جناب آقای حاج محمد حسن ایمانیه نقل کرد در ماه رجب 94 مشهد مقدس رضوی (ع) مشرف شده پس از مراجعت نقل نمودند.
جمعیت زوار بطوری بود که تشرف بحرم مطهر سخت و دشوار بود روزی با زحمت و مشقت وارد حرم مطهر شدم کتاب مفاتیح را بازکردم دست در جیب نمودم تا عینک را بیرون بیاورم چون چند سال است بدون عینک نمی توانم خط بخوانم دیدم عینک را فراموش کرده ام همراه بیاورم سخت ناراحت و شکسته خاطر شدم که بچه زحمتی بحرم مشرف شدم و نمی توانم زیارت بخوانم .
در همان حال چشمم بخطوط مفاتیح افتاد دیدم آنها را می بینم و می توانم بخوانم خوشحال شدم و زیارت را با کمال آسانی خواندم و خدایرا سپاس کردم . پس از فراغت و خارج شدن از حرم مفاتیح را باز کردم دیدم نمی توانم بخوانم و بمانند پیش بدون عینک خط را نمی شناسم و تاکنون چنین هستم دانستم که لطفی
و عنایتی از طرف آن بزرگوار بوده است .(1)
خورشید توئی شمش شمسوس کنز ولایت++
کز نور تو هر گمشده گردیده هدایت
خورشید شعاعی بود از نور وجودت++
کز نور وجود تو ضیائش ز بدایت
ای درگه تو قاضی حاجات خلایق++
هر لحظه ز درگاه تو شد کشف کرامت
از بهر امیدی بدرت روی نمودم++
شاها نظری کن ز ره لطف و عنایت
این سالک و مسکین حقیر سرکویت++
دارد که بتو چشم شفاعت بقیامت
1) داستانهای شگفت.