تا آخرین لحظه‏ی زندگی امام رضا علیه‏السلام از ایشان جدا نشد، حدیث غم‏انگیز شهادت آن حضرت را چنین نقل می‏کند:

روزی در محضر امام رضا علیه‏السلام بودم؛ آن حضرت فرمودند: فردا به مجلس مأمون داخل می‏شوم، اگر با سر پوشیده از آن‏جا خارج شدم،

دیگر با من سخنی نگو.

روز بعد آن حضرت پس از نماز صبح جامه‏هایشان را پوشیدند و در محراب نشستند و منتظر ماندند تا این که غلامان مأمون آمدند؛ آنگاه کفش خود را پوشیدند، ردای مبارکشان را بر دوش افکندند و به مجلس مأمون وارد شدند. من در خدمت آن حضرت بودم. چند طبق از میوه‏های گوناگون نزد مأمون بود، او خوشه‏ی انگوری را که بعضی از دانه‏های آن را زهرآلود کرده بود، در دست داشت و آن دانه‏هایی که زهرآلود نبود، می‏خورد تا متهم نشود. چون نگاهش به حضرت افتاد، مشتاقانه از جای برخاست و دست در گردن مبارک امام علیه‏السلام انداخت و میان دو دیده‏ی ایشان را بوسید و به ظاهر آنچه می‏توانست، اکرام و احترام نمود.

سپس ایشان را به جای خود نشاند و آن خوشه‏ی انگور را به امام داد و گفت: یابن رسول الله! انگوری نیکوتر از این ندیده‏ام.

حضرت فرمودند: شاید انگور بهشت از این نیکوتر باشد.

مأمون گفت: از این انگور تناول نما.

حضرت فرمودند: مرا از خوردن این انگور معاف دار.

مأمون خیلی اصرار کرد. حضرت سه دانه از آن انگور زهرآلود میل فرمودند، و حالشان دگرگون شد. باقی انگور را بر زمین افکندند و از مجلس برخاستند.

مأمون گفت: ای پسرعمو! کجا می‏روی؟

فرمودند: به آن جا که مرا فرستادی.

آن حضرت غمگین و محزون، سر خود را با عبایشان پوشاندند و از خانه‏ی مأمون بیرون آمدند.

اباصلت در ادامه می‏گوید: به دستور ایشان با امام سخن نگفتم تا به خانه‏ی خود وارد شدند و فرمودند: در را ببند.(1)

امام رضا علیه‏السلام با همین انگور زهرآلود به دیار ابد شتافتند و شربت شهادت نوشیدند.


1) منتهی‏الامال، محدث قمی، ج 2، صص 344 – 343.