جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جوادالأئمه بر بالین پدر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

به نظر می رسد که اباصلت هروی همین لحظات جان سوز را به تصویر می کشد و می گوید:

نا گاه جوان خوشبوی مشکین مویی در میان خانه حاضر شد که

سیمای ولایت و امامت از چهره‏ی نورانی و دلگشایش نمایان بود. او شبیه‏ترین مردم به حضرت علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه بود.من شتابان به سوی او رفتم و عرض کردم: من تمام درها را بسته بودم؛ شما از کدام راه وارد شدید؟

فرمود: آن قادری که در یک لحظه مرا از مدینه به توس رسانید، از درهای بسته نیز وارد کرد.

پرسیدم: شما که هستید؟

فرمود: منم حجّت خدا بر تو ای اباصلت! من محمّد بن علی هستم که آمده‏ام با پدر غریب و مظلوم خویش وداع کنم.

سپس ایشان به حجّره‏ی پدر بزرگوارشان وارد شدند. وقتی چشم حضرت به سیمای فرزندش افتاد، حرکتی نموده و یوسف گم‏گشته‏ی خود را بعد از هجرانی طولانی و دردناک در آغوش کشیدند. امام رضا صلوات الله علیه فرزندش را در سینه خودد می‏فشردند و همواره میان چشمان او را می‏بوسیدند، سپس رازهایی را (که ظاهراً اسرار ولایت و امامت و گنجینه‏های علوم اِلاهی بوده) به فرزند خویش منتقل نمودند که البتّه من متوجّه آن مطالب نشدم.

آن گاه جوادالأئمه صلوات الله علیه دست خود را در گریبان پدر فرو برد و چیزی را که شبیه به گنجشک بود در آورد و آن را فروبرد؛ سپس روح شریف حضرت از قالب جسمانی خود خارج شد و به سوی رضوان

اِلاهی اوج گرفت.(1)

هرثمه نیز چنین می‏گوید: پاسی از شب گذشته بود که صدای ضجّه و شیون از خانه‏ی امام رضا صلوات الله علیه بلند شد و مردم به طرف خانه‏ی حضرت می‏شتافتند. من هم در آنجا حاضر شدم،و دیدم که مأمون ایستاده است و سر خود را برهنه کرده و صدا به عزا و گریه بلند کرده است.) !! ((2)


1) عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه ج 2 ص 243، بحارالأنوار: ج 49 ص 301.

2) عیون اخبار الرّضا صلوات الله علیه ج 2 ص 247، بحارالأنوار: ج 49 ص 296.