جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نابینا ساختن رضا قلی میرزا

زمان مطالعه: 2 دقیقه

نادر در شهر دربند به سر می‏برد که سرانجام مأموران، موفق به دستگیری غلامی که در جنگ سواد کوه به وی تیراندازی کرده بود شدند و او را نزدش آوردند. نادر قول داد در صورتی که حقیقت را بگوید، او را نخواهد کشت. غلام اعتراف کرد که

شخصی به نام آقا میرزا وی را به این کار واداشته است. نادرشاه همان گونه که قول داده بود، او را نکشت، اما دستور داد از هر دو چشم نابینایش سازند و آقا میرزا را نیز بکشند. برخی مورخان می‏گویند که آقا میرزا پیش از مرگ گفته بود که رضا قلی میرزا، فرزند نادر، وی را به این کار وادار ساخته است.

بازجویی از شاهزاده آغاز شد. بیشتر مورخان می‏نویسند که رضا قلی میرزا شرکت خود را در توطئه‏ی قتل نادر شاه منکر شد، اما جونس منوی، مؤلف کتاب زندگانی نادر شاه، می‏نویسد که شاهزاده به فرستادگان شاه گفت: «با این که علیه شاه توطئه کرده، اما کار خطایی مرتکب نشده و به خود نادر گفت: تو آدم ظالمی هستی و باید کشته شوی.»

به هر حال، نادر نخست تصمیم به قتل فرزند خود می‏گیرد، ولی پس از مدتی از این کار در می‏گذرد و فرمان می‏دهد چشمان رضا قلی میرزا را کور کنند.(1)

دو روز بعد، نادر به تخت می‏نشیند و سرداران و سرکردگان خود را مقصر می‏داند و می‏گوید:«صفت دیانت و مروت در طایفه‏ی ایرانی یافت نمی‏باشد. چون آتش غضب قیامت لهب ما، در جوش بود و رأی جهانگشا بدان قرار یافته بود که چشمان جهان‏بین فرزند ارجمند خود را معیوب سازم، چه واقع می‏شد که هرگاه جمعی از شما به التماس و التجا درآمده، مانع این امر عظیم می‏گشتید؟ چون غضب بر ما مستولی بود، سه چهار نفر از شما را فرمان قتل می‏دادم، اما در عوض اسمی از شما در روزگار باقی می‏ماند.»

پادری بازن طبیب نادر شاه پس از شرح واقعه می‏نویسد: شماری بسیار از بزرگان و اعیان دولت، که شاهد مجازات رضا قلی میرزا بودند، در بهت و حیرت فرورفته بودند، ولی خود نیز از عذاب بی‏بهره نماندند و به جرم این که به جای فرزند پادشاه خویشتن را عرضه‏ی مجازات نساختند، شکنجه دیدند و در همان روز پنجاه تن از ایشان را در حضور نادر – به فرمان وی – گلو فشردند و خفه کردند.

نادر سخت پشیمان شد. ندامت نادر شاه، جانسوز و سهمگین و مرگ آفرین بود؛ چونان که پس از این رویداد، آرام و قرار خود را از دست داد و روز به روز احوالش پریشان‏تر می‏شد.(2)


1) همان؛ ص 25.

2) همان؛ ص 26.