جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زنده شدن تصویر دو شیر

زمان مطالعه: 3 دقیقه

من عرف حقنا وجب حقه و من لم یعرف حقنا فلا حق له.(1)

حق کسانی که حق ما را بشناسند، ثابت و گرنه دارای حقی نمی‏باشند.

«امام رضا علیه‏السلام»

بعد از کرامت نزول باران، برخی از بدخواهان حضرت رضا علیه‏السلام به مأمون گفتند:

«ای امیرمؤمنان! نسبت به نیل خاندان علی به خلافت هشدار می‏دهیم؛ شما با دست خودتان، خود را به هلاکت می‏برید؛ این خاندان جادوگر را که رو به خاموشی و افول بودند، مطرحشان نموده و بر سر زبان‏ها انداختی. دنیا را با دروغ و خرافات خودشان پر کرده و به این باران، اظهار وجود نمودند.، می‏ترسم. با سحر و جادویش خلافت را از خاندان بنی‏عباس به خود انتقال دهند؛ آیا کسی علیه خودش چون تو،

چنین جنایتی را مرتکب می‏شود؟!»

مأمون گفت:

«او بطور پنهانی و بدور از چشم ما مردم را به خود می‏خواند؛ از اینرو او را ولیعهد خود قرار دادیم تا عملکرد و خواسته‏اش به نفع ما تمام شود. اگر او را به حال خود رها می‏کردیم، توان مقابله نداشتیم و لیکن اکنون او کاملا در اختیار ماست و به تدریج مقام و منزلت او را نزد مردم به گونه‏ای که بپندارند او شایسته‏ی خلافت نیست، خدشه‏دار کرده و سپس ریشه کن می‏کنیم.»

حمید بن‏ مهران به مأمون گفت:

«ای امیرمؤمنان! اجازه ده تا با او به بحث نشسته و رسوایش کنم.»

مأمون اظهار داشت:

«نزد من چیزی بهتر از این نیست.»

حمید بن ‏مهران مجلسی گرد آورد و در آن به امام رضا علیه‏السلام گفت:

«از تو حکایاتی نقل می‏کنند که اگر بدانی، آنها را انکار می‏کنی؛ از آنجمله بارانی است که طبق عادت همیشگی می‏بارید و لیکن مردم آنرا معجزه و از نشانه‏های بی‏همتای تو دانستند و حال آنکه این امیرالمؤمنین (اشاره به مأمون) که او برتر از همه است، ترا در جایگاهی که خود می‏دانی، قرار داد؛ از اینرو روا نیست که مسائل کذب و دروغ را علیه او و به نفع خودت شایع کنی.»

امام رضا علیه‏السلام فرمود:

«من مانع صحبت مردم درباره‏ی نعمت‏های خدا دادیم نمی‏شوم امام در رابطه با مصاحب خودت که گفتی مرا بزرگ شمرده، اینرا بدان؛ پست و مقامی را که به من واگذار نمود، چون قضیه‏ی یوسف صدیق و شاه مصر است که می‏دانی.»

او با خشم و غضب گفت:

«ای فرزند موسی! از حد و منزلت خود پا را فراتر نهاده و بارانی را که خداوند مقدر کرده بود، آیت و وسیله و قدرت خود قرار دادی. گویا مثل معجزه‏ی ابراهیم خلیل علیه‏السلام را که جزیی از پرندگان را بر سر چند کوه گذارد و با صدا زدنش همه زنده شده و نزد او آمدند، انجام دادی. اگر راست می‏گویی، این دو شیر را زنده و بر من چیره گردان.»

در اینحال امام رضا علیه‏السلام به تصویر دو شیر بر مسند مأمون، ندایی زد و فرمود:

«آن فاجر گنهکار را بگیرید.»

در اینحال آن دو شیر مصور زنده شده و بی درنگ او را دریده و اثری از وی باقی نگذاشتند. حاضران با تحیر و شگفتی ناظر صحنه بودند که آن دو شیر نزد حضرت رضا علیه‏السلام آمده و گفتند:

«اگر رخصت دهی، با این (اشاره به مأمون) آن کنیم که با او کردیم.»

و لیکن امام رضا علیه‏السلام از آن دو شیر خواست که به حالت اولیه‏ی خویش باز گردند.

مأمون که از ترس بیهوش شده و با ریختن گلاب و بر رویش به هوش آمد، اظهار داشت:

سپاس خدا را که مرا از شر حمید بن ‏مهران نجات داد.»

سپس رو به امام علیه‏السلام نمود و گفت:

«ای فرزند رسول خدا! این خلافت از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و شماست. اگر بخواهی، از تخت پایین می‏آیم تا در اختیار شما باشد.»

امام رضا علیه‏السلام فرمود:

«اگر می‏خواستم با شما به مناظره و گفتگو نمی‏پرداختم. بطور یقین خداوند متعال غیر از انسان‏های نادان، همه آفریده‏اش را چون تصویر این دو شیر فرمانبر ما قرار داده و پروردگار متعال را در رابطه با جهال و از بنی آدم تدبیری است؛ امر الهی است؛ که ترا به حال خود واگذارم و زیر دست تو بودن من به عنوان ولیعهد، چون دستور خداوند به یوسف است که زیر دست فرعون مصر باشد.»(2)


1) تحف العقول ص 471.

2) بحار الأنوار ج 49 ص 182 – 185 و عیون اخبار الرضا ج 2 ص 171.