جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شورش و طغیان بر ضد نادر شاه در شهرهای ایران

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نادر شاه پس از کور کردن فرزند خود و شکست از لزگی‏های داغستان، سلامت روان خود را از دست داد و به پادشاهی مستبد و به معنای واقعی، ستمگر و خون‏آشام مبدل شد.

وی به هر شهر که می‏رسید، بنای ظلم و ستم می‏گذاشت و از همین رو در شهرهای مختلف علیه حکومتش علم‏های طغیان برافراشته شد. نادر شاه از شنیدن این خبرها بیشتر خشمگین می‏شد و بر جنایات خود می‏افزود.

او در اواخر سال 1158 ه. ق پس از جنگ با عثمانی به ایران بازگشت و از طریق همدان و اراک به اصفهان رفت. در اصفهان به رفتاری بسیار خشونت‏آمیز با مردم دست یازید و بنا به گفته‏ی بازن:

در مدت چهل و پنج روز در آن بماند و در آن مدت آنچه از ظلم و ستم و تعدی که نتوان تصور کرد، به مردم رسید که آن همه صدمات یا به فرمان خود او بود و اگر هم نبود مرتکب، مورد هیچ گونه مؤاخذه قرار نمی‏گرفت. باری نشد که من از قصر بیرون بیایم و نعش 25 و یا 30 مرد نبینم که برخی به امر او خفه شده بودند و برخی دیگر به دست سربازان او کشته شده بودند.(1)

پادری بازن از جنایات مهیب نادر شاه در اصفهان، فارس و کرمان سخن‏های بسیار دارد و در پایان می‏نویسد:

شنیده بود که شاه عباس کبیر که در شکار بسیار زبردست بود، در دوره پادشاهی خود از کله‏ی پاره‏ای از حیوانات که خود شکار کرده بود، در چندین شهر مناره‏هایی برپا ساخته است، پس از او نیز (نادر شاه) بر آن شد که به نوبت خود بناهایی به آن نظم بسازد؛ ولی نه از کله‏ی حیوانات، بل از کله‏ی مردمان و بلندی آن را خود معین کرده بود که سی پا (قریب به ده متر) باشد. چنین مناره‏هایی را در شهر کرمان بنا نهاد.(2)

در مشهد نیز نادر شاه ظلم و ستمی بسیار کرد. بازن در این باره می‏نویسد:

در اواخر ماه آوریل 1747 میلادی به مشهد رسیدم. شاه ظلم‏هایی را که در اصفهان نموده بود از سر گرفت. در این دو ساله‏ی واپسین حیات خود، خست و بیدادگری را به درجه‏ی اعلی رسانیده بود. بومیان و بیگانگان، شاهزادگان و حکام، سربازان و سرداران همگی در خشم و غضب او اندیشناک بودند. توطئه‏هایی سری از هر طرف آغاز شد. حتی خویشاوندان او نیز به شاکیان پیوستند. همه کس را آرزو این بود که فرصتی به دست بیاورد و برای ایمنی زندگی خود، به زندگی وی پایان بخشد.(3)

در این هنگام اخبار پیوستن علیقلی خان، برادرزاده‏اش، به شورشیان به وی رسید، و این خبر، خشم نادر را – که از شورش و انقلاب مردم خشمگین بود – به اوج رسانید. اطلاعات دیگری که از خبوشان می‏آمد، حکایت از آن داشت که کردها سر از اطاعت شاه پیچیده و به جانبداری علیقلی‏خان پرداخته‏اند. نادر تصمیم گرفت شورش را فرونشاند و چون بیش و کم بر جان خویش و اولادش می‏ترسید، همه‏ی آنان را به کلات فرستاد و خود به فتح‏آباد قوچان رفت.

سرانجام مردی به نام محمد قلی خان افشار، که یکی از خویشاوندان نادر بود، تصمیم به قتل او گرفت. دیگر کسانی که در این کار با او همکاری می‏کردند، عبارت بودند از: محمد خان قاجار ایروانی، موسی بیک ایرلوی افشار طارمی، قوچه بیک کندوزلوی افشار ارومی و محمد صالح خان قرقلوی ابیوردی.

آنان همه از محارم سراپرده بودند. در شب یکشنبه یازدهم جمادی الثانی 1160 ه. ق به سراپرده‏ی نادر شاه پای گذاردند. لارنس لکهارت، در کتاب نادر شاه ماجرای قتل نادر را بدین گونه شرح می‏دهد که صالح خان با شمشیر به نادر حمله برد و یکی از دستهای او را قطع کرد. صالح خان پس از وارد ساختن این ضربت، چنان دهشت زده شد که در زمین میخکوب گردید، لکن محمد خان قاجار خونسردی خود را حفظ نمود و سر نادر را قطع کرد.

و بدین سان به زندگانی انسانی که در آغاز برای حفظ وحدت و تمامیت میهن خود زحماتی بسیار کشیده بود، ولی پس از رسیدن به قدرت، راه ظلم و ستم را در پیش گرفت، پایان داده شد.(4)


1) همان؛ ص 27. نگارش تاریخ به وسیله اجنبی قابل اعتماد نیست. چون آنان برای زشت جلوه دادن صحنه‏ی سیاست داخلی ایران دست به تحریف تاریخ و تقبیح رجال سیاسی این مملکت می‏زنند. ولی سکوت تاریخ نگاران خودی در برابر سخنان و تأیید این جریانات بوسیله قرینه‏های دیگر ثابت می‏کند «چیزکی» بوده است.

2) همان؛ ص 28.

3) همان؛ ص 28 و 29.

4) همان؛ ص 29.