جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شیخ ‏بهایی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در نوشتن شرح حال شیخ‏بهایی از کتاب سیمایی از شیخ‏بهایی در آیینه آثار. نوشته‏ی محمد قصری فراوان بهره برده‏ام.

نامش محمد، لقبش بهاءالدین و شهرتش بهایی یا شیخ‏بهایی، جد اعلایش «حارث بن عبدالله اعور همدانی»(1) در گذشته‏ی سال 65 ه. ق یکی از یاران حضرت علی علیه‏السلام است که بنابر نقل خلاصة الأثر در جنگ صفین حضوری جانانه داشته است.

روزی حارث همدانی نزد امیرمؤمنان علیه‏السلام آمد و از روزگار و بی‏وفایی‏اش گله کرد. حضرت علی علیه‏السلام سخنانی گرانقدر برای آرامش او فرمود. سید حمیری سخن امام را چنین به نظم کشید:

قول علی لحارث عجب‏++

کم ثم اعجوبة له حملا

یا حار همدان من یمت یرنی‏++

من مؤمن أو منافق قبلا

یعرفنی طرفه و أعرفه‏++

بنعته و اسمه و ما عملا

و أنت عند الصراط تعرفنی‏++

فلا تخف عثرة و لا زللا

أسقیک من بارد علی ظماء++

تخاله فی الحلاوة العسلا

أقول للنار حین توق للعرض‏++

دعیه لا تقربی الرجلا

دعیه لا تقربیه ان له‏++

حبلا بحبل الوصی متصلا(2)

سخن علی برای حارث همدانی چقدر شگفت است، این سخن چه شگفتی‏ها در بردارد. ای حارث همدانی! هر کس بمیرد، چه مؤمن باشد و یا منافق، مرا رو به روی خود خواهد دید. او با چشمانش مرا خواهد دید و من او را با نام و نشان و کردارش می‏شناسم. و تو حارث همدانی، کنار پل دوزخ چون مرا ببینی، می‏شناسی. پس از لغزش و افتادن در دوزخ مترس!

در تشنگی آبی سرد و خوشگوار به تو خواهم داد که از شیرینی، آن را عسل

بپنداری. هنگامی که در جایگاه حسابرسی بایستی، به آتش می‏گویم: به او نزدیک مشو و رهایش کن؛ رهایش کن و هرگز گرد او مگرد و نزدیکش مشو؛ زیرا ریسمانی در دست دارد که به ریسمان ولایت جانشین رسول خدا متصل است.

پدر شیخ‏بهایی، عزالدین حسین، از دانشمندان بزرگ دوران خود در لبنان و ایران و از شاگردان شهید ثانی بوده است. وی در سال 918 ه. ق در جبل عامل متولد شد و مدت بسیاری با استاد گرانقدر خود همراه بود. پس از شهادت استاد و وحشت از کینه‏ی عثمانیان وادار به هجرت سوی ایران شد. همسر شیخ‏بهایی، دختر شیخ علی منشار، شیخ الاسلام (و قاضی القضات) اصفهان بود. منصب شیخ الاسلامی اصفهان پس از مرگ شیخ علی منشار به شیخ‏بهایی واگذار گردید. شیخ علی منشار به دلیل نزدیکی جایگاهش پیش شاه طهماسب، عزالدین حسین (پدر شیخ‏بهایی) را برای آمدن به ایران تشویق کرد.

نویسنده‏ی مستدرک الوسائل درباره‏ی همسر شیخ‏بهایی نوشته است: «شیخ‏بهایی زنی دانشمند داشت که عالم و محدث و فقیه و دختر زین‏الدین علی معروف به منشار عاملی بود.»

در جای دیگر آورده است: «زنان نزد او درس می‏خواندند. پدرش زین‏الدین علی منشار از دانشمندان روزگار شاه طهماسب بود و کتاب‏های بسیاری داشت که از هند آورده بود و گویند نزدیک چهارهزار کتاب بود و بیشتر زندگی خود را در هند گذرانده و چون مرد، دخترش که زن شیخ‏بهایی بود، وارث او شد؛ زیرا جز یک دختر نداشت و این کتاب‏ها از جمله کتبی بود که شیخ‏بهایی وقف کرد و پس از مرگ شیخ‏بهایی بیشتر این کتاب‏ها نایاب شد؛ زیرا متولی در نگهداری آن‏ها نکوشید.»

شیخ‏بهایی برادری به نام عبدالصمد بن حسین داشته که در قزوین، به سال 966 ه. ق به دنیا آمده است و در سال 1020 ه. ق در راه سفر حج، نزدیک به مدینه منوره وفات می یابد. شیخ‏بهایی کتاب فوائد الصمدیه در نحو را به نام او نوشته است.

شیخ‏بهایی (بنابر قول مشهور) در غروب چهارشنبه، سه روز مانده از ذی الحجه‏ی(3) سال 953 ه. ق در بعلبک چشم به جهان می‏گشاید. تا مدتی پس از تولد در بعلبک می‏زیسته است. در سال 965 ه. ق هنگام هجرت پدرش دوازده ساله بود که همراه خانواده به ایران آمد و نخست در اصفهان سکنا گزید. آنان سه سال در این شهر ماندند و سپس به سوی قزوین، پایتخت صفویان، حرکت کردند. شاه طهماسب، که آوازه‏ی پدر شیخ‏بهایی را به عنوان یکی از شاگردان برجسته شهید ثانی شنیده بود، از آنان به گرمی استقبال کرد و آنان نیز در آن شهر ماندند.

شیخ‏بهایی برای تکمیل تحصیلات خود بسیار کوشید و نزدیک پانزده سال همواره به تحصیل پرداخت و حتی هنگامی که پدرش به خارج از قزوین مسافرتی طولانی می‏رفت، کمتر او را همراهی می‏کرد. تربیت و آموزش بهایی پیش از آمدن به ایران آغاز شده و نخستین معلم او – که بهترین معلمش بوده – پدرش، حسین بن عبدالصمد، بوده است. شیخ‏بهایی از پدرش افزون بر ادبیات عرب، فقه و اصول و تفسیر و درس اخلاق و دوستی اهل بیت علیهم‏السلام را نیز به خوبی فراگرفت. پس از پدر، شیخ‏بهایی از محضر استادانی چون شیخ عبدالله مدرس یزدی، ملا علی مذهب المدرس و ملا افضل قاضی و شیخ احمد النهمنی کهدمی، معروف به پیر احمد و حکیم عمادالدین محمود و… بهره برد.

نویسنده‏ی الذریعه در کتاب ارزشمند، خود، نزدیک به صد نفر از شاگردان شیخ را به مناسبت‏های گوناگون معرفی کرده است که تنها به برخی از آنان اشاره می‏کنیم:

1 – سید حسین بن سید حیدر کرکی؛

2 – فاضل جواد بغدادی شارح زبدة الاصول؛

3 – سید ماجد بحرانی؛

4 – ملا محسن فیض کاشانی؛

5 – سید میرزا رفیع‏الدین نائینی؛

6 – محمدتقی مجلسی (مجلسی اول)؛

7 – محمد بن ابراهیم مشهور به ملاصدرا؛

از چهره‏ی ظاهری او چندان اطلاعی در دست نیست. تنها قصص العلماء آورده است که «شیخ بسیار کم ریش بود.» همواره در سفر جامه‏ی درویشان و زاهدان بر تن داشت و با آنان که مقام حکومتی داشت، بیشتر دوست داشت پنهانی و ناشناخته سفر کند. زندگی اجتماعی او را می‏توان به سه دوره تقسیم کرد که هر دوره نزدیک به یک سوم عمرش را در برگرفته است:

یکی دوران تحصیلات علمی، که بیشتر در جبل عامل و قزوین بوده است. و دیگر، دوران همراهی با شاه عباس، که یک سوم آخر عمرش بوده است. و دوران میانی، که بیشتر آن در سیر و سیاحت گذشته است. مهم‏ترین دوره‏ی زندگی سیاسی وی زمان شاه عباس و نزدیکی شیخ‏بهایی با دستگاه حکومتی است. بی‏گمان او از چنین همراهی ناراحت بود و همنشینی با پادشاهان را با تمایلات عرفانی و ژرف‏نگری خود ناسازگار می‏دید؛ چنانکه در ریحانة الادب آمده است:

نزد شاه عباس قرب و منزلتی بسزا یافت. کتاب جامع عباسی را به نام شاه تألیف داشته است، لیکن در نظر حقیقت بین او هیچ ارزش نداشته و با آن همه ترقیات فوق‏العاده در اثر میل مفرطی که به وحدت و انزوا و سیر و سلوک و طی مراحل عرفانی داشته تمامی آن همه مقامات رفیعه را پشت پا زده….

در کشکول خود، می‏نویسد:

اگر پدرم مرا از بلاد عرب به دیار عجم نیاورده بود و رفت و آمد با پادشاهان ایرانی نمی‏کرد، البته من اتقی و ازهد و اعبد مردم بودم، لیکن همنشینی و دوستی با اهل دنیا مرا از سر منزل حقیقت بازداشت. جز قیل و قال و نزاع و جدال چیزی حاصل نگشته و بهره‏ای نبردم.

سیر و سفر را یکی از راه‏های کاستن از ناراختی خود می‏دانست و مانند درویشان به سفر می‏پرداخت. او پس از واپسین سفر طولانی به کشورهای عربی، دوباره به اصفهان بازگشت و باز مورد تقرب شاه عباس قرار گرفت و تا پایان عمر در منصب شیخ الاسلامی به مردم خدمت می‏کرد. در این باره در نزهة الجلیس آمده است:

عاملی از منصب علمی والایی برخوردار بوده و در زمان شاه عباس منصب شیخ الاسلامی (و قاضی القضاتی) در اصفهان (به عنوان جانشین شیخ علی منشار) به دست آورده و نزد شاه عباس به دومین فرد در امور دینی تبدیل گردید و به همین ترتیب به مقام و شأنش افزوده می‏گشت.

این بالا رفتن مقام علمی و سیاسی، حسادت بسیاری از ساده اندیشان و متعصبان را برانگیخت تا آن جا که گروهی با استناد به اشعار عارفانه‏ی او – که بیشتر رنگ تصوف داشت و این نگرش نزد حکومت ناپسند بود – به بدگویی او می‏پرداختند و تا آن جا به کار ادامه دادند که شیخ ناخشنودی خود را از این گروه بارها در اشعار و آثارش آورده است. او بارها از این که پدرش او را به ایران آورد، شکوه می‏کرد.

نویسنده‏ی روضات الجنات به نقل از شاگرد شیخ‏بهایی، سید عزالدین حسین بن سید حیدر کرکی عاملی آورده است:

نزدیک چهل سال در خدمت او بودم و در سفر و حضر با او می‏زیستم و با او به زیارت ائمه‏ی عراق رفتم و در بغداد و کاظمین و نجف و کربلا و عسکریین احادیث بسیار بر او خواندم.

به هر روی، مدت زیادی از عمر شیخ‏بهایی در سفر و سیاحت گذشته است، لیک این سفرها به گونه‏ای انجام پذیرفته که موفق شده بسیاری از نوشته‏هایش را در این سفرها سامان دهد.


1) «همدان نام قبیله‏ای از قبایل حمیر عرب یمن بوده است که مورد عنایت اهل بیت علیهم‏السلام نیز بوده‏اند.».

2) معاد شناسی، ج 2، ص 168.

3) هفده محرم نیز گفته‏اند.