مفضل بن عمر گوید: به محضر امام کاظم علیهالسلام رفتم؛ دیدم حضرت رضا علیهالسلام را (که در آن هنگام خردسال بود) در بغل گرفته و میبوسد و بر شانهاش مینهد و به سینهاش میچسباند و خطاب به او
میفرمایند: پدر و مادرم به فدایت! چقدر خوشبو و زیبا هستی و برتری تو بر دیگران آشکار است.
به امام عرض کردم: فدایت شوم؛ به گونهای محبت این کودک بر قلبم افتاده که قلب هیچ کس جز شما، مانند من سرشار از محبت او نیست.
فرمودند: ای مفضل! مقام این کودک نزد من، همچون مقام من در نزد پدرم میباشد.(1)
آن امام همام، بزرگترین خدمت علمی را به بشریت نمودند و در شرایط مناسب و محیط مساعد، کلیات و جزئیات علوم دین و مسایل جهانی را برای مردم تشریح فرمودند و آیات و اخبار و احادیثی را که از مکتب علوی تا موسوی تفسیر و تدریس نشده بود، در همهی ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بیان کردند. همچنین اساس وحدت اسلامی را روی وحدت علمی و اصول بینش دینی پایهگذاری نمودند و همین قدرت و نفوذ علمی و محبوبیت ایشان، موجب سعایت بد اندیشان گردید.
«ابوذکوان» که از راویان معروف است، میگوید: «ابراهیم بن عباس» گفته است که ندیدم کسی از حضرت رضا علیهالسلام چیزی بپرسد و آن حضرت جوابگو نباشد؛ من هیچ کس را داناتر از ایشان به احوال
گذشته و آینده ندیدم. مأمون غالبا آن حضرت را به پرسش میآزمود و امام فورا جواب میفرمودند. عجیبتر آن که حضرت رضا علیهالسلام با هر کس به زبان خود او تکلم مینمودند و چون در این باره از ایشان پرسش میشد، میفرمودند: امام باید به همهی زبانها آشنا باشد.(2)
یکی از علمای معروف اهل تسنن به نام حاکم نیشابوری در شأن علمی حضرت رضا علیهالسلام مینویسد:
حضرت رضا علیهالسلام در مدینه در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله در سن بیست و چند سالگی، در مسند فتوا مینشست و فتوا میداد.(3)
امام کاظم علیهالسلام به پسران خود میفرمودند:
این برادر شما علی بن موسی الرضا علیهالسلام عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است؛ در مورد صحت دین و روشهای خود از او بپرسید؛ آنچه را او به شما میگوید، فراگیرید و رعایت کنید.(4)
عرض کردم: این کودک همان است که بعد از شما عهدهدار و صاحب امر امامت است؟
فرمودند: آری؛ کسی که از او پیروی کند، راه رشد و هدایت میپیماید و کسی که از او نافرمانی کند، به راه کفر رود.(5)
1) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 60.
2) همان، ج 2، ص 554.
3) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 40.
4) اعیان الشیعه، ج 2، ص 14.
5) عیون اخبار الرضا، ص 32.