جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیر پالاندوز

زمان مطالعه: 3 دقیقه

شیخ محمد عارف، در نیمه‏ی دوم قرن دهم هجری ولادت یافت. وی مشهور به پیر پالاندوز، از زهاد معروف روزگار خود بوده است. میان مردم چنین مشهور است که این عارف برای گذران زندگی خودش پالاندوزی می‏کرده است و از این رو، به «پیر پالاندوز» شهرت یافته است. اما نویسنده‏ی کتاب اصول تصوف نوشته است که شیخ به شغل کفش‏دوزی اشتغال داشته و از این کسب حلال روزی خود و خانواده‏اش را فراهم می‏کرده است. او دست بر کار و دل با یار داشته است. شیخ از طریق باطن، درویش لقب گرفت و در میان مردم به پیر پالاندوز مشهور است. گویا چون شغل شیخ کفش‏دوزی بوده و کفش‏دوز را پاره‏دوز نیز می‏گویند، با گذشت زمان لفظ پاره‏دوز به پالان‏دوز تغییر یافته است و گرنه شیخ هرگز پالاندوزی نداشته و همواره کفاش بوده است.(1)

شیخ درویش محمد کارندهی(2) ، اویس زمان و راهبر اصحاب دل و جان، در

معرفت: آیتی شگرف و در ولایت، دریایی سخت ژرف بود. با آن که امی و مکتب نادیده بود، به دو بال عشق و همت و به یاری نیروی ولایت مرشد خود، در راه رسیدن به حق سیری بلند فرمود و مسئه آموز صد مدرس بود.

شیخ برای ساختن خویش، در جست و جوی مردان حق برخاست. با عنایت حضرت پروردگار به حضور شیخ کمال‏الدین حسین تبادکانی (تاج‏الدین خوارزمی) راهنمای اهل دل آن روزگار رسید. از خدمت او کسب آداب سلوک راه خدا نمود و برحسب آمادگی ذاتی خود مورد توجه مبارک استاد شد و پس از سپری ساختن مدارج کمال به خلافت شیخ خود معین گشت و به دامادی وی سرفراز آمد. جناب درویش در این باره می‏فرماید:

بعد از ایشان مهر افلاک هدی‏++

شیخ درویش محمد مقتدی‏

در مشایخ همچو زرد هدهی است‏++

در میانشان مشتهر کارندهی است‏

پس ار رحلت شیخ تاج‏الدین حسین تبادکانی، به واسطه‏ی زیاد شدن رهبران دروغین، از دستگیری و ارشاد طالبان تن زد و به کفاشی سرگرم شد و دور از غوغای مریدان و هیاهوی انکارآمیز منکران، چشم به زیارت جمال دلدار حقیقی گشود. چندین بار از طریق باطن، وی را بر پذیرفتن مسند ارشاد فرمان دادند و او شانه خالی کرد. پس از گذشت یک سال، حضرت امام قائم مهدی مولانا ابوصالح حجة الله بن الحسن العسکری – روحی فداه – بر در دکانش حاضر شد و از شدت و تندی گلیم او را گرفته برافشاندند و رفتند. شیخ دریافت که خاطر امام از وی آزرده شده است. لرزی سخت بر اندامش افتاد و بیمی جانکاه فضای بیکران جانش را فراگرفت؛ چونان که تاب نیاورد و به سوی خانه رفت.

پس از آن رویداد، در عالم معنا دید که مأموران الهی او را نزد امام قائم حاضر کرده، بر دیواری به چهار میخ کشیدند و تنبیه کردند. در این حال، امام رضا علیه‏السلام حاضر شده، از وی شفاعت کرد و او را از شکنجه رهایی بخشود. پس از دلجویی و اندرزگویی، او را به دستگیری و راهنمایی طالبان دستور فرمود. شیخ چون به خود

آمد، به اندازه‏ی یک سال از آن شکنجه، اسیر بستر گشته، بی‏حال بود تا پس از سالی سلامتی خود بازیافت به ارشاد نشست.

هر چند مریدان و دوستداران وی بسیار شدند، به مردی مایه‏دار و با استعداد، که شایستگی خلافت داشته باشد دست نیافت. سرانجام از این رهگذر ملول شده، نزد امام هشتم علیه‏السلام شکوه سر داد. امام او را به برآورده شدن درخواستش مژده داد. از آن پس اندک نگذشت که شیخ حاتم، خواهرزاده‏ی شیخ، به خدمتش شتافت. شیخ او را شایسته‏ی تربیت و آماده‏ی کسب معرفت یافت و به ارشادش همت گماشت.

سرانجام در سال 985 ه. ق جان به جانان تسلیم نمود. آرمگاه او مقابل بست پایین واقع شده است. اصل بنا در زمان سلطان محمد خدابنده ساخته شده و در سال‏های اخیر توسط آستان قدس بازسازی گردیده است.


1) اصول تصوف، ص 362 تا ص 364.

2) به ظاهر «کارندهی» منسوب است به روستایی به همین نام که اینک در قاموس جغرافیای ایران چنین نامی یافت نمی‏شود الا روستاهایی در پیرامون مشهد(43 کیلومتری شمال شرقی) که به نام کارده معروف است. چه بسا نون قبل از دال به مرور زمان در محاورات حذف گردیده باشد.