جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هدیه به دوست

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

معمر بن خلا می‏گوید: فضل بن سهل به من برای خراسان مأموریتی داد. در این بین، ریان بن صلت به من گفت: دوست دارم وقتی به خراسان رسیدی، سلام مرا به امام رضا علیه‏السلام برسانی و از حضرت بخواهی که یکی از پیراهن‏های خویش را با درهم‏هایی که به نام ایشان ضرب شده، به من تفضل نمایند.

معمر می‏گوید: همین که به محضر امام علیه‏السلام شرفیاب شدم، بی‏مقدمه فرمودند:

ریان کجاست؟ آیا دوست دارد که با ما ملاقات کند و ما از پیراهن خود او را بپوشانیم و از دراهم خویش به او بدهیم؟

معمر می‏گوید: گفتم سبحان الله! قسم به خدا که من هنوز سؤالم را مطرح نکرده بودم.

امام علیه‏السلام فرمودند: ای معمر! مؤمن صاحب توفیق است؛ برو به ریان بگو نزد ما بیاید.

ریان به محضر امام شرفیاب شد، و پیراهنی از پیراهن‏های حضرت را گرفت. وقتی از خانه خارج شد، از او پرسیدم چه در دست داری؟ گفت: سی درهم.(1)


1) معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 209.