مرحوم محدّث قمی اعلی الله مقامه الشریف نقل میکند که مأمون به علی بن موسی
الرضا صلوات الله علیه نامهای نوشت و درخواست کرد که مرا موعظه فرمایید.
حضرت برای او مرقوم فرموند:
انک فی الدنیا له مدة++
یقبل فیها عمل العامل
اما تری الموت محیطا بها++
یسلب منها أمل الامل
تعجل الذنب بما تشتهی++
و تأمل التوبة من قابل
و الموت یأتی اهله بغتة++
ما ذاک فعل الحازم العاقل
به درستی که تو در دنیایی هستی که دارای مدّت معیّن و مشخصی است و در آن مدّت، عمل اشخاص پذیرفته میشود (و بیش از آن مدّت محدود فرصتی ندارند).
آیا نمیبینی که همان را مرگ احاطه کرده و از آن آرزوی آرزومندان را سلب میکند و همچنان داغ آرزوها بر دل آنها میماند.
همانا شتاب میکنی به سوی گناهان، هر چه قدر که تمایل داری
میتوانی و توبه کردن را برای سال بعد آرزو میکنی.
و حال آن که مرگ دفعتاً و به ناگاه به سوی تو میآید و در حقیقت این کار یک انسان هشیار و عاقل نیست.
محمّد بن یحیی بن ابیعباد از عموی خود روایت کرده و می گوید:
روزی از حضرت امام رضا صلوات الله علیه شنیدم که این شعر را میخواندند و حال آن که کمتر دیده بودم آن حضرت شعر بخواندند.(1)
کلنا نأمل مدا فی الأجل++
و المنایا هن آفات الأمل
لا تغرنک اباطیل المنی++
و الزم القصد ودع عنک العلل
انما الدنیا کظل زائل++
حل فیها راکب ثم رحل(2)
همهی ما طولانی شدن مدت عمر را آرزو میکنیم و حال آن که مرگ است که آفت آرزوهای ماست.
به هوش باش که آرزوهای باطل تو را فریب ندهد و مواظب باش که چه چیزی را قصد کردهای (و می خواهی چه کاری انجام دهی) و بهانهها را از خود دور نما.
و همانا دنیا مانند سایهای است که از بین میرود و سواری که در آن فرود میآید، سپس به زودی از آن کوچ میکند.
1) منتهی الامال: ج 2 ص 495، بحارالأنوار: ج 49 ص 107.
2) شعر از ابواسحاق بن قاسم است که در حدود سال 120 هـ در عین التمر که نزدیکی مدینهی منوره متولّد شد و در بغداد سکنی گزید و در سال 211 در بغداد وفات نمود و بیشتر از طبع سرشار خود در مذمت دنیا و زهد و زاهدی استفاده کرده و شعر میگفت.) منتهی الامال: ج 2 ص 496.).