جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سایر انقلاب‏ها

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حتی در بصره که محل تجمع عثمانیان بود، علویان مورد حمایت قرار گرفتند؛ به طوری که زیدالنار(1) قیام کرد و همراه با وی، علی بن محمد و پیش از آن نیز علی منصور به شورش برخاسته بودند.

در یمن، ابراهیم بن موسی بن جعفر شورید.

در مدینه، محمد بن سلیمان بن داود بن حسن بن حسین بن علی بن ابیطالب قیام کرد.

در واسطا، که بخش عمده‏ی آن مایل به عثمانیه بود، قیام جعفر بن زید بن علی و نیز حسین بن ابراهیم بن حسن بن علی رخ داد.

در مدائن، محمد بن اسماعیل بن محمد قیام کرد.

خلاصه؛ سرزمینی نبود که در آن، یکی از علویان به ابتکار خود یا به تقاضای مردم، اقدامی بر ضد عباسیان نکرده باشد. بالاخره کار به جایی کشیده شد که اهالی بین‏النهرین و شام که به تفاهم با امویان و آل مروان

شهرت داشتند، به محمد بن محمد علوی (همدم ابوالسرایا) گرویده، ضمن نامه‏ای نوشتند که در انتظار پیکش نشسته‏اند تا فرمان او را ابلاغ کند.(2)

اما شورش‏هایی که از غیر علویان برپا شد نیز بسیار است.

برخی از این شورش‏ها، مانند قیام «حسن هرش» در سال 189 هجری، مردم را به «خشنودی خاندان محمد» می‏خواندند. همچنین «حاتم بن هرثمه» بر ارمنستان تسلط یافت و این خود انگیزه‏ی قیام «بابک خرم دین» گردید. «نصر بن شبث» بر نقاطی چون کیسوم و سمسیاط و حوالی آن‏ها مسلط گردیده، از فرات گذشته، در جهت شرق آن به پیشروی ادامه داد. وی هرگز تسلیم نشد؛ مگر در سال 207.(3)

در پایان، باید شورش بابکیان و مصریان نیز نام ببریم.

در ارزیابی شورش‏های ضد عباسی، به این نکته می‏رسیم که خطر جدی که آنان را تهدید می‏کرد، از سوی علویان بود، زیرا این شورش‏ها در مناطق بسیار حساسی برمی‏خاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی‏های غیرقابل انکاری برخوردار بودند و براساس آن، مردم، رهبران این شورش‏ها را تأیید می‏کردند و به سرعت دعوتشان را پاسخ می‏گفتند.

در این میان، مأمون بیش از هر کس دیگری می‏دانست که اگر امام

رضا علیه‏السلام هم بخواهند به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازند، چه فاجعه‏ای در انتظارش است.


1) این نام بدین جهت انتخاب شده که زید، خانه‏های عباسیان را در بصره به آتش کشید و هرگاه شخصی را با جامه‏ی سیاه که شعار عباسیان بود، به نزدش می‏آوردند، او را با جامه‏اش می‏سوزاند. (طبری، ج 11، ص 986).

2) زندگی سیاسی هشتمین امام، جعفر مرتضی، صص 123 – 122.

3) همان.