«احمد بن محمد بن ابینصر بزنطی» که از بزرگان اصحاب امام رضا علیهالسلام محسوب میشود، نقل میکند: من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتشان شرفیاب شدیم و ساعتی نزد امام نشستیم. چون خواستیم بازگردیم، امام به من فرمودند: ای احمد! تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم و سؤالاتی داشتم که به عرض امام رساندم و امام پاسخ فرمودند؛ تا اینکه پاسی از شب گذشت. خواستم مرخص شوم، فرمودند: میروی یا نزد ما میمانی؟
عرض کردم: هر چه شما بفرمایید؛ اگر بفرمایید بمان، میمانم. اگر
بفرمایید برو، میروم.
فرمودند: بمان، و این هم رختخواب (و به لحافی اشاره نمودند).
آنگاه امام برخاستند و به اتاق خود رفتند. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم، تا این حد به من محبت فرمودند.
هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اتاق من بازگشتهاند؛ برخاستم. حضرت دست مرا گرفتند و فشردند و فرمودند:
ای احمد! امیرمؤمنان علیهالسلام به عیادت «صعصعة بن صوحان» – که از یاران ویژهی آن حضرت بود – رفتند، و چون میخواستند برخیزند، فرمودند: «ای صعصعه! از این که به عیادت تو آمدهام، به برادران خود افتخار مکن. (عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی) از خدا بترس و پرهیزگار باش، و برای خدا تواضع و فروتنی کن؛ خدا تو را رفعت میبخشد.(1)
در حقیقت امام علیهالسلام با این عمل و سخن خویش، هشدار دادند که هیچ عملی جای خودسازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمیگیرد و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد؛ حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیلهی فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد.
1) معجم الرجال الحدیث، ج 2، ص 237.