امام رضا علیه السلام به عنایت خدا از اسرار و رازهای آینده اطّلاع داشتند. آن حضرت خود می دانستند که از سفر خراسان بر نمی گردند. از همین جهت آن روزکه مأمون به حضرت رضا علیه السلام می گفت: انشاءا… به بغداد که رفتیم فلان کار را انجام خواهیم نمود.
امام علیه السلام فرمودند: شما خواهید رفت.
راوی می گوید: وقتی در خلوت امام رضا علیه السلام را ملاقات نمودم عرض کردم چیزی فرمودید که باعث افسردگی من شد. امام علیه السلام فرمودند: من را به بغداد چکار نه بغداد را خواهم دید و نه تو من را می بینی. حسن بن عبّاد منشی حضرت می گوید: وقتی مأمون برای رفتن به عراق آماده می شد، خدمت امام علیه السلام رسیدم، ایشان فرمودند: من وارد عراق نخواهم شد و آن جا را نخواهم دید. گریه ام گرفت.
عرض کردم: من را از دیدار خانواده ام مأیوس نمودید. امام علیه السلام فرمودند: تو خواهی رفت، من خود را گفتم. و من به عراق نخواهم رفت.
