بعد از دعای باران و نزول رحمت اِلاهی به برکت دعای حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه بعضی از افراد حسود و منافق صفت به مأمون اعتراض کردند که چرا راضی شدی به ولایتعهدی علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه که درنتیجه ی آن، خلافت و حکومت از آلعباس جدا شده و به دست آلعلی – سلام الله علیه – بیفتد.
مأمون از این اتّفاق اظهار پشیمانی کرد. یکی از حاضرین به نام
حمید بن مهران گفت: امرعلی بن موسی الرّضا صلوات الله علیه را به من واگذار کن تا ضعف او را در ولایتعهدی به او ثابت کنم.
مأمون گفت: هیچ چیز نزد من مطلوب تر از این نیست.
حمید بن مهران گفت: علما، قضات و موجّهین مملکت را دعوت کنید.
مأمون دستور داد که شخصیّتها را دعوت کردند و در مجلس مفصّلی ترتیب دادند، همه حاضر شدند و اطراف مجلس نشستند. حضرت رضا صلوات الله علیه نیز در جایگاه نزول اجلال نمودند.
حمید بن مهران خطاب به حضرت عرضه داشت: مردم در حقّ شما زیاده روی میکنند و اگر شما نسبت به آن مطّلع شوید، حتماً بیزاری خواهید نمود. مثلاً شما با عدّهای از مسلمین برای بارش باران موسمی دعا کردهاید و بعد از این که باران نازل شد، مردم این قضیّه را به عنوان معجزهای از شما قلمداد کردند و حال آن که امیرالمؤمنین مأمون از همهی مردم برتر است و او موجب شد که شما به این مقام و مرتبه نائل شوید ولی مردم دربارهی او چنین معجزهای نقل نمیکنند.
امام رضا صلوات الله علیه در جواب او فرمودند: این که تو یار خود مأمون را چنین یاد میکنی و مقام و منزلت من را از جانب او میدانی، همانا مثل منزلت دادن عزیز مصر به یوسف است.
یعنی همان طوری که جاه و مقام عزیز مصر حقیقتا غاصبانه بود
و اعطای مقام به یوسف توسّط عزیز مصر به صورت ظاهری بود، همانا جاه و مقام مأمون نیز غاصبانه است، اگر چه به حسب ظاهر مرا ولی عهد خود قرار داده است.
حمید بن مهران با کمال گستاخی عرض کرد: ای پسر موسی ! تو از حد خود تجاوز کردی؛ چطور بارش باران موسمی به دعای شما بوده، بلکه چه بسا به دعای دیگر مسلمانان باران باریده است. گذشته از این، مگر معجزهی ابراهیم خلیل را آوردهای؟! اگر شما راست میگویی به آن دو شیر که بر جایگاه مأمون نقش بسته اند اشاره کن که جان گرفته و مجسّم شوند و مرا بدرند!
وقتی امام رضا صلوات الله علیه این گستاخی را ازاو دید به آن دوصورت شیر اشاره فرمود و بر آنها فریاد زد: بگیرید این فاجر را!!
ناگاه آن دو صورت شیر مجسّم شده و به طرف حمید بن مهران حمله کردند و تمام أعضای او را دریدند واو را خوردند و خون او را لیسیدند. آن گاه به مأمون اشاره کردند و با زبان فصیح خدمت حضرت عرضه داشتند: ای ولیّ خدا! هر چه امر میکنید با این انجام خواهیم داد.
مأمون یک دفعه غش کرد و زمانی که او را به هوش آوردند، مجدّدا آن دو شیر سؤال را تکرار کردند.
حضرت فرمودند: مطلبی برای من هست که این مأمون مجری آن
است؛(1)
آری این جلسه که به قصد تضعیف حضرت علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه برپا شده بود به قدرت اِلاهی فقط موجب روشن شدن مقام و فضل و کرامات آن حضرت شد وبه پایان رسید.(2)
1) به نظر می رسد که منظور حضرت آن بود که شهادت من به دست این نامرد باشد.
2) مناقب ابنشهر آشوب: ج 4 ص 370.