صدیق کل امریء عقله و عدوه جهله.(1)
دوست هر شخص عقل او و دشمنش نادانی اوست.
«امام رضا علیهالسلام»
احمد بزنطی مدتی از زندگانی خود را با اعتقاد به مذهب واقفیة(2) سپری کرد و سرانجام لطف الهی شامل حالش شد و به سعادت شناخت امام زمانش نائل شد.
روزی بزنطی جهت حل مشکلات فکریاش خواست به محضر امام رضا علیهالسلام شرفیاب شود؛ از اینرو حضرت مرکبی برای او فرستاد و تا پاسی از شب به دانش اندوزی از آن امام همام مشغول شد.
وقت خواب، حضرت به خدمتکار فرمود:
«جهت خواب، بستر شخصی مرا برای بزنطی بگستران.»
این اظهار محبت، بیش از اندازه در بزنطی مؤثر افتاد و مرغ خیالش به پرواز درآمد و با خود گفت:
«در دنیا بهتر از من کسی نیست؛ این منم که امام مرکب شخصی خود را برایم فرستاد و نیمی از شب تنها با من نشست و پاسخ سؤالات مرا داد و وقت خواب دستور داد تا بستر شخصیاش را برای من بگسترانند پس چه کسی سعادتمندتر از من در دنیا میباشد؟!»
بزنطی سرگرم خیالات واهی خویش بود که ناگهان امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ای احمد! از فخر بر حذر باش؛ هرگز آنچه را دیدی مایهی فخر و مباهات خویش بر دیگران قرار مده.»
حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام در ایام مریضی زید بن صوحان(3) به عیادت او رفت و بسیار محبت و ملاطفت به او نمود و دست مبارکش را بر پیشانی وی گذارد و فرمود: ” مراقب باش تا فخر و مباهات ترا نگیرد. اینها را به خاطر تکلیف و وظیفهای که بر من است، انجام دادم “.»(4)
1) تحف العقول ص 467 – عیون اخبار الرضا ج 2 ص 24.
2) در قصه شماره 2 شرح مذهب واقفیه (واقفه) گذشت.
3) تنقیح المقال ج 1 ص 466، در برخی روایتها صعصعه بن صوحان، برادر زید را ذکر نمودهاند. بحار الأنوار ج 49 ص 49.
4) بحار الأنوار ج 49 ص 269 – 36 و عیون اخبار الرضا ج 2 ص 212.