جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مأمون و جلوگیری از برپایی نماز عید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در یکی از اعیاد اسلامی، مأمون برای امام پیام فرستاد که امامت نماز عید را بپذیرند و نماز را برگزار نمایند. امام پاسخ دادند: از شرایطی که میان من و توست آگاهی، مرا از اقامه‏ی نماز معذور دار.

مأمون گفت: منظورم از این کار آن است که مردم مطمئن شوند و نیز فضیلت‏ تو را بشناسند! فرستاده چند بار میان مأمون و امام رفت و آمد کرد و چون مأمون بسیار اصرار ورزیدند، امام پاسخ دادند: بیش‏تر دوست دارم مرا از این کار معاف داری، ولی اگر نمی‏پذیری و ناچار باید این کار را انجام دهم، من برای اقامه‏ی نماز عید مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه‏السلام بیرون خواهم آمد.

مأمون پذیرفت و گفت هر طور مایل هستید بیرون بیایید و دستور داد فرماندهان و درباریان و عموم مردم، بامداد عید جلوی خانه‏ی امام حاضر شوند.

روز عید پیش از طلوع آفتاب، کوچه‏ها از مردم مشتاق پر شد و حتی زنان و کودکان هم آمده بودند و در انتظار امام لحظه شماری می‏کردند.

فرماندهان به همراه سپاهیان، سوار بر مرکب‏های خود جلوی منزل امام علیه‏السلام ایستاده بودند. وقتی آفتاب سر زد، امام علیه‏السلام غسل کردند، لباس پوشیدند و عمامه‏شان را تحت‏الحنک(1) کردند. سپس خود را معطر ساختند و عصا در دست گرفتند و به همراهان فرمودند: آنچه می‏دهم، انجام دهید.

آنگاه پای برهنه در حالی که شلوار و لباسشان تا نیمه‏ی ساق بالا آورده بودند، به راه افتادند. پس از چند گام، سر به سوی آسمان بلند کردند و تکبیر گفتند؛ همراهانشان نیز به تکبیر ایشان تکبیر گفتند و امام به در سرای رسیدند و ایستادند. فرماندهان و سپاهیان چون امام را چنان دیدند، از مرکب‏ها بر زمین جستند و پاپوش‏ها از پای درآوردند و پابرهنه بر خاک ایستادند.

امام بر در سرای تکبیر گفتند و انبوه مردم با ایشان تکبیر گفتند.

صحنه چنان شور و عظمتی داشت که گویی آسمان و زمین، با امام تکبیر

می‏گویند. شهر مرو را سراسر گریه و فریاد فراگرفت.

«فضل بن سهل» چون اوضاع را چنین دید، به مأمون خبر داد و گفت: ای امیر! اگر «رضا» بدین گونه به مصلای نماز برسد، فتنه و آشوب می‏شود و ما همه بر جان خویش بیمناکیم؛ به او پیام بفرست که باز گردد.

مأمون به امام پیام داد: ما شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم به شما زحمت و رنجی برسد؛ شما بازگردید و با مردم، همان کسی که قبلا نماز می‏خواند، نماز را برگزار می‏نماید. امام دستور دادند کفش او را بیاورند؛ آن را پوشیده، سوار شده و به خانه بازگشتند.(2)

و بدین سان مردم به نفاق و عوام فریبی مأمون پی بردند و دریافتند آنچه در مورد امام ابراز می‏دارد، تظاهر است و هدفی جز رسیدن به اغراض سیاسی خود ندارد.

به راستی که همان‏گونه که یزید بن معاویه، امام چهارم را از ادامه‏ی سخنرانی در مسجد شام در روز جمعه باز داشت، مأمون نیز امام هشتم را از میانه‏ی رفتن به نماز عید فطر بازگرداند و از ادامه‏ی این عمل باز داشت و این امر جای دقت و تحلیل بسیار دارد.(3)


1) – یک سر عمامه را بر سینه و سر دیگر را از پشت بر کتف افکندن.

2) الارشاد، شیخ مفید، صص 214 – 213.

3) امام در عینیت جامعه، ص 59.