جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یادگار همیشه جاویدان نیشابور

زمان مطالعه: 2 دقیقه

«اباصلت هروی»، از یاران نزدیک امام، می‏گوید: من همراه امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام بودم. هنگامی که می‏ خواست از نیشابور برود، بر استری خاکستری رنگ سوار بود و «محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «یحیی بن یحیی» و «اسحق بن راهویه» و گروهی از علما گرد امام اجتماع کردند، عنان استر را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاکت سوگند می‏دهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی، بگو.

امام سر از محمل بیرون آوردند و فرمودند:

پدرم بنده‏ی شایسته‏ی خدا موسی بن جعفر علیه‏السلام برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق علیه‏السلام از پدرش محمد بن علی باقر علیه‏السلام از پدرش علی بن الحسین سید العابدین علیه‏السلام از پدرش سرور جوانان اهل بهشت حسین علیه‏السلام، از پدرش علی بن ابیطالب علیه‏السلام نقل کرد که فرمود: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می‏فرمودند فرشته‏ی خدا جبرئیل گفت: خدای متعال فرموده است:

منم خدای یکتا که خدایی جز من نیست؛ مرا بپرستید. کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز الله نیست، در قلعه‏ی من درآمده و کسی که به قلعه‏ی من درآید، از عذاب من ایمن خواهد بود.(1)

در روایتی دیگر «اسحق بن راهویه» که خود در این جمع بود، می‏گوید: امام پس از بیان مطالب بالا، اندکی بر مرکب خود راه پیمودند و آنگاه فرمودند:

بشروطها و أنا من شروطها

ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی می‏شود، شرایطی دارد و پذیرش ولایت و امامت ائمه علیه‏السلام از جمله‏ی آن شرایط است.

سرانجام امام در میان شور و شوق مردم، حدیث را فرمودند و

بیست و چهار هزار قلمدان آماده‏ی نوشتن کلمات امام شدند.(2)

صاحب کشف الغمه و برخی دیگر، این حادثه را چنین نقل کرده‏اند:

چون امام رضا علیه‏السلام وارد نیشابور شدند؛ ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی که دو پیشوا و حافظ احادیث نبوت بودند، به محضر حضرت شرفیاب شده و عرض کردند: ای امام! ای سلاله‏ی پاک! و ای خلاصه‏ی نبوت! به حق پدران پاکیزه و گذشتگان گرامی خود، چهره‏ی مبارک را به ما بنما و حدیثی از پدران خود برای ما روایت کن، که ما با آن حدیث تو را یاد کنیم.

حضرت استر خود را نگه داشتند؛ سایبان مهد را برداشتند و چشمان مسلمانان را به طلعت مبارک خود روشن کردند. مردم ایستاده بودند؛ برخی فریاد می‏زدند؛ گروهی می‏گریستند؛ بعضی جامه بر تن می‏دریدند و برخی خود را به خاک افکنده بودند و آن‏ها که نزدیک بودند، تنگ استر آن حضرت را می‏بوسیدند.

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی‏++

روا بود که ملامت کنی زلیخا را

مردم از سر شوق به همان حال، گریان و دگرگون بودند تا روز به نیمه رسید. پیشوایان و قاضیان فریاد کشیدند: ای مردم! گوش فرا دهید

و یاد بگیرید و پیامبر صلی الله علیه و آله را درباره‏ی عترتش اذیت نکنید. آنگاه مردم نیشابور گوش فرا دادند.

سپس امام علیه‏السلام این حدیث را املاء فرمودند:

کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی.(3)

هروی می‏گوید: امام از نیشابور بیرون آمدند و در «ده سرخ»(4) پیاده شدند و برای اقامه‏ی نماز آب خواستند و ما آب نداشتیم. امام به دست مبارک خویش خاک را کاویدند و چشمه‏ای جاری شد؛ چنان که آن گرامی و همه‏ی همراهان وضو ساختند و اثر این آب تاکنون باقی است.(5)


1) عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 133 – 132.

2) بحارالانوار، ج 49، ص 127.

3) کشف الغمه، ج 3، ص 102.

4) – ده سرخ در نیم فرسخی شریف‏آباد و شش فرسخی مشهد مقدس واقع شده است (منتخب التواریخ).

5) عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135.