«اباصلت هروی»، از یاران نزدیک امام، میگوید: من همراه امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام بودم. هنگامی که می خواست از نیشابور برود، بر استری خاکستری رنگ سوار بود و «محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «یحیی بن یحیی» و «اسحق بن راهویه» و گروهی از علما گرد امام اجتماع کردند، عنان استر را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاکت سوگند میدهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی، بگو.
امام سر از محمل بیرون آوردند و فرمودند:
پدرم بندهی شایستهی خدا موسی بن جعفر علیهالسلام برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق علیهالسلام از پدرش محمد بن علی باقر علیهالسلام از پدرش علی بن الحسین سید العابدین علیهالسلام از پدرش سرور جوانان اهل بهشت حسین علیهالسلام، از پدرش علی بن ابیطالب علیهالسلام نقل کرد که فرمود: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمودند فرشتهی خدا جبرئیل گفت: خدای متعال فرموده است:
منم خدای یکتا که خدایی جز من نیست؛ مرا بپرستید. کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز الله نیست، در قلعهی من درآمده و کسی که به قلعهی من درآید، از عذاب من ایمن خواهد بود.(1)
در روایتی دیگر «اسحق بن راهویه» که خود در این جمع بود، میگوید: امام پس از بیان مطالب بالا، اندکی بر مرکب خود راه پیمودند و آنگاه فرمودند:
بشروطها و أنا من شروطها
ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی میشود، شرایطی دارد و پذیرش ولایت و امامت ائمه علیهالسلام از جملهی آن شرایط است.
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم، حدیث را فرمودند و
بیست و چهار هزار قلمدان آمادهی نوشتن کلمات امام شدند.(2)
صاحب کشف الغمه و برخی دیگر، این حادثه را چنین نقل کردهاند:
چون امام رضا علیهالسلام وارد نیشابور شدند؛ ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی که دو پیشوا و حافظ احادیث نبوت بودند، به محضر حضرت شرفیاب شده و عرض کردند: ای امام! ای سلالهی پاک! و ای خلاصهی نبوت! به حق پدران پاکیزه و گذشتگان گرامی خود، چهرهی مبارک را به ما بنما و حدیثی از پدران خود برای ما روایت کن، که ما با آن حدیث تو را یاد کنیم.
حضرت استر خود را نگه داشتند؛ سایبان مهد را برداشتند و چشمان مسلمانان را به طلعت مبارک خود روشن کردند. مردم ایستاده بودند؛ برخی فریاد میزدند؛ گروهی میگریستند؛ بعضی جامه بر تن میدریدند و برخی خود را به خاک افکنده بودند و آنها که نزدیک بودند، تنگ استر آن حضرت را میبوسیدند.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی++
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
مردم از سر شوق به همان حال، گریان و دگرگون بودند تا روز به نیمه رسید. پیشوایان و قاضیان فریاد کشیدند: ای مردم! گوش فرا دهید
و یاد بگیرید و پیامبر صلی الله علیه و آله را دربارهی عترتش اذیت نکنید. آنگاه مردم نیشابور گوش فرا دادند.
سپس امام علیهالسلام این حدیث را املاء فرمودند:
کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی.(3)
هروی میگوید: امام از نیشابور بیرون آمدند و در «ده سرخ»(4) پیاده شدند و برای اقامهی نماز آب خواستند و ما آب نداشتیم. امام به دست مبارک خویش خاک را کاویدند و چشمهای جاری شد؛ چنان که آن گرامی و همهی همراهان وضو ساختند و اثر این آب تاکنون باقی است.(5)
1) عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 133 – 132.
2) بحارالانوار، ج 49، ص 127.
3) کشف الغمه، ج 3، ص 102.
4) – ده سرخ در نیم فرسخی شریفآباد و شش فرسخی مشهد مقدس واقع شده است (منتخب التواریخ).
5) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135.