مأمون در سیاست مزورانهی خود علیه امام، توطئه دیگری اندیشیده بود؛ او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج میبرد، میکوشید با روبهرو کردن دانشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظرهی علمی و استفاده از دانش دگراندیشان، شکستی بر آن گرامی وارد سازد، تا شاید بدین وسیله از محبوبیت ایشان در جامعه بکاهد و امام را در نظر مردم، بیمایه و بی مقدار سازد. اما این خدعه و مکر مأمون، نتیجهای جز افزایش عظمت امام و شرمساری مأمون نداشت و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان میدرخشید که مأمون را هر بار در آتش حسد کورتر میساخت.
مأمون از متکلمان گروههای مختلف و گمراهان، افرادی را دعوت کرد و به جهت رشک بردن و حسد ورزیدن بر امام، دوست داشت که آنان بر امام غلبه کنند.
نوفلی میگوید:
مأمون عباسی به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون
همچون «جاثلیق» (رئیس اسقفان مسیحی)، «رأس الجالوت» (رییس علمای یهود)، بزرگان «صائبین» (فرشته پرستان یا ستارهپرستان یا کسانی که به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند)، «هربز اکبر» (معرب «هربد»(1) است و به خادم آتشکده و قاضی گبران و آتشپرستان گفته میشود)، «نسطاس رومی» (پزشک رومی) و «متکلمان» (کسانی که در علم عقاید مهارت داشتند) را جمع کند، و «فضل» هم ایشان را گرد آورد.
مأمون به وسیلهی «یاسر»، متصدی امور امام رضا علیهالسلام، از امام خواست در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگویند و امام پاسخ دادند: فردا خواهم آمد.
چون یاسر بازگشت، امام به من فرمودند: ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است؛ از این که مأمون مشرکان و صاحبان عقاید را گرد آورده است، چه میفهمی؟
گفتم: فدایت شوم، میخواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد.
فرمودند: آیا میترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟
گفتم: نه؛ به خدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم و امید دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند.
فرمودند: ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان میشود؟
گفتم: آری.
فرمودند: آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با زبان عبری خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با نعتشان استدلال کنم و آنگاه که هر دستهای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند، مأمون درمییابد مسندی که بر آن تکیه کرده است، حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان میگردد.(2)
1) در بعضی نسخ مثل کتاب زندگانی امام هشتم، هربز (هرمز) هم آمده است.
2) توحید صدوق، ص 429؛ (و) زندگی و سیمای حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام، صص 65 – 62.