جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام در عرصه‏ی بحث و مناظره

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مأمون در سیاست مزورانه‏ی خود علیه امام، توطئه دیگری اندیشیده بود؛ او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می‏برد، می‏کوشید با روبه‏رو کردن دانشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره‏ی علمی و استفاده از دانش دگراندیشان، شکستی بر آن گرامی وارد سازد، تا شاید بدین وسیله از محبوبیت ایشان در جامعه بکاهد و امام را در نظر مردم، بی‏مایه و بی‏ مقدار سازد. اما این خدعه و مکر مأمون، نتیجه‏ای جز افزایش عظمت امام و شرمساری مأمون نداشت و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان می‏درخشید که مأمون را هر بار در آتش حسد کورتر می‏ساخت.

مأمون از متکلمان گروه‏های مختلف و گمراهان، افرادی را دعوت کرد و به جهت رشک بردن و حسد ورزیدن بر امام، دوست داشت که آنان بر امام غلبه کنند.

نوفلی می‏گوید:

مأمون عباسی به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون

همچون «جاثلیق» (رئیس اسقفان مسیحی)، «رأس الجالوت» (رییس علمای یهود)، بزرگان «صائبین» (فرشته ‏پرستان یا ستاره‏پرستان یا کسانی که به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند)، «هربز اکبر» (معرب «هربد»(1) است و به خادم آتشکده و قاضی گبران و آتش‏پرستان گفته می‏شود)، «نسطاس رومی» (پزشک رومی) و «متکلمان» (کسانی که در علم عقاید مهارت داشتند) را جمع کند، و «فضل» هم ایشان را گرد آورد.

مأمون به وسیله‏ی «یاسر»، متصدی امور امام رضا علیه‏السلام، از امام خواست در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگویند و امام پاسخ دادند: فردا خواهم آمد.

چون یاسر بازگشت، امام به من فرمودند: ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است؛ از این که مأمون مشرکان و صاحبان عقاید را گرد آورده است، چه می‏فهمی؟

گفتم: فدایت شوم، می‏خواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد.

فرمودند: آیا می‏ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟

گفتم: نه؛ به خدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم و امید دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند.

فرمودند: ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می‏شود؟

گفتم: آری.

فرمودند: آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با زبان عبری خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با نعتشان استدلال کنم و آنگاه که هر دسته‏ای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند، مأمون درمی‏یابد مسندی که بر آن تکیه کرده است، حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان می‏گردد.(2)


1) در بعضی نسخ مثل کتاب زندگانی امام هشتم، هربز (هرمز) هم آمده است.

2) توحید صدوق، ص 429؛ (و) زندگی و سیمای حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام، صص 65 – 62.